✨🌷 باسمه تعالی 🌷✨
💠⚜ نه! نمی تونم! ⚜💠
دختر کوچولوم ایستاده بود جلوی آینه و با خودش حرف میزد.
توجّهم را جلب کرد.
رفتم طرفش. دیدم با لباس بیرون (مانتو شلوار) موهایش را از زیر مقنعه بیرون ریخته و فرق باز کرده . خودش را نگاه میکند و میگوید: اصلاً نمیتونم! نه!
همین طور با تعجّب نگاهش میکردم که متوجّه حضورم شد.
پرسیدم: چی شده گلم؟ چی داری میگی با خودت؟
گفت: دارم فکر میکنم اگه بهم بگن امروز قراره هیچ مردی از خونهش بیرون نیاد؛ میتونین هرجوری دوست دارین بیاین تو کوچه، من این جوری میرم بیرون؟ دیدم نمیرم.
گفتم: چرا؟ بهت نمییاد؟ خب یه مدل دیگه درست کن!
گفت: نه! اصلاً روم نمیشه! از خودم خجالت میکشم!
بعد موهایش را کرد زیر مقنعه و چادرش را سرش کرد و گفت: آخیش! حالا شد!
💠⚜💠
و چقدر زیباست «حیا» ! ♥️
و چقدر زیباست که در درون هر انسان، یک پلیس همیشه هشیار، دست به سوت، ایستاده باشد به نگهبانی ☺️
#خاطره
#کودکانه
#داستانک
✍
#فهیمه_نجابت
🔗
#منگنه_چی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495