🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷 🔸یک عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد🕌 حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا. اون زمان آوازه همه جا رو گرفته بود. یک شب آخر وقت تصمیم گرفتیم بریم دیدار فرمانده. با پرس و جو فهمیدیم رفته تو حسینیه تیپ. وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه ایستاده. 🔹گفتیم میشه بگی برادر بیاد ببینمش؟ گفت نه، آقا مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب می‌خونن. در همین حین دیدم اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد.😃 🔸یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیرا شد. نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم.🌸☺️ 🔹خدا شاهده بعدها فهمیدم دو شب میشد که نخوابیده.😔 خیلی کم می‌خوابید و کم خوراک بود، ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود.🌹 @mahmodkaveh