.
اصل تشکر برای #خانوادهام است. پدرم، مادرم، بچههام و همسرم.
#همسرم که اگر همراهیاش نباشد همین سوءتفاهمهای ریز هم نخواهد بود.
داستان #شال_نارنجی بهتر از این هم میتواند باشد. بهترش خواهم کرد، با جوانه امیدی که از خانم طهرانی گرفتم، با نقد منصفانهای که از میثاق دارم، با درسهایی که از مسیر میگیرم و با همراهی مدام همسرم.
#داستان_کوتاه
✨🌱✨@mastoooor
.
.
نقد جدی از استاد جدی، درد دارد.
علی جلائی، جلسه اول کلاس داستاننویسیاش گفت: «دنده پهن باشید برای دریافت نقد داستان.» گفت: «نقد، طلای کثیف است، اما با روی گشاده نقد هر آدمی را بپذیرید.»
امشب نوبت داستان من بود. جدیدترین داستانم را فرستادم، پراشکالترین داستانم را.
علی جلائی با نقد جدی، مجبورم کرد خم شوم، طلاهای کثیفی را که روی سر و صورت داستانم میریخت جمع کنم.
رگههای طلا را از میان کلمات سختش بیرون کشیدم و در همیان ذهنم نگه داشتم.
دیر نیست که همیان و طلاهایش به کارم بیاید. قول میدهم به علی جلائی که این روز، دور و دیر نباشد و داستان درست و درمانی تحویلش بدهم.
#داستان_کوتاه
#علی_جلائی
✨🌱✨@mastoooor
.
.
اتفاق افتاد.
تا شب یلدا فرصت دارید جنگ مدام را با بیست درصد تخفیف از سایت مجله تهیه کنید. 👇
www.modaammag.ir
#جنگ_مدام
#داستان_کوتاه
✨🌱✨@mastoooor
.
.
همالان کتاب را تمام کردم.
کاش غلامحسین ساعدی زنده بود تا توی آن فرم معرفی کتابهای ماهتاب برای #سه_کتاب مینوشتم: «بیایید این کتاب را بخوانیم فقط برای دیدار نویسنده!»
عجب جهانی ساخته این مرد در شش #داستان_کوتاه ترس و لرز.
محمد احمد علی، زکریا، محمد حاجی مصطفی، زاهد، صالح کمزاری، کدخدا و آنهای دیگر، چقدر دوستتان داشتم مردهای دریا.
غلامحسین ساعدی پنجاه سال عمر کرد. قلمش از جلال آلاحمد اثر گرفته و اثر خودش را در این عالم گذاشته است. در گفتگویی رادیویی گفته بود: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»
#از_دیماه_۰۳
#سیودومین_کتاب
#چند_از_چند
#کتاب_بخوانیم
✨🌱✨@mastoooor
.
مســـــطور🇮🇷
هفتادوچهارمین کتاب صفرسه #مجله_مدام #گروه_نویسندگان #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیر
🪴
لطف آقای سردبیر✨
ذوقزده، مشعوف، همراه با مقدار زیادی ناباوری، به اسمم رسیدم.
واقعیت این است که تلاش من برای نوشتن داستان در مجله وزین مدام، قسمتی از ماجراست.
چتر حمایتگر جناب جوانآراسته و تیم تحریریه درجه یک این مجله، قسمت مهمتریاست که ترجیح میدهم آن را ببینم، قدردانش باشم و تلاش کنم برای پلههای بالاتر و بلندتر به لطف حضرت رئوف♥️
#مجله_مدام
#جنگ
#داستان_کوتاه
✨🌱✨@mastoooor
.
.
«نمیفهمید اگر اینها را پرسان میکرد، میزیبید؟ نمیزیبید؟»
چه لهجهای!
فکرنمیکردم اینقدر از خوندن کلمات داستانی با لهجه افغانی کیفور بشم.
#دختر_ترکستانی #احمد_مدقق
#داستان_کوتاه
#کتاب_بخوانیم
✨🌱✨@mastoooor
.
.
مرا ببخش!
تقصیر من است که تو متولد نشدی.
تقصیر من است که ناقصالخلقه، میان هست و نیست، معلق ماندی.
مرا ببخش!
تو اگر به دنیا میآمدی یکی از زیباترینها میشدی، خواستنی و دلربا.
من حتی الان هم که نیستی، نسیم خنک حضورت را حس میکنم.
تو از آن عطرآگینها و رمزآلودها بودی اگر هست میشدی.
از آنها که آدمها دلشان میخواهد باهاشان خلوت کنند و مدتی طولانی فقط نگاهشان کنند انگار مستی در همین باشد.
تو اگر متولد میشدی،
از آن باطراوتهای طربانگیر رویائی بودی.
از آنها که اگر شب باشند، پرستارهاند و اگر روز باشند، گرم و نرم.
مرا ببخش!
اگر تو را یکنفس به دنیا دعوت میکردم، شاید الان زنده بودی و نام و نشان پیداکرده بودی.
ولی نشد.
نفَس، نفَس، نفَس نوشتنت،
تو را بریده و ناقص و نامیزان کرد و دیگر امیدی به خلقِ بهسامانت ندارم.
من آدمِ یکنفس نوشتنم.
داستان باشد یا روایت، باید تمام اسکلت متن در یک نشست به سرانجام برسد.
اسکلت که در یک نفس درآمد، بارها و بارها بازنویسی، برایم ممکن است.
اما دریغ و دوصدحیف، از زمانی که در هر نفس، بخشی از متن خلق شود.
مرا ببخش!
تو از نابلدی من است که متولد نشدی واگرنه نازنین داستانی میشدی خواستنی و دلبر.
#رفاقت_مدام
#داستان_کوتاه
✨🌱✨@mastoooor
.