آسمان جوشید
غزه، دارالقرآن شد؛
و ما نزول آیهآیههای قرآن را
در لحظهلحظههای آن دیدم:
ما امید موسی را
در لبخند پسری دیدیم
که سوار بر ارابه،
به شمال غزه برمیگشت،
بیهیچ واهمهای،
که «کلا ان معی ربی!»
ما معجزه عیسی را
در نفسهای آخر کودکی دیدیم
که در آغوش خونین مادرش
جسم یخزده انسان را
روح حیات میدمید.
ما قیام داوود را
بر قامت مردی دیدیم
که با فلاخن ایمان
پیشانی جالوت زمان را
نشانه میگرفت.
ما صبر ایوب را
در صورت غمزده خبرنگاری دیدیم
که بر جنازه فرزندانش
نماز زندگی میخواند
تا داستان حیات را
بر مردگان زمین روایت کند.
ما تبر ابراهیم را
در دستان مبارزی دیدیم
که از فاصله صفر
بت بزرگ مرکاوا را درهمشکست.
ما حکمت خضر را
در چشمان مردی دیدم که
پرسشهای جوشیده را
و طاقتهای لبریز را
با رازهای مقاومت شکوفا میکرد.
ما رستگاری محمد را
در چشمان دختری رومی دیدیم
که به پروردگار محمد
پروردگار مقاومت و زندگی
پناه آورده بود.
ما آیهآیههای نصر را
در هجرت فوجفوج انسانیت
به سرزمین بیداری دیدیم.
ما آدم را دیدیم
ما هابیل و قابیل را دیدیم
ما نوح را در اوج موجها دیدیم
ما ابراهیم را در آتش دیدیم
ما فرعون را در تعقیب موسی دیدیم
ما قوم سامریزده موسی را دیدیم
ما هارون، آن مبارز تنها را دیدیم.
ما یوسف در چاه را
ما یعقوب دلنگران را دیدیم؛
ما دگرباره، بنیاسرائیل را
در وادی تیه،
در گمگشتگی کوچههای غزه
دیدم.
و ما دیدیم
مستضعفین جهان
چگونه زمین را به ارث میبرند؛
بشارت باد، بشارت باد!
@HekmateFarhang