مسابقه (۳)🍃 1⃣ در بهار ۱۳۶۱،به دلیل برخی اختلاف نظرات،"محمدبروجردی" از مسئولیت هایش در "سپاه منطقه۷"برکنار شد.بعد از آن به "قرارگاه حمزه سیدشهداء" آمد و بیشتر وقتش را به"تیپ ویژه شهدا" اختصاص می داد.روزی که"بروجردی" به عنوان فرمانده به مقر "تیپ شهدا" در "کانون فنی حرفه ای مهاباد" آمد،استقبال گرمی از او کردیم.برای ما شان"بروجردی" فراتر از فرماندهی تیپ بود و ایشان را در قد و قواره ی فرمانده سپاه می دانستیم.اما خودش انگار نه انگار، اصلاََ برایش فرقی نمی کرد.🍃 بروجردی همان شب اول فرماندهی اش، در اتاق اطلاعات-عملیات،جلسه ای با ارکان تیپ گذاشت و کمی برای ما صحبت کرد.حرف های خوبی ردّ و بدل شد.یادم هست"" از عدم پشتیبانی "قرارگاه حمزه" به شدّت گلایه داشت و حالا که "بروجردی" فرمانده اش شده بود،با او درددل می کرد.می گفت:" ما این جا هرکاری بتونیم انجام می دیم، هیچ چشم داشتی نداریم.فقط توقع داریم امکانات بهمون بدن،ازمون پشتیبانی کنن؛چیز دیگه ای نمی خوایم.🌱 این بچه ها همه،پدر و مادر و شهر و دیار و بعضاََ خونه زندگی شونو ول کردن اومدن این جا.حالا اگه قرار باشه حمایت لازم از اینا نشه،در حق شون جفا شده." "بروجردی" که نمونه کامل یک انسان وسیع القلب بود،گفت:"اشکالی نداره جان! همه چی درست می شه‌.به خدا توکّل کن.همه چی درست می شه. در رابطه با پدر و مادرها هم یه موقع به زبون شون نگاه نکنی ها.اینا زبون شون یه چیزی می گه،اما قلب شون یه چیز دیگه."🌿 صجبت ها که تمام شد،"بروجردی" به ما گفت:"خب! پاشید برید بخوابید.صبح کار زیاد داریم.باید بریم زودتر تکلیف این محلی رو که دیده مشخص کنیم و اگه جای مناسبیه،سریع تر مقدّمات کار رو فراهم کنیم که تیپ منتقل بشه اون جا." او در همان اتاق اطلاعات-عملیات خوابید.من و"شفیعی" هم همان جا خوابیدیم.صبح به صدای "بروجردی" از خواب بلند شدیم.🍀 ادامه دارد... راوی:جوادحامد 📚 🆔@mahmodkaveh