‌. بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند. بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند. بزرگان فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ها را به صدا در آوردند و حضرت را نفرین کرده وبرای با دشمنان آماده میشدند. پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند. اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹ در راه به رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند. ناگاه صدای و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند: "نساء الجن ساعدن الهاشمیات بنات المصطفی یبکین شجیات..." زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند. آن شب را درکمال ترس کرده وصبح به سرعت رفتند. بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶ تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴ بعد ازآنجا اول به رسیدند و توقفی نکردند. "وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند. لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا را نیز گذراندند. کاروان به نزدیکی رسید والی ملعون، شهر را بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام" مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد. چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد. اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند. پس به رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف رفتند. ریاض القدس ج۲ص۲۶۳