خون برف از چشم من
8⃣
-آقای کاوه شمایید؟
مشکوک بودند،غریب هم البته بودند. گفتم"فرمایش تان؟" گفتند،آرام و محتاط " ما شنیده ایم شما نوارهای📼 امام دارید."🌿
گفتم"هرکی گفته خواسته سربه سرتان بگذارد.مرا چه به این کارهای بچگانه" آشناها آمدند گفتند"هرچی نوار📼 و اعلامیه می خواهند بدهیدشان.می خواهند ببرند آلمان."🍃
نوارها فقط نوار امام نبود.نوارهای آقای مطهری و بهشتی هم بود.شصت تایی می شدند.کرده بودم توی گونی و با همان گونی می بردمشان بازار می دادم به هرکس که قرار بود.🌱
یک روز خیابان های پایین،یک روز خیابان های بالاتر.
آقای خامنه ای شروع کرد به تفسیر قرآن.
#محمود می رفت پای درس هایش.جای دیگر هم می رفت.
پای منبرهای دیگر. مرا هم با خودش می برد.🍀
ادامه دارد...
راوی:محمدکاوه(پدر)
📚
#ردّخون_روی_برف