#مقطع_متوسطه
#داستان
همسایهی خسیس
ملانصرالدین همسایهی خسیسی🤨 داشت و به قول معروف آفتاب رنگ سفرهاش رو ندیده بود🍱
روزی از روزها ملانصرالدین همسایهی خسیس خود را در کوچه دید، بعد از سلام و احوالپرسی به او گفت: آخر این هم شد رسم همسایگی؟ چرا دعوتی نمیکنی؛ شام و ناهاری به همسایههات نمیدی و رسم همسایگی را به جا نمیاری؟
همسایهی ملا کمی فکر کرد🤔 و گفت: میدانی که من میان همسایههایم به تو بیشتر از همه علاقه دارم💕، خیلی دلم میخواهد تو را به شام یا ناهار دعوت کنم اما راستش میترسم😱.
ملانصرالدین که انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت تعجب کرد 😲و پرسید: از چه میترسی مرد حسابی؟ مگر من شاخ و دم دارم؟!
همسایهاش گفت: نه ملا جان ترس من این است که شنیدهام تو آدم شکمویی هستی، میترسم وقتی به خانهی من میآیی پرخوری کنی و هنوز یک لقمه را درست نجویده لقمهی بعدی را توی دهانت بگذاری!!
ملا خندید و گفت: غصه نخور همسایه تو مرا به شام یا ناهار دعوت کن، قول میدهم که وقتی به خانهات آمدم بین هر دو لقمه دو رکعت نماز هم بخوانم.
از آن به بعد وقتی آدم خسیس برای مهمانی دادن بهانههای بیجا بیاورد میگویند:
تو مارا دعوت کن قول میدهیم بین دو لقمه دو رکعت نماز بخوانیم.
📚مثلها و قصههایش،
📝مصطفی رحماندوست، ص۵۹
خسیس بودن، تنها صفتیه که به تنهایی انسان رو بدبخت میکنه!!
🤨بعضیا اگه یه چیزی بلدند به دیگران یاد نمیدن، یعنی خسیسن؟؟
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
مبلغ: خانم عبداللهی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝