🟢 حسین با دوستاش قرار گذاشته بودن که بعداز ظهر ی مسابقه ی فوتبال برگزار کنن⚽️،خلاصه کلی خودشو آماده کرده بود گل بزنه 🥅بشه بهترین بازیکن،لباس ورزشی هاشو تنش کرد و داشت جلو آینه موهاشو شونه میزد که زینب گفت:کجا میری داداش مرتب و تمیز و خوشتیپ خودم؟🙂 حسین که انگار خیلی از لحن و تعریفهای آبجی زینب خوشحال شده بود😍😇 گفت:ممنونم خواهر مهربونم،فرشته ی زیبا🥰 دارم میرم فوتبال،دعا کن که کلی گل بزنم، مادربزرگ که مهمون خونه ی حسین و زینب بود رفت جلو و هردوشونو بوسید و گفت احسنت به نوه های گلم،چقققدر لذت میبرم می بینم با القاب و عبارات خوب باهم صحبت می کنید،شما دقیقا کاری رو انجام میرید که خدا خیلی دوست داره وکسایی که با لقب بد هم رو صدا می کنن رو دوست نداره،می دونستید در قرآن در این باره آیه هم داریم؟ زینب پرسید:مامان بزرگ خدا در قرآن چی گفته؟ 🌸مامان بزرگ گفت:اینکه اسم بد روی هم دیگه نگذاریم.وقتی شنیدم حسین به شما گفت خواهر مهربونم،فرشته ی زیبا لذت بردم که چه خوبه با القاب زیبا هم رو صدا می کنید.😍 حالا جاااایزه دارم براتون🎁،چشما بسته کف دستاتون رو باز کنید،یهو ی مشت نخود و کشمیش و نبات ریزه ی رنگی به هر کدوممون داد،وای که چقدر خوشمزه ان😋 ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝