۱۵ فروردین
.
🔹 برخورد کریمانه با خدمتکار
امام صادق علیه السلام خدمتکارش را دنبال کاری فرستاد، خدمتکار در بازگشت تأخیر کرد،
امام علیه السلام به دنبال او رفت، وی را در حال خواب یافت، بالای سرش نشست و به باد زدن او مشغول شد تا خدمتکار از خواب برخاست.
حضرت علیه السلام فرمود: فلانی به خدا سوگند حق تو نیست که هم شب بخوابی و هم روز، شب برای خوابیدن حق تو است و روز برای انجام کار حق ماست.
📔 کافی: ج٢٠، ص١۱۲
#امام_صادق #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
۱۵ فروردین
۱۶ فروردین
.
🌱 برده آزاد
اسلم بن عمرو برده ای بود که حضرت حسین علیه السلام او را پس از شهادت برادرش حضرت مجتبی علیه السلام خرید و وی را به حضرت زین العابدین علیه السلام بخشید.
شغل او کتابت برای حضرت حسین علیه السلام بود، و چون حضرت از مدینه به سوی مکه حرکت کرد ملازم رکاب آن حضرت شد، و با آن بزرگوار از مکه به کربلا آمد.
چون این غلام وفادار و برده خریداری شده که از همه آزادگان برتر بود در طلب اذن جهاد به محضر حضرت حسین علیه السلام آمد.
حضرت فرمود: از فرزندم سید سجاد علیه السلام اجازه جهاد بخواه. او از امام سجاد علیه السلام اذن جهاد خواست و به میدان جنگ شتافت، و هفتاد نفر را به شمشیرش که در راه دفاع از امامت به کار گرفته بود به دوزخ فرستاد.
حضرت سجاد علیه السلام با بالا زدن دامن خیمه به تماشای کارزار آن مرد الهی نشست، و از این که برده ای زر خرید به دفاع از امامت برخاسته مسرور و شاد بود.
برده وفادار پس از کارزاری عظیم و جنگی نمایان و جهادی خالص، دوباره به محضر حضرت سجاد علیه السلام شتافت و با آن حضرت وداع گفت و به میدان بازگشت. این بار از کثرت کوشش و سعی و مقاتله سنگین و شدت عطش و جراحت زیاد، به خاک افتاد.
حضرت حسین علیه السلام به بالین او حاضر شد و سخت گریست تا به جهانیان بفهماند که او از همه تعلقات برای خدا و در راه خدا رهید و از مصادیق بارز «فانی لا اعلم اصحاباً خیراً من اصحابی» شد. آری، حضرت حسین علیه السلام یارانی را در جهان به خوبی آنان و بهتر از آنان سراغ نداشت.
📔 عبرت آموز (حسین انصاریان): ص۲۶۷
#امام_حسین #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
۱۶ فروردین
۱۶ فروردین
.
💠 به آسمان رود و کار آفتاب کند
یکی از طلبههای حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام عرضه میدارد:
شما این لوسترهای قیمتی و قندیلهای بی بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟!
شب امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب میبیند که آن حضرت به او میفرماید: اگر میخواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فرش طلبگی است،
و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی میخواهی
باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف میشود و عرضه میدارد: زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله میدهید!!
بار دیگر حضرت را خواب میبیند که میفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمی توانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصری که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را میگیرد، مردم از این که طلبه ای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب میکنند.
وقتی به در خانه آن راجه میرسد در میزند، چون در را باز میکنند میبیند شخصی از پلههای عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو میشود میگوید:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا میزند و میگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگی اش وی را به حمام ببرید و او را با لباسهای فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتی نیکو انجام میگیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی میشود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است.
هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست.
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم،
و همه میدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد میبندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید.
چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیر المؤمنین علیه السلام شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم؛
به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمی زد،
پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیر المؤمنین علیه السلام قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف داراییام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است.
طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
«به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند»
طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیر المؤمنین علیه السلام است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
«به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند»
وقتی نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندی را این گونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر پروردگار در حقّ عبد چه خواهد کرد؟
📔 عبرت آموز (حسین انصاریان): ص۷۱
#امام_علی #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۶ فروردین
۱۷ فروردین
.
⁉️ پرسشهای موسی (ع) از خداوند
امام حسن عسکری علیه السلام میفرماید: هنگامی که موسی بن عمران (علیه السلام) با خدا سخن میگفت عرضه داشت:
خدایا! پاداش کسی که شهادت دهد من فرستاده و پیامبر توام و تو با من سخن میگویی چیست؟ خدا فرمود: فرشتگانم به سوی او میآیند و وی را به بهشتم بشارت میدهند.
موسی گفت: پاداش کسی که در پیشگاهت میایستد و همواره نماز به جا میآورد چیست؟ فرمود: به خاطر رکوع و سجود و قیام و قعودش به فرشتگانم مباهات میکنم، و کسی که به فرشتگانم به او مباهات کنم او را عذاب نخواهم کرد.
موسی گفت: پاداش کسی که به خاطر خشنودیت مسکینی را طعام دهد چیست؟ فرمود: فرمان میدهم ندا دهنده ای بر فراز همه خلایق ندا دهد فلان پسرِ فلان از آزاد شدههای خدا از آتش دوزخ است.
موسی گفت: پاداش کسی که صله رحم کند چیست؟ فرمود: مرگش را به تأخیر میاندازم و سکرات موت را بر او آسان میکنم، و خزانه داران بهشت او را ندا میکنند به سوی ما بیا و از هر دری که خواستی وارد بهشت شو.
موسی گفت: پاداش کسی که آزارش را از مردم نگاه دارد و نیکی و خیرش را به مردم برساند چیست؟ فرمود: روز قیامت، آتش به او ندا میکند که تو را بر من راهی نیست.
گفت: پاداش کسی که با زبان و دلش تو را یاد کند چیست؟ فرمود: موسی! او را در قیامت در سایه عرشم قرار میدهم و در حمایت خود میگیرم.
گفت: پاداش کسی که پنهان و آشکار آیات حکیمانه ات را تلاوت کند چیست؟ فرمود: ای موسی! چون برق بر صراط خواهد گذشت.
گفت: پاداش کسی که بر آزار و سرزنش مردم چون وابسته به تو است صبر کند چیست؟ فرمود: او را در برابر ترسهای روز قیامت یاری میدهم.
گفت: پاداش کسی که چشم هایش از خشیت تو اشک بریزد چیست؟ فرمود: چهره اش را از حرارت آتش دوزخ حفظ میکنم و او را از روز فزع اکبر ایمنی میدهم.
گفت: پاداش کسی که به خاطر حیای از تو خیانت را ترک کند چیست؟ فرمود: روز قیامت برای او ایمنی است.
گفت: پاداش کسی که به اهل طاعتت محبت ورزد چیست؟ فرمود: او را بر آتش دوزخ حرام میکنم.
گفت: پاداش کسی که مؤمنی را عمداً به قتل برساند چیست؟ فرمود: روز قیامت به او نظر رحمت نمی اندازم و از لغزشش گذشت نمی کنم.
گفت: پاداش کسی که کافری را به سوی اسلام دعوت کند چیست؟ فرمود: به او درباره هرکسی که بخواهد اجازه شفاعت میدهم.
گفت: پاداش کسی که نمازهایش را به وقت بخواند چیست؟ فرمود: درخواست هایش را به او عطا میکنم و بهشتم را بر او مباح مینمایم.
گفت: پاداش کسی که وضویش را برای خشیت تو کامل و تمام انجام دهد چیست؟ فرمود: او را روز قیامت برمی انگیزم در حالی که میان دو چشمش نوری است که میدرخشد.
گفت: پاداش کسی که روزه رمضان را به خاطر رضا و خشنودی تو بگیرد چیست؟ فرمود: او را در قیامت در جایگاهی قرار میدهم که در آن ترسی نیست...
📔 أمالی شیخ صدوق: ص۲۰۷
#حضرت_موسی #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۷ فروردین
۱۷ فروردین
.
♦️ طلبکار مزاحم
یکی از یهودیان مدینه، چند دینار پول از پیغمبر صلىاللهعليهوآله طلبکار بود.
روزی در بین راه چشمش به رسول خدا صلىاللهعليهوآله و افتاد، طلب خود را از حضرت خواست.
پیامبر اسلام با خوشرویی فرمود:
اکنون پول ندارم تا بدهی تو را بپردازم.
یهودی قانع نشد و گفت:
من از تو جدا نمیشوم تا اینکه طلبم را از تو بگیرم.
پيغمبر صلىاللهعليهوآله با خونسردی گفت:
من هم همین جا مینشینم تا ببینم چه میشود.
وقت نماز ظهر فرا رسید، حضرت همان جا نماز ظهر را خواند و او همچنان طلبش را از پیغمبر صلىاللهعليهوآله میخواست.
نماز عصر، مغرب، عشا و صبح را نیز با یارانش در همان جا بجا آورد، بدون این که از وی تقاضای مهلت کند یا با وی تندی و بدخلقی نماید.
لکن برخی از صحابهٔ آن حضرت که از سرسختی و سماجت آن مرد یهود سخت عصبانی شده بودند او را تهدید میکردند و بر او نهیب میزدند.
هنگامی که رسول خدا صلىاللهعليهوآله متوجه آنان شد، خیره خیره به آنها نگریست و گفت: با او چه کار دارید؟
گفتند: یا رسول الله! این یهودی مدتی است که برای چند دینار شما را بازداشت کرده و دست از شما برنمیدارد، میخواهیم او را ادبش کنیم.
فرمود: خداوند مرا نفرستاده تا به چنین افرادی که با ما قرارداد ذمه بستهاند و در پناه ما زندگی میکنند یا به کس دیگر ستم کنم، او از من طلبش را میخواهد شما نباید او را اذیت کنید.
این بازداشت تا آنجا ادامه یافت که روز به نیمه رسید. مرد یهودی که پیغمبر را چنین دید، به شدت تحت تاثیر اخلاق آن حضرت قرار گرفت و اسلام اختیار کرد و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.
سپس گفت: من به شکرانهٔ نعمت هدایت سهمی از مال خود را در راه خدا دادم، به خدا سوگند! این کار را من برای آن انجام دادم که شما را از روی نشانههایی که در تورات ثبت است بشناسم.
من در تورات خواندم: پیغمبری به نام محمد بن عبدالله ظهور خواهد کرد که در مکه به دنیا آمده و به مدینه مهاجرت خواهد نمود.
و نشانهاش این است که تندخو و سخت گیر نیست، دهان به فحش و دشنام نمیگشاید و از سخن هرزه و زشت به دور است. اکنون من تمام آنچه را که در تورات خواندهام در شما یافتم.
پس از آن، بار دیگر به یگانگی خداوند و رسالت آن حضرت شهادت داد و گفت: من ثروت زیادی دارم، همه را در اختیار تو گذاشتم که طبق دستور خداوند به مصرف برسانید و حقوق خدا و مستمندان را از آن پرداخت نمایید.
📔 بحار الأنوار: ج١۶، ص٢١۶
#پيامبر #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۷ فروردین
۱۸ فروردین
.
⁉️ پس گناهانم کجاست؟!
در روایتی آمده:
چون روز قیامت شود، عبد را به جایگاه حساب درآورند، و نامه عمل او را که پر از گناه است به دست چپ وی دهند.
عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتی که در دنیا داشته، « بسم اللّٰه » به زبان جاری کند و با خواندن خدا به رحمت، نامه را بستاند،
چون بگشاید آن را سپید یابد و هیچ نوشته ای در آن نامه به نظرش نیاید، گوید: اینجا نوشته ای نیست تا بخوانم.
فرشتگان گویند: در این نامه سیئات و خطاهایت نوشته بود، ولی به برکت این آیه زایل شد و حضرت عزت از تو گذشت.
📔 تفسیر فاتحة الکتاب: ص۷۴
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
۱۸ فروردین