#خون_برف_ازچشم_من
1⃣
اولین بار توی ساختمان عملیات در مشهد و خیابان کوه سنگی دیدمش.سال ۵۸. قبلش رفته بود تهران سه ماه و سخت و فشرده آموزش دیده بود و حالا آمده بود توی واحد آموزش داشت به آنها که تازه آمده بودند آموزش نظامی می داد.🌿
به عنوان مربی آموزش و در پادگان امام رضا.من توی واحد عملیات بودم.همسن بودیم.دوستی مان زود شکل گرفت.او می نشست از آموزش هایی که در تهران دیده بود حرف می زد و من شیفته شیطنت هایش می شدم🍃
و این که یک قدم از من جلوتر است و می شود همپایش تا خیلی جاهای نرفته رفت.
#محمود به بچه ها تاکتیک درس می داد.و دروس چریکی و عملیات های نامنظم مثل کمین و ضدکمین.بدون این که حتی حدس بزند بعدها کارش توی کردستان همین خواهد شد.🍀
فقط
#محمود نبود،بقیه هم بودند.که گاهی با هم و چند نفر از ماها می رفتند توی شهر گشت می زدند،مشکلی اگر پیش می آمد حلش می کردند.امیر عباسی و جواد حامد هم بودند.که با
#محمود و چند نفر دیگر رفتند تهران، رفتند جماران و شدند مامور حفاظت از بیت امام.🌱
ادامه دارد...
راوی:ناصر ظریف
📚
#ردّخون_روی_برف