من به قربان گلوی تو علی این گلوی مثل موی تو علی ٱرزو دارم ببوسم حنجرت بیم ٱن دارم جدا گردد سرت ٱخرین غنچه میان باغ بود وای بر من تیر دشمن داغ بود بی هوا زد مثل زهرا دشمنت پیش چشمانم سر افتاد از تنت گرچه بی جان بودی ای طفلم ولی روی دست من تکان خوردی علی تو به روی دست من لبریز ٱه حرمله بر روی دست یک سپاه جسم بی تاب تو را تابی نداد رو زدم اما کسی ٱبی نداد روی دست من تو دادی جان علی شد سرت بر پوست ٱویزان علی دست و پای خویش را گم کرده ای جای گریه هی تبسم کرده ای گریه کن یکباراز درد و نخند جان بابا چشمهایت را ببند چشم باز تو مرا بیچاره کرد شد سروپایم زغصه پر زدرد گر دو چشمت باز باشد اصغرم موقع دفن تو در پشت حرم چشم تو باز و دوچشمم سوی تو من چگونه خاک ریزم روی تو روی یک دستم تنت ٱه از سرت من چه گویم در جواب مادرت ای عزیزم سوی جنت پر مزن جوجه ی بی سر شده پرپر مزن مادرم زهرا رسیده دیدنت دیدنت ، بوئیدنت ، بوسیدنت ناگهان تا اسم زهرا را شنید ناله ای جانسوز از دل برکشید گفت بابا مادرت تنها که نیست بین دستش این گل نشکفته کیست از چه می ٱید از این گل بوی تو روی او باشد شبیه روی تو گفت ای طفلم گل نیلو فرم او عمو محسن بود ای اصغرم او فدایی امیر خیبر است او شهید ، از صدمه ی میخ در است تو اگر از تیر خاموشی ولی او لگد خورده به پهلویش ، علی ****