از خیال تا واقعیت به یک شیشه بند است. منظورم اتفاقی است که در فیلم می بینید.
بچهها جوری لبخند میزنند، که خیالشان راحت است، قرار نیست اتفاقی برایشان بیافتد. مطمئنند عکسشان با این درندهها خوب از آب در میآید.
دلشان گرم تکنولوژی هست که آن باغ وحش را ایمن کرده، از حملههای ناگهانی، از دندانهایی که از فاصله چندسانتی متری نمیتواند بهشان آسیبی بزند.
حالا تصور کنید یکی از آن شیشهها ترک بردارد و کسی نفهمد.
آن ترک عمق پیدا کند و صدایی مهیبی همه چیز را عوض کند. همه از ترس، توان تکان خوردن نداشته باشند. چون یکی از آن شیرهای گرسنه، دندان گذاشته بیخ گلوی یک دختر کوچولو.
توی بوق و کرنا شدن آن خبر حتما گوش فلک را کر خواهد کرد. اینقدر تیتر اول خبرهای تلوزیون و رسانههای مجازی میشود که در آن باغ وحش را مدتی گل خواهند گرفت.
ولی من جایی را میشناسم، هارترین موجودات بدون قلاده، افتادهاند به جان مردمی بی دفاع.
فقط به جرم اینکه از نژاد آنها نیستند. همخون آنها نشدند تا جانشان در امان بماند.
جایی که صبح و شب صدای موشک و پهباد قطع نمیشود.
کاش آدمهای حامی محیط زیست برای همنوعانشان کاری میکردند. نظم جهانی طوری پیش رفته که همه چیز را وارونه نشان میدهد.
اینقدر که از اسرائیلیهای درنده و وحشی حمایت و مظلوم را محکوم میکند.
کاش بیاید کسی که ويران كننده بنا و سازمانهاى شرك و نفاق است.
«أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَهِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ»
✍
#کوثر_شریفنسب
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/monaadi_ir