#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
#بخش_اول
سوره
#حجرات
جهت تبیین آیه ۱۲
یکی از کارهای اشتباهی که ما روزانه شاید چندین بار انجام بدیم و دیگران رو برنجونیم، قضاوت کردنه❤️ قضاوتی که خیلی باعث رنجش میشه و ارتباط آدم ها رو از بین میبره👌 این داستان رو حتما بخونید و ببینید قضاوت کردن چه آثاری بر روح انسان میگذاره😍
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
روزى از روزها در يك شهر بزرگ، پدرى براى دخترش يك تولد خيلى بزرگ گرفت. همه مردم شهر در جشن تولد شركت كردند، آن شب كلى شادى كردند .
بعد از تمام شدن جشن دختر متوجه شد كه گردنبند طلايش گم شده است. دختر خيلى از گم شدن گردنبندش ناراحت شد.
فرداى آن روز دخترخاله آن دختر، در مدرسه به دوستش گفت: من فكر مى كنم بدانم چه كسى گردنبند را برداشته است.
دوستش گفت: چه كسى؟ دخترخاله گفت: من آن شب مردى را ديدم كه پيراهن قرمز و شلوار سرمه اى به تن داشت .
فكر مى كنم دزديدن گردنبند كار او باشد.
دوستش با شنيدن اين حرف بلافاصله ماجراى آن مرد و دزدى اش را براى ناظم مدرسه تعريف كرد. ناظم هم به مدير مدرسه گفت .
مدير هم به همسايه خانه اش و… چند ساعت بعد خبر دزديدن گردنبند و دزديدن سه بچه توسط مرد قرمز پوش، بين مردم رد و بدل مي شد.
خبر به گوش شهردار شهر رسيد. شهردار بلافاصله به پليس خبر داد و پليس هم ارتش را باخبر كرد . پليس و ارتش با تمام تجهيزات نظامى به سمت خانه ى آن مرد حركت كردند .
زمانى كه ....
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال
مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3