eitaa logo
مســـــطور🇮🇷
215 دنبال‌کننده
221 عکس
34 ویدیو
5 فایل
مسطور: نبشته؛ مکتوب؛ مرقوم. دانه‌دانه که ببافی، می‌شود یک رج، رج‌ها می‌شوند بافته. بافته‌ای از افکار و احوال تو... منت‌دار حضورتان هستم. حرفی اگر بود اینجام: @e_z_vaziri
مشاهده در ایتا
دانلود
. اصل تشکر برای است. پدرم، مادرم، بچه‌هام و همسرم. که اگر همراهی‌اش نباشد همین سوءتفاهم‌های ریز هم نخواهد بود. داستان بهتر از این هم می‌تواند باشد. بهترش خواهم کرد، با جوانه امیدی که از خانم طهرانی گرفتم، با نقد منصفانه‌ای که از میثاق دارم، با درس‌هایی که از مسیر می‌گیرم و با همراهی مدام همسرم. ✨🌱✨@mastoooor .
. نقد جدی از استاد جدی، درد دارد. علی جلائی، جلسه اول کلاس داستان‌نویسی‌اش گفت: «دنده پهن باشید برای دریافت نقد داستان.» گفت: «نقد، طلای کثیف است، اما با روی گشاده نقد هر آدمی را بپذیرید.» امشب نوبت داستان من بود. جدیدترین داستانم را فرستادم، پراشکال‌ترین داستانم را. علی جلائی با نقد جدی، مجبورم کرد خم شوم، طلاهای کثیفی را که روی سر و صورت داستانم می‌ریخت جمع کنم. رگه‌های طلا را از میان کلمات سختش بیرون کشیدم و در همیان ذهنم نگه داشتم. دیر نیست که همیان و طلاهایش به کارم بیاید. قول می‌دهم به علی جلائی که این روز، دور و دیر نباشد و داستان درست و درمانی تحویلش بدهم. ✨🌱✨@mastoooor .
. اتفاق افتاد. تا شب یلدا فرصت دارید جنگ مدام را با بیست درصد تخفیف از سایت مجله تهیه کنید. 👇 www.modaammag.ir ✨🌱✨@mastoooor .
. هم‌الان کتاب را تمام کردم. کاش غلامحسین ساعدی زنده بود تا توی آن فرم معرفی کتاب‌های ماه‌تاب برای می‌نوشتم: «بیایید این کتاب را بخوانیم فقط برای دیدار نویسنده!» عجب جهانی ساخته این مرد در شش ترس و لرز‌. محمد احمد علی، زکریا، محمد حاجی مصطفی، زاهد، صالح کمزاری، کدخدا و آن‌های دیگر، چقدر دوستتان داشتم مردهای دریا. غلامحسین ساعدی پنجاه سال عمر کرد. قلمش از جلال آل‌احمد اثر گرفته و اثر خودش را در این عالم گذاشته است. در گفتگویی رادیویی گفته بود: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.» ✨🌱✨@mastoooor .
مســـــطور🇮🇷
هفتادوچهارمین کتاب صفرسه #مجله_مدام #گروه_نویسندگان #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیر
🪴 لطف آقای سردبیر✨ ذوق‌زده، مشعوف، همراه با مقدار زیادی ناباوری، به اسمم رسیدم. واقعیت این است که تلاش من برای نوشتن داستان در مجله وزین مدام، قسمتی از ماجراست. چتر حمایتگر جناب جوان‌آراسته و تیم تحریریه درجه یک این مجله، قسمت مهمتری‌است که ترجیح می‌دهم آن را ببینم، قدردانش باشم و تلاش کنم برای پله‌های بالاتر و بلندتر به لطف حضرت رئوف♥️ ✨🌱✨@mastoooor .
. «نمی‌فهمید اگر این‌ها را پرسان می‌کرد، می‌زیبید؟ نمی‌زیبید؟» چه لهجه‌ای! فکرنمی‌کردم اینقدر از خوندن کلمات داستانی با لهجه افغانی کیفور بشم. ✨🌱✨@mastoooor .
. مرا ببخش! تقصیر من است که تو متولد نشدی. تقصیر من است که ناقص‌الخلقه، میان هست و‌ نیست، معلق ماندی. مرا ببخش! تو اگر به دنیا می‌آمدی یکی از زیباترین‌ها می‌شدی، خواستنی و دلربا. من حتی الان هم که نیستی، نسیم خنک حضورت را حس می‌کنم. تو از آن عطرآگین‌ها و رمزآلودها بودی اگر هست می‌شدی. از آنها که آدم‌ها دلشان می‌خواهد باهاشان خلوت کنند و مدتی طولانی فقط نگاهشان کنند انگار مستی در همین باشد. تو اگر متولد می‌شدی، از آن باطراوت‌های طرب‌انگیر رویائی بودی. از آنها که اگر شب باشند، پرستاره‌اند و اگر روز باشند، گرم و‌ نرم. مرا ببخش! اگر تو را یک‌نفس به دنیا دعوت می‌کردم، شاید الان زنده بودی و نام و نشان پیداکرده بودی. ولی نشد. نفَس، نفَس، نفَس نوشتنت، تو را بریده و ناقص و نامیزان کرد و دیگر امیدی به خلقِ به‌سامانت ندارم. من آدمِ یک‌نفس نوشتنم. داستان باشد یا روایت، باید تمام اسکلت متن در یک نشست به سرانجام برسد. اسکلت که در یک نفس درآمد، بارها و بارها بازنویسی، برایم ممکن است. اما دریغ و‌ دوصدحیف، از زمانی که در هر نفس، بخشی از متن خلق شود. مرا ببخش! تو از نابلدی من است که متولد نشدی واگرنه نازنین داستانی می‌شدی خواستنی و دلبر. ✨🌱✨@mastoooor .