هدایت شده از المرسلات
💠مراحل فاعل بالقصد در بیان استاد شهید مطهری/ تفاوت مبدأ ادراکی تخیل و مبدأ ادراکی تفکر/ شوق غیر از اراده است/ باید بین غایت قوه شوقیه با غایت قوه عقلانی تفکیک کرد/ افعال عبث نیز غایت دارند اما غایت قوه شوقیه و‌ خیالیه 🔰شهید مطهری 🌀بعد مى‏گويد: در هر حركت اختيارى، تحرك قوه عامله حتماً ضرورت دارد كما اينكه تحرك قوه شوقيه يا خوفيه هم ضرورت دارد: «و الواجبة ضرورة هى القوى المحركة فى الاعضاء، و القوة الشوقيّة» ولى مبدأ ادراكى انسان دو شاخه دارد و يكى از اين دو لااقل بايد وجود داشته باشد. 🌀گاهى مبدأ ادراكى مبدئى تخيلى است و گاهى مبدئى فكرى است. «تخيل» اين است كه انسان چيزى را تصوّر كرده و بلافاصله بدون فكر كردن شوقش به آن چيز جذب مى‏شود. 🌀ولى «فكر» در موردى است كه انسان پس از تصوّر و تصديق، از روى حساب و عقل به موضوعى علاقه پيدا مى‏كند. گاهى هم هر دو مبدأ وجود دارد، امّا نمى‏شود كه هيچيك از دو مبدأ وجود نداشته باشد. 🌀اصولًا مقدّمات يك كار اختيارى عبارت است از: 1⃣اوّل بار انسان تصوّر مى‏كند؛ كه ممكن است اين تصوّر، تصديقى از پى داشته باشد يا نداشته باشد. 2⃣بعد ممكن است تصديق به فايده آن شى‏ء بشود. 3⃣پس از تصديق ممكن است شوق به وجود بيايد (و نيز ممكن است كه به وجود نيايد). 4⃣ پس از شوق، مرحله «اجماع» به وجود مى‏آيد. اجماع يعنى هماهنگى. گاهى يك شوقى پيش مى‏آيد؛ حال ممكن است شوق ديگر يا خوف ديگرى به مقابله بيايد. پس هماهنگى اين است كه شوقها يا خوفهاى مزاحم ديگر عقب رفته و بالنتيجه يك هماهنگى ايجاد شود. 5⃣مرحله بعد، تحريك و تحرك قوّه عضلانى است. 🌀حال آيا اجماع عين همان تصميم و اراده است و يا غير از آن است؟ 🌀حق اين‏ است كه اجماع غير از اراده است. اجماع حالت پس از «پس زدن شوقهاى مزاحم» است. اجماع يعنى هماهنگى ميلها و شوقها و خوفها. اراده از مقوله شوق نيست بلكه بيشتر به عقل مربوط است. هر چه عقل بيشتر دخالت داشته باشد نقش اراده بيشتر است، و برعكس به هر نسبت كه عقل كمتر حاكم باشد همان شوقها حكومت دارد. 🌀شوق بيشتر جنبه «بى‏اختيارى» و «تحت تأثير قرار گرفتن» دارد. اراده برعكس، مربوط است به مالك بودن بر نفس و احساسات خود. 🌀حال اگر كارى داشته باشيم كه ما ينتهى اليه الحركه و متشوّق اليه باشد و قوه تخيل و عقل هم آن را تأييد كند چنين كارى ديگر نمى‏تواند عبث باشد. در آنجايى هم كه غايت قوه عامله از غايت قوه شوقيه تفكيك شده باز اگر غايت قوه شوقيه غايت قوه عقلانى هم هست ديگر فعل ما عبث نخواهد بود. 🌀امّا در صورتى كه غايت قوه شوقيه از ما اليه الحركه تفكيك شود ولى غايت صرفا غايت خيالى باشد نه غايت فكرى، در اينجاست كه مى‏گوييم عبث است. و اگر دقت كنيم مى‏بينيم كه همه عبثها از اين گونه است. 🌀جواب اشكال عبث هم همين جا پيدا مى‏شود و آن اينكه: 🌀عبثها ازآن‏جهت عبث‏اند كه غايت فكرى ندارند نه اينكه هيچ غايتى نداشته باشند. حال آيا مبدأ فكرى داشته و غايت فكرى نداشته است و يا اصلًا در اينجا فكر ما كار نكرده و اساساً فكرى وجود نداشته است؟ 🌀جواب اين است كه در اينجا اصلًا فكر وجود نداشته است؛ مبدأ فكرى نداشته بلكه مبدأ خيالى داشته است؛ قوه خيال وجود داشته و غايتش هم وجود دارد. پس آن فاعلى كه وجود دارد غايت او هم هست. 🌀قوه عامله به غايتش رسيده است، قوه شوقيه و خياليه هم غايت داشته و به آن رسيده است، ولى قوه فكرى و عقلانى وجود نداشته است تا اينكه غايت عقلانى داشته باشد. 🌀گفتيم كه معنى «عبث» اين نيست كه فاعلى فعلى را بدون غايت انجام دهد. فعل ارادى سه مبدأ دارد در طول يكديگر: مبدأ ادراكى، مبدأ شوقى و خيالى، مبدأ عاملى. 🌀گاهى غايت هر سه مبدأ منطبق بر يكديگر است كه در اين صورت عبث نيست. امّا اگر غايت قوه محرّكه چيزى و غايت قوه شوقيه چيز ديگرى باشد ولى غايت قوه ادراكى نيز با غايت قوّه شوقيّه يكى باشد باز در اين صورت عبث نيست ... عبث در آنجايى است كه قوه خيال آن را تأييد كند ولى عقل آن را تأييد نكند 📚مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (درسهاى اشارات، نجات، الهيات«شفا»)، ج‏7، ص: 360 📌توضیح مفصل این مطلب را در جلسات اعتبار و عقلاء از استاد فرحانی استماع کنید👇 http://eitaa.com/almorsalaat/2671 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد👇 https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b