٢.
تا آنکه روزی یک اعرابی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد ، و مدعی شد حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم .
اصحاب پیغمبر با اطمینان کامل برای تماشای این مسابقه جالب ، مخصوصا از آن جهت که رسول اکرم شخصا متعهد سواری شتر خویش شد ، از شهر بیرون دویدند .
رسول اکرم و اعرابی روانه شدند ، و از نقطهای که قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود ، شتران را به طرف تماشاچیان به حرکت در آوردند .
هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود . اما بر خلاف انتظار مردم ، شتر اعرابی شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت .
آن دسته از مسلمانان ، که درباره شتر پیغمبر عقائد خاصی پیدا کرده بودند ، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند . خیلی خلاف انتظارشان بود، قیافههاشان درهم شد.
رسول اکرم به آنها فرمود : اینکه ناراحتی ندارد ، شتر من از همه شتران جلو میافتاد ، به خود بالید و مغرور شد ، پیش خود ، گفت من بالا دست ندارم . اما سنت الهی است که روی هر دستی دستی دیگر پیدا شود ، و پس از هر فرازی نشیبی برسد ، و هر غروری در هم شکسته شود.
📔 وسائل الشیعه: ج٢، ص۴٧٢
#پيامبر #داستان_بلند
🔰
@DastanShia