۲ (حضرت معصومه س و حضرت زینب س) معصومه دلغمین است در خاک قم دفین است معصومه دخت موسی،اخت ابوالحسن محنت نصیب دنیا،ام غم و محن بانوی خیل حوران،با عفت زمن از نوگل چمن،از میر هفتمین است تا رفته بود هنوزش،مرگ پدر ز یاد کاتش ز جور گردون،بر دامنش فتاد هجر رضا بدادش،تاب و توان به باد غم بر غمش نهاد،کار فلک همین است از دوری برادر،بد در فغان و آه از هجر روی آن شه،بد حالتش تباه روز همچو شب به پیش،چشمش بدی سیاه آن عصمت الله،چون دید بی معین است عازم شد از وطن چون،او با دل فگار رو سوی توس بنمود،با چشم اشکبار آمد رسید در قم،زد خیمه ی وقار غافل که این دیار،منزل به آخرین است بعد از لیالی چند،گردید ناتوان رنجور شد به بستر،افتاد ناگهان از شدت مرض شد،نالان و خسته جان کی بودش این گمان،او را غمی قرین است معصومه تا که بشنید،مرگ برادرش دست عزا به سر زد،غم شد برابرش بر تن درید جامه،شد تیره معجرش با رنج خاطرش،در ناله و انین است زین خواهر ای عزیزان،با هر دو چشم تر آمد مرا به خاطر،از خواهر دیگر از زینب حمیده،آن زار خونجگر با قلب پر شرر،بس خاطرم حزین است معصومه ار که بشنید،از قتل آن جناب زینب به چشم خود دید،با زخم بی حساب صد پاره پیکر شه،عریان در آفتاب کان شاه مستطاب،غلتان روی زمین است معصومه قتل شه را،گر از زبان شنید زینب سر برادر،بر نوک نیزه دید آذر مگو تو دیگر،از مجلس یزید چه دید و چه شنید،زین نکته دلغمین است ‏ زمینه:ای بانوی معظم @nohe_sonnati