ای باب حوائجِ الی الله در ملک خدا امام آگاه سلطان اُمم امام قرآن سر تا به قدم تمام قرآن قبر تو چراغ اهل بینش صحن تو بهشت آفرینش کعبه است هماره زیر دِینَت تعظیم کند به کاظمِینَت در حبس، به نُه سپهر ناظم مشهورتر از همه به کاظم زندان تو اشک طور ایمن موسی است به کف گرفته دامن عیسی به فراز چرخ چارُم بر روی تو می زند تبسّم خصم ار چه به گردنت غل انداخت سجّاده زگریه ات گُل انداخت زنجیر تو کائنات را دِین حبس تو مقام قاب قوسین در حبس تو را یکی روز و شب... به علم امامت تشخیص میداد شب و روز رو مطموره ، مدور ، تاریک.... در حبس تو را یکی روز و شب اندام کبود و ساق مرضوض ای روح لطیف رنج دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده چون جدّ غریب خود به گودال پرپر زده در دل سیه چال آثار شکنجه در تنت بود زنجیرِ ستم به گردنت بود ای شسته به اشک، تربت تو تشییع تو شرح غربت تو تشییع تو بود مثل مادر... کنایه فهم ها تشییع تو بود مثل مادر (چهار نفر....) تابوت تو گشت تخته ی در هر چند زگوشه ی سیه چال تشییع تو شد به چار حمّال آخر بدنت به اوج غربت تشییع شد ای غریب عترت کردند ز پیکر تو تجلیل می رفت به عرش بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجیر ز گردنت گشودند با آن همه زخم حلقه ی غُل گردید نثار پیکرت ، گُل دیگر نزدند بر تنت سنگ... اونقدر این مسیر رو گلباران کردند هنوز هم توی بغداد ، این منطقه معرفه به « سوق الرَّیاحِین » اونقدر بدن رو گلباران کردند ، درستش هم همینه دیگر نزدند بر تنت سنگ... از خون جبین نشد رخت، رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر به دلت کسی نزد تیر فَوَقَعَ فی قَلبِ الحُسین وقت گذشته من روضه ام رو توی شعر می خونم دیگر نبرید کـَس سرت را در خون نکشید پیکرت را دیگر سر تو نرفت بر نِی در طشت طلا و مجلس مِی امشب هم با نازدانه اش تموم کنیم بردند به دوش پیکرت را دیگر نزدند دخترت را سلیمان جعفر ، دید یه بدنی رو غریبانه دارند می برند سمت مَقابر(قبرستان) قریش، با خودش گفت اگه قریشی نیست کجا دارند می برندش اگه قریشیه، چرا اینقدر غریبانه دارند می برند اومد جلو دید بدن موسی بن جعفرِ گفت بدن رو برگردونید یه کفن قیمتی آماده کرد نوشته اند، همه ی قرآن روی کفنش نوشته شده بود دوهزار و پانصد دینار ، خرج گل و گلاب کرد، نه تا دختر داشت ، گفت این آقا دختر زیاد داشته ، اما یه دونه اش هم توی بغداد نیست، شماها لباس سیاه بپوشید یه جوری عزاداری کنید که مردم فکر کنند دختران موسی بن جعفرید دختر ، گریه کنه باباس هیچ جا توی عالم ، جلوی گریه ی هیچ دختری رو نگرفتند ، الا کربلا یه بیت تمام گفت بابا یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود هرکه می گفت حسین،پاسخ او سیلی بود دل من گریه بر احوال سکینه می کرد عمه ام زیر کتک ، یاد مدینه می‌ کرد این یه بیت هم مالِ خود آقا دعاتون کنم یاد آن روز که ایثار تماشایی بود عمه ام در دل بازار تماشایی بود حسین.... این هم مالِ سردار سلیمانی ، همه مدافعین حرم فیض ببرند نوشته اند سر بریده ، چند جا ، چشماش رو بست یه جا دم دروازه ی شام گفت داداش تو دیگه چشمات رو نبند اونایی که باید چشماشون رو ببندند ، دارند خیره خیره به من نگاه می کنند یه جا توی تشت طلا خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله سیبویه می فرمود چشماش رو بست ، اما دیدند ، اشکش هم جاریه سومیشم هم توی بغل رقیه بود یه لحظه دید بابا چشمهاش رو می بنده السلام علیک یا اباعبدالله وجه تشبیه سر من با سر تو این بُود هر دو صورت سوخته ، موها پر از خاکستر است... به حضرت معصومه و به حضرت رقیه سلام الله علیهما به چشم انتظاری این دو دختر تورا وی خوانیم یا الله..... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝