به‌مناسبت گرامی‌داشت ابوریحان بیرونی بزرگ دانشی‌مرد ایرانی ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی، دانشمند پرآوازهٔ ایرانی، در سال ۳۶۲ ه.ق در حومهٔ شهر کاث، پایتخت کهن خوارزم، که زمانی پایتخت خوارزمشاهیان بود، یا شاید در قلعه‌ای به نام «بیرون» به‌دنیا آمد. ازاین‌رو به او «بیرونی» گفته‌اند (در آن روزگار، چنان‌که برخی گفته‌اند، به کسی که خارج و بیرون از خوارزم به‌دنیا می‌آمد «بیرونی» می‌گفتند). اثرِ نام‌آشنای او کتاب التفهیم لأوائل صناعة التنجیم در دانش ستاره‌شناسی و به زبان فارسی است. وی در این کتاب، تا آنجا که توانسته، از واژه‌های فارسی استفاده کرده‌است. برای نمونه، در نوشتۀ زیر، تنها دو واژۀ عربی دیده می‌شود: «مهرگان چيست‏؟ شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر. و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوَراسب‌ جادو، آنکِ معروف است به ضحاک، و به كوه دماوند بازداشت. و روزها كه سپسِ مهرگان است همه جشن‏‌اند بر كردارِ آنچِ از پسِ نوروز بوَد. و ششمِ آن مهرگانِ بزرگ بوَد و رام‌روز نام است و بدين دانندش.» (التفهیم، تصحیح جلال‌الدین همایی، ص ۲۵۴ و ۲۵۵) اینک برخی از واژه‌گزینی‌های بیرونی در کتاب التفهیم برای واژه‌های عربی و اهتمام او در به‌کار بردنِ واژه‌های فارسی: آب‌پشت: نطفه آتش آسمانى: صاعقه، شهاب آتش‌بار: صاعقه آرامیده: ساکن (مقابل متحرک) آماس: ورم آمده: حاصل‌شده اندام‌بریده: مقطوع‌العضو اَوام (= وام): دِین، قرض باریک: دقیق بایست‌ها: شروط بخشیدن: تقسیم برسو: سَمت فوقانی، عالی بزرگ‌منش: جبار بسودن/ پسودن: لمس، تماس بسیارپهلو: کثیرالاضلاع بهارگاه: فصل و موسم بهار به‌کار داشتن: استعمال کردن بِهَم بودن: جماع (همبستری) بِهَم: مجتمع، متحد، منطبق پایکار: عمله پذیرفتن/ پذرفتن: قبول پس‌سو: مؤخر پلۀ ترازو: کفۀ ترازو پهلو: ضلع پِی: عصب پیش‌سو: مقدّم تری: رطوبت تنومندی: جِرم و جسمانیت تنۀ آفتاب: جِرم شمس تیزنگر: دقیق‌النظر چگونگی: کیفیت چندی: کمیت چونی: کیفیت چهارپهلو: چهارضلعی، مربع خشکی: یبوست خوشه: سنبله داددِه: عادل درازا: طول دَرزی: خیاط دست‌آموز: اهلی دستکاری: صنعت دَمه: طوفان دُوتو: مضاعف دهگان: عشرات راست‌پای: متساوی‌الساقین راست‌پهلو: متساوی‌الاضلاع راست‌زاویه‌: قائم‌الزاویه روسبی‌باره: زناکار زمین‌لرز: زلزله زیانکار: مضر، ضارّی (گزنده) ژرف‌نگر: عمیق‌النظر سبک‌رُو، زودرُو: سریع‌السیر سِپُرز: طحال سپس‌رُو: تابع، مقلّد ستاره‌شمار: منجم ستاره‌یاب: اسطرلاب سردی: برودت سو: جهت سه‌سو: مثلث سه‌سوی ناراست‌پهلو: مثلث مختلف‌الاضلاع شب‌پر، شب‌پرک: خفاش شمار: حساب فروسو: سَمت تحتاتی، تحت کاریز: قنات کرانه: ساحل کُمیز: بول، ادرار کُمیزدان: مثانه گِردبرگِرد: حول‌وحوش، حوالی گرمی: حرارت گروه: جماعت گروهان: طوایف، قبایل گُش سیاه: خِلط سودا گوسپندکُشان: عید قربان/ اضحیٰ مادینه: مؤنث مانندگی: شباهت مَغ: عمیق میان‌گاه: وسط میانه: وسط، معتدل ناپالوده: ناخالص ناهموار: نامساوی نرینه: مذکر نموده: مثال و شاهد (نمونه) نیم‌روزان: نصف‌النهار، ظهر هفت‌کشور: اقالیم سَبعه هم‌چند: مساوی هموار: مسطح همیشه‌پنهان: ابدی‌الخفاء همیشه‌پیدا: ابدی‌الظهور یادکرده: مذکور، معروف یَله: متروک ۱‌۴‌‌‌‌۰‌۲‌/‌۰‌‌‌‌‌۶‌/‌‌۱‌‌‌‌۴‌ سید محمد بصام @Matnook_com