#داستان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
✨امامِ مهربانی✨
آفتاب☀️ وسط آسمان رسیده بود. عرق😥 از سر و روی کارگران جاری بود. کارگر جدید که برای اولین بار در منزل امام کار می کرد، در فکر بود 🤔نمی دانست چقدر قرار است مزد💰بگیرد، امشب باید ده درهم به خانه🏡می برد و گرنه.....صدایِ کارگر کناری او را به خود آورد.
کارها رو به اتمام بود که🌟امام رضا(علیه السلام) وارد خانه شدند. با آمدن ایشان، همه دورشان حلقه زدند. امام با خوشرویی☺️به همه
سلام کردند
.امام با
دیدنِ کارگر جدید رو به سلیمان کرد.
مزد💰این کارگر را تعیین کرده اید
❓ نه آقا، هر چه بدهیم راضی است چیزی نمی گوید.
امام با شنیدن این حرف ناراحت شدند😔
سلیمان فراموش کرده بود😥 که امام گفته اند:
بارها گفته ام قبل از آن که کارگر شروع به کار⛏ کند مزدش را معین کنید👌کسی نمی داند مزدش چقدر است. اگر چند برابر مزدش را بگیرد، باز فکر می کند مزدش💰کم بوده است.
امام به سوی کارگران رفتند☺️و مزدشان را دادند، به کارگر جدید هم مثل بقیه ده درهم دادند؛ کمی هم اضافه دادند😍
#پایان
✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ✨
@montazer_koocholo