. «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» کتاب که به دستم رسید، همان‌جا، ایستاده، دو صفحهٔ فصل اولش را خواندم. مهزاد الیاسی اسم آشنایی نبود ولی سطر به سطر داشت ثابت می‌کرد رسم آشنایی دارد. کسی که بتواند تمام زندگی‌اش را در کلبه‌ای بر دامن دماوند میان آن‌همه برف و کنار دره‌ای هولناک رها کند و جاده را در پیش بگیرد، یعنی قدرتمند است. قدرتی که از درون برمی‌خیزد و کاری به امکانات و دانش ظاهری ندارد. من در کنار مهزاد الیاسی از روی آن تخته‌سنگ یخ‌زده بلند شدم و وقتی از دختر نپالی پرسید «چرا اعتراض نمی‌کنید؟» از جواب، شگفت زده شدم. گشادگی مهزاد در پذیرش هر انسان، هر آنچه هست، نقطه اوج این کتاب بود برایم. مهزاد الیاسی تلاش نمی‌کند دیگران را در چارچوب خودش جا دهد یا حتی خودش را در چارچوب دیگران. او شگفت‌زده می‌شود اما شیفته نه. سفر به او آموخته است پذیرا باشد، گشاده. او حتی برای عبور از ترس‌های خانوادگی‌اش، پذیراست. او پذیرفته است که رنج‌ بی‌مادری را حمل می‌کند و یادش مانده که ترس‌هایی به او تزریق نشده است. مهزاد الیاسی خودش است. حاضر است قسم بخورد که بزها با دقت او را زیر نظر داشته‌اند. نمی‌ترسد در کتابش که احتمالا اولین اثر مکتوب کاغذی اوست، جملاتی داشته باشد که جنبه طنز او را برملا کند. این یعنی او رها شده است. انگار که عالم محضر او باشد و او در محضر عالم. جهانی که مهزاد الیاسی می‌جورد، همین زمین و همین دشت و همین کوه و همین آسمان است که همه ما می‌جوئیم. ولی آنچه او کشف می‌کند، درونی است که متعلق به خود اوست و همین است که خطوط این کتاب را جذاب می‌کند. ما با جهانی بکر و دنیایی کاملا شخصی مواجه‌ایم که لذت آشنایی و سردرآوردن از آن برای ما کمتر از خودِ مهزاد نیست. آنچه کتاب را خواندنی می‌کند، ضربه‌های آرام و مداوم مهزاد است بر درون ما. انگار کسی آن سوی پنجره قدی بلند، زیر باران نرم و هوای لطیف و سرمستی بهار ایستاده باشد و بخواهد با ضربه‌های ریز خود به شیشه، ما را به آنچه بر او می‌گذرد آگاه کند. لذتی که مهزاد الیاسی می‌برد، شاید برای کسی یادآور سرما و خیس شدن و عطسه‌های بهاری و سرماخوردگی بعد از باران و چیزهای دیگر باشد. برای دیگرانی هم شاید نه. مهم، دیدن تن نیمه جاندار مرکب‌ماهیست وقتی به احترام زندگی، عقب عقب از مهزاد دور می‌شود و در حجم عظیمی از حیات فرو می‌رود. مهزاد الیاسی در هر فصل امید می‌پاشد به زندگی. مهم نیست هر کسی در کدام زمین می‌میرد، مهم این است که بعد از مرگ هم، جای پای محکمی داشته باشد. درست مثل دوانی‌ها که هر جای دنیا که باشند، می‌دانند در دوان خاک خواهند شد. ✨🌱✨ @mastoooor .