📌بیمه توسّل • 🔹چند سال باران نباریده بود. آبی پشت نبود. از این فرصت استفاده کرد. تاج سد را با نظر متخصصین بالا برد. بعد از مدتها بارندگی شدیدی آمد. همه با ذوق دویدند سمت سد. اما حاجی حتی از اتاقش هم بیرون نیامد! من هم رفتم کنار سد. بعد از ۴۵ دقیقه سد پر از آب شد. به دوستان گفتم: به حاجی بگویید بیاید. حتما از دیدن این صحنه خوشحال میشود. اما حاج عبدالله قبول نکرد از اتاقش خارج بشود. برایم سؤال شد. حاجی که منتظر این بارندگی بود. پس چرا بیرون نمیآید؟ بعدا فهمیدم که این بزرگمرد نگران سد است. با هزینه فراوانی تاج سد درست شد. از طرفی بنایش دو تکه شده بود. در گوشه ای از اتاق رو به قبله نشسته و دست به دامان علیهم السلام شده بود. 🔹بعد از مدتی که آب لبریز شد و مشکلی پیش نیامد، حاجی آمد. دید از کناره های سد و از لای سنگها، آب با فشار بیرون میآید. دلهره و اضطراب را در او حس کردم. دستم را گرفت و مرا به گوشه ای از تاج برد. گفت: اینجا برایم سلام الله علیها بخوان. تمام شد. دست بر زانوانم گذاشت و گفت: بلند شو! دیگر خاطرم جمع است که اتفاقی برای این سد نمیافتد! همیشه اینطور بود. کارهایش را با بیمه میکرد. • ✍️ 🆔 @momeniseyedmohsen https://www.instagram.com/p/CGp8wAQlxce/?igshid=12jm7mbqbcc72