﴿شب عجایب﴾ شبی عجیب بود و سفری عجیب تر؛ تا قدس سیر و سفرشان زمینی بود و از آنجا سفر آسمان شروع می شد؛ از ملک به ملکوت و از ناسوت به جبروت و لاهوت. سفر عجایب پایان یافت اما خاطره ها و پیام هایش نه یاران، مشتاق شنیدن بودند و تشنه دانستن؛ اما بیش تر آنچه دیده بود نه گفتنی بود و نه شنیدنی. عجیب ترین ماجرای آن شب آسمانی، اما از آن ابوتراب بود. رو کرد به خود علی و گفت: «شب معراج چهار جا نام تو را دیدم؛ اولی در صخره بیت المقدس که نوشته بود؛ خدایی جز الله نیست، محمد فرستاده اوست و او را به وزیرش علی یاری کردم.» در سدرة المنتهی سر دَر بهشت و ستون های عرش پروردگار عالم هم نوشته بود: «خدایی جز من نیست، از میان تمام آفریده ها محمد را برگزیدم و او را به وزیرش علی یاری کردم و پیروز گرداندم». 📚طبرانی، سليمان بن أحم، المعجم الكبير، ج۲۲، ص ٢٠٠ @rezvan_marefat