eitaa logo
مســـــطور🌱
170 دنبال‌کننده
150 عکس
25 ویدیو
3 فایل
مسطور: نبشته؛ مکتوب؛ مرقوم. دانه‌دانه که ببافی، می‌شود یک رج، رج‌ها می‌شوند بافته. بافته‌ای از افکار و احوال تو... منت‌دار حضورتان هستم. حرفی اگر بود اینجام: @e_z_vaziri
مشاهده در ایتا
دانلود
. «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» کتاب که به دستم رسید، همان‌جا، ایستاده، دو صفحهٔ فصل اولش را خواندم. مهزاد الیاسی اسم آشنایی نبود ولی سطر به سطر داشت ثابت می‌کرد رسم آشنایی دارد. کسی که بتواند تمام زندگی‌اش را در کلبه‌ای بر دامن دماوند میان آن‌همه برف و کنار دره‌ای هولناک رها کند و جاده را در پیش بگیرد، یعنی قدرتمند است. قدرتی که از درون برمی‌خیزد و کاری به امکانات و دانش ظاهری ندارد. من در کنار مهزاد الیاسی از روی آن تخته‌سنگ یخ‌زده بلند شدم و وقتی از دختر نپالی پرسید «چرا اعتراض نمی‌کنید؟» از جواب، شگفت زده شدم. گشادگی مهزاد در پذیرش هر انسان، هر آنچه هست، نقطه اوج این کتاب بود برایم. مهزاد الیاسی تلاش نمی‌کند دیگران را در چارچوب خودش جا دهد یا حتی خودش را در چارچوب دیگران. او شگفت‌زده می‌شود اما شیفته نه. سفر به او آموخته است پذیرا باشد، گشاده. او حتی برای عبور از ترس‌های خانوادگی‌اش، پذیراست. او پذیرفته است که رنج‌ بی‌مادری را حمل می‌کند و یادش مانده که ترس‌هایی به او تزریق نشده است. مهزاد الیاسی خودش است. حاضر است قسم بخورد که بزها با دقت او را زیر نظر داشته‌اند. نمی‌ترسد در کتابش که احتمالا اولین اثر مکتوب کاغذی اوست، جملاتی داشته باشد که جنبه طنز او را برملا کند. این یعنی او رها شده است. انگار که عالم محضر او باشد و او در محضر عالم. جهانی که مهزاد الیاسی می‌جورد، همین زمین و همین دشت و همین کوه و همین آسمان است که همه ما می‌جوئیم. ولی آنچه او کشف می‌کند، درونی است که متعلق به خود اوست و همین است که خطوط این کتاب را جذاب می‌کند. ما با جهانی بکر و دنیایی کاملا شخصی مواجه‌ایم که لذت آشنایی و سردرآوردن از آن برای ما کمتر از خودِ مهزاد نیست. آنچه کتاب را خواندنی می‌کند، ضربه‌های آرام و مداوم مهزاد است بر درون ما. انگار کسی آن سوی پنجره قدی بلند، زیر باران نرم و هوای لطیف و سرمستی بهار ایستاده باشد و بخواهد با ضربه‌های ریز خود به شیشه، ما را به آنچه بر او می‌گذرد آگاه کند. لذتی که مهزاد الیاسی می‌برد، شاید برای کسی یادآور سرما و خیس شدن و عطسه‌های بهاری و سرماخوردگی بعد از باران و چیزهای دیگر باشد. برای دیگرانی هم شاید نه. مهم، دیدن تن نیمه جاندار مرکب‌ماهیست وقتی به احترام زندگی، عقب عقب از مهزاد دور می‌شود و در حجم عظیمی از حیات فرو می‌رود. مهزاد الیاسی در هر فصل امید می‌پاشد به زندگی. مهم نیست هر کسی در کدام زمین می‌میرد، مهم این است که بعد از مرگ هم، جای پای محکمی داشته باشد. درست مثل دوانی‌ها که هر جای دنیا که باشند، می‌دانند در دوان خاک خواهند شد. ✨🌱✨ @mastoooor .
. حوصله بازکردن هیچ‌کدامشان را ندارم هنوز. دنبال کتابی بودم که فکرمی‌کردم سفارشش داده باشم ولی بین اینها نبود. همه عنوان‌ها را از روی پاکت‌های پستی خواندم. گفتم فقط یکی را باز می‌کنم. "اُسکار و خانم صورتی" جلو دوید. به خاطر قولی که به خودم داده‌ام برای مطالعه ماهانه یک قبولش کردم. خط اول داستان مرا همین‌جا نشاند پای خواندن و احتمالاً امروز تا نیمه کتاب بروم. ✨🌱✨ @mastoooor .
. برگشته‌ام خانه. خانه اراک. صبح تا ظهر مشغول تمیزکاری چهل روز نبودن‌مان هستم. توی خانه می‌گردم و همه جا را دستمال می‌کشم. ظرف‌های شسته توی ماشین و آبچکان را باز می‌گذارم تا ماشین ظرفشویی نُه دقیقه آبشان بزند تا تمیز باشند. گل‌ها و گلدانهایشان را آب می‌دهم و با تک تکشان حال و احوال می‌کنم. جارو و پارو و رُفت و روب که تمام می‌شود، خسته‌ام. عود کُندر را می‌گذارم توی جاعودی انار. نماز را می‌خوانم و می‌روم سروقت کتابها. تور تورنتو در این سفر چهل روزه به اصفهان همراهم نبود و باید تا سه‌شنبه بخوانمش. از دیوار بلند کتابها بیرونش می‌کشم و می‌نشینم کنار مبل. بیست و چند صفحه می‌خوانم. نثر روان است و موضوع، جذاب. ساعت به سه نزدیک می‌شود و کلاس دارم. وارد کلاس می‌شوم و بعد از دیدن چند اسلاید از پاورپوینت استاد و شنیدن حرفهایش، طاقت نمی‌آورم و ضربدر قرمز بالای صفحه را با احترام تمام لمس می‌کنم. اتاق گوگل‌میت را ترک می‌کنم و باز می‌خزم میان تور تورنتو. روایت پدری را می‌خوانم که پسر دانشجویش را راهی سفر می‌کند. سفری بی‌بازگشت با هواپیمای اُکراینی. ✨🌱✨@mastoooor .
. گور به گور ویلیام فاکنر، کتاب اعجاب‌انگیزی است. اگر دارید مشق نویسندگی می‌کنید و این کتاب را نخوانده‌اید حتما بخوانیدش. منتقدان، این کتاب را شاهکار ادبی فاکنر می‌دانند. البته که ترجمه بی‌بدیل نجف دریابندری در جذابیت نسخه فارسی اثر دارد. اگر هم کاری به دنیای نویسندگی ندارید ولی رمان‌ می‌خوانید یا داستان، به نظرم امتحانش کنید. فاکنر با ساختار متفاوت، شخصیت‌پردازی عالی، تصویرسازی‌های ناب و تعلیق رمزآلود، شگفت‌زده‌تان می‌کند. ✨🌱✨@mastoooor .
. شازده کوچولو را خوانده‌اید؟ هفت شهر عشق عطار را چطور؟ متن تاریخ بیهقی را دیده‌اید؟ کتاب‌های با زبان قاجاری و پهلوی چطور؟ تا به حال سمت عرفان و تصوف و اینها رفته‌اید؟ دنیای سوفی را خوانده‌اید؟ همه اینها را یک‌جا در یک کتاب لاغر سراغ دارید؟ من سراغ دارم. ملغمه‌ای از همه اینها را در تذکرة اندوهگینان دیدم. نویسنده، همه تجربه‌های زیسته و‌ نزیسته زندگی‌اش را یک کاسه کرده و در یک کتاب، ایده‌ای رقم زده که هیچ کجایش به هیچ کجای دیگرش چفت و بست نشده است. می خواهد از غم و اندوه بگوید و ارزش شادی وقتی اندوه هست. می‌خواهد از سختی راه بگوید و دل‌مشغولی بسیاری از مخلوقات در این سرای فانی. می‌خواهد از پیر راه بگوید و جانی که اگر از صافی سختی‌ها بگذرد، جلا می‌گیرد. اما، نشده است آنچه نویسنده دلش می‌خواسته بشود. لاجرم در نگاه منِ مخاطب هم، این متن، جز سایه محوی از کلمات که هنوز جان ندارند و به حرکت نیامده‌اند، نیست. کتاب، بریده جملات خوبی دارد. غیر از آنها، نابودکننده قلم است اگر مشق داستان‌نویسی می‌کنید. ✨🌱✨@mastoooor .
. گاوخونی را فاطمه‌سادات شه‌روش معرفی کرد. ابتدای سال خریدمش ولی نخواندم. هفته پیش که با اهالی نشستیم پای حرف‌های عالیه عطایی، اسم این کتاب را آورد و گفت گاوخونی جعفر مدرس صادقی را رونویسی کرده تا یاد بگیرد خوب بنویسد. رونویسی از روی دست نویسندگان بزرگ، درس چند هفته ما در دوره پیشرفته بود. شنیدن این حرف از نویسنده کاردرستی مثل که هنوز از قوّت قلمش در شگفتم، تایید چندباره این روش بود. گاوخونی را امروز تمام کردم. کتاب صد و ده صفحه‌ای جمع و‌ جوری که امضای نویسنده‌اش، آذرماه ۱۳۶۰ پای آن افتاده. داستان روان و ساده است. در فضای اصفهان و تهران قدیم شکل گرفته. زبانی بدون دست‌انداز و حتی عاری از تشبیه و تمثیل دارد. این حد از سادگی و البته یکدستی در زبان داستان، قابل توجه است. پ.ن: گاوخونی را بخوانید اگر مشق نویسندگی می‌کنید. اگر یک کتابخوان معمولی هم هستید، بخوانیدش و نظرتان را به من بگویید. مشتاق شنیدن از شما در مورد این کتاب هستم. ✨🌱✨@mastoooor .
. نُه داستان سلینجر را که تمام کردم پشت در خانه یک سلینجر‌شناس بودم. شگفتی‌ام را باید با کسی به اشتراک می‌گذاشتم. پرسیدم: "حالا من چکار کنم؟!" فاطمه‌سادات موسوی خندید و گفت: "هیچ کار!" توصیه‌ام کرد به دوباره‌ خواندن. گفت بارها بخوانم و بشنوم و از رویشان بنویسم. او گفت وقتی می‌خوانی و تکرار می‌کنی و رونویسی می‌کنی، ناخودآگاه این‌ها وارد قلمت می‌شوند و وقتی خواستی داستان بنویسی خودشان می‌آیند و در داستانت می‌نشینند. پ.ن: یادم آمد به یاسین حجازی و کلماتش. انگار راه دیگری نیست. ✨🌱✨@mastoooor .
. هم‌الان کتاب را تمام کردم. کاش غلامحسین ساعدی زنده بود تا توی آن فرم معرفی کتاب‌های ماه‌تاب برای می‌نوشتم: «بیایید این کتاب را بخوانیم فقط برای دیدار نویسنده!» عجب جهانی ساخته این مرد در شش ترس و لرز‌. محمد احمد علی، زکریا، محمد حاجی مصطفی، زاهد، صالح کمزاری، کدخدا و آن‌های دیگر، چقدر دوستتان داشتم مردهای دریا. غلامحسین ساعدی پنجاه سال عمر کرد. قلمش از جلال آل‌احمد اثر گرفته و اثر خودش را در این عالم گذاشته است. در گفتگویی رادیویی گفته بود: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.» ✨🌱✨@mastoooor .
. روی جلد نوشته‌است: ده روایت دربارهٔ طلاق. چقدر راه داریم تا خلق روایت‌های درست‌ودرمان، به قولی جامع و مانع. جمع‌کننده همه اصول لازم برای ایجاد یک روایت و منع‌کننده هر آنچه زائد و بار است بر تن نحیف این قالب. هنوز در راه آموختنم. همین‌قدر می‌دانم که جدای از اشکالات ظاهری در فرم، هر کدام از این ده عنوان، هنوز به انسجام لازم برای یدک کشیدن نام روایت نرسیده بودند. یا کشفی رخ نداده بود یا دیدگاه شخصی راوی، هیچ منظر جدیدی مقابل منِ خواننده نمی‌گذاشت. هنوز راه داریم تا خلق جان‌دار در ادبیات ایران. پانوشت: اگر با این موضوع درگیرید و منتظر متن حرفه‌ای در فرم روایت نیستید، بخوانیدش. و اگر لیست کتاب‌های درصف مطالعه‌تان مثل من، زیادی بلند است، به‌نظرم بگذارید‌ش برای وقتی دیگر. ✨🌱✨@mastoooor .