🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 بیا بنشین علی جان درکنارم که امشب من وصیت باتو دارم حلالم کن که نزدیک است دیگر مــلاقــات مــن و پــروردگــارم مدینه تا بدون مصطفی شد خدا داند که دیگر بی صفا شد از آن روزی که زهرا رفت درخاک دگر روز عزای مرتضی شد هیچ دانید کجا بود حقیرم کردند؟ پیش طفلان من آن روز اسیرم کردند تاکه بامشت ولگد فاطمه ام راکشتند جان زهراکه همان یک شبه پیرم کردند نیـمه شـب بـا تـن گلگون چه کنم؟ صبرم از کف شده بیرون چه کنم؟ هــر چــه شستم تــن مـجروح تو را سنگ غسلت شده پر خون چه کنم؟ اگر چه بوده ام الگوی زینب ولی شرمنده ام از روی زینب سـه مــاه آزگــار شـد آرزویــم که یک شانه زنم بر موی زینب یقین که مادر ما هست زهرا یقین اوهم به مادل بست زهرا بـه حق بـچه هایش در قیامت بگیرد دست ما را دست زهرا درحق طلبی چنان زُهیرم گردان پیش مرگ حسینم و بُریرم گردان هر آنچه عطا نموده ای ممنونم یـا فـاطـمه عـاقبت بخـیرم گردان 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار(مداح)