#بسته_ویژه_ربیع_الاول
#مقطع_ابتدایی
#میلاد_پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله
#داستان
🛑
باغ سبز کوچه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دوستانش داخل کوچه رسیدند. حسین علیه السلام با بچههای کوچک در میان کوچه سرگرم بازی بود. چشم پیامبر به حسین علیه السلام افتاد.
لحظهای ایستاد و با لبخند او را نگاه کرد. با شادی، حسین علیه السلام را صدا زد: «همان جا بایست. آمدم تا تو را بگیرم.»
آرام به سوی حسین علیه السلام دوید. حسین علیه السلام شادی کنان به طرف ته کوچه فرار کرد. پیامبر هم به دنبالش دوید. دوستان پیامبر و بچهها با شادی به پدربزرگ و پسر کوچک نگاه میکردند. سرانجام، پدربزرگ مهربان، نفسزنان به حسین علیه السلام رسید. آرام، او را نگه داشت.✨🌸✨🌸✨
یک دست خود را زیر چانه او و دست دیگرش را پشت سر او گذاشت و صورت نازش را بوسید.
🌟صورتش را به سوی دوستان گرداند و گفت:
«حسین علیه السلام از من است و من از حسینم. هر کس که حسین علیه السلام را دوست داشته باشد، خداوند، او را دوست میدارد».(حکمتنامه کودک، ص۲۶۸)
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•ٰ
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝