۳
(ورود اهل بیت ع به مدینه)
زینب چو اندر وطن آمد
در ناله بیت الحزن آمد
زینب خونین جگر شد
نزد خیر البشر شد
زینب چو شد در وطن یاران
با دیده های گهر افشان
برپای شد شورش و افغان
شد رستخیز محشر
در خاص و عام یکسر
شوری به پا سراسر
یکباره از مرد و زن آمد
اول روان شد به چشم تر
در روضه ی پاک پیغمبر
نالید کای جد حق منظر
شد کشته نور عینت
آن شمس عالمینت
غلتان به خون حسینت
مقتول قوم فتن آمد
جدا همه نوجوانانت
رعنا جوانان عزیزانت
یکسر همه سرو قدانت
از داس کین به یکبار
از پا قلم به پیکار
شد قطعه قطعه صد پار
صد چاک و صد پاره تن آمد
شد کشته جدا علی اکبر
شد مهدف تیر کین اصغر
عباس و عون و دگر جعفر
از تیر و تیغ و خنجر
غلتان به خون سراسر
هم توتیا به معبر
جسم جوان حسن آمد
وان گه روان شد به صد غوغا
اندر سر تربت زهرا
نالید از دل که یا اما
زینب ز شام آمد
از بزم عام آمد
نزد کرام آمد
نالان چو مرغ چمن آمد
مادر به دل صد حزن دارم
اندوه و رنج و محن دارم
از یوسفت پیرهن دارم
شد یوسفت ز گرگان
صد پاره تن به میدان
رأسش چو بدر تابان
در منظر چشم من آمد
مادر به هر شهر و هر بازار
وارد به من شد بسی آزار
در قید غم عابد بیمار
تبدار و زار و دلگیر
مغلول کند و زنجیر
اطفال همچو نخجیر
بسته اسیر رسن آمد
مادر جفای خسان دیدم
بی شرمی ناکسان دیدم
تشت زر و خیزران دیدم
بگرفت پور سفیان
در دست چوب خزران
می زد به لعل عطشان
چون رأس شه در سخن آمد
یا رب به حق شه عطشان
به حرمت زینب نالان
این مشکل از ما نما آسان
تا راه کربلا باز
گردد به روی ما باز
آذر کن این دعا باز
خواهد که از ذوالمنن آمد
زمینه:هندی
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@nohe_sonnati
۳
(طفلان حضرت مسلم ابن عقیل ع)
نالان و مضطر،طفلان مسلم
از جور حارث خونجگر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
طفلان مسلم بی قرار
در دام غم گشته دچار
باز آمدم یاد ای عزیزان با دل زار
با خاطر افسرده و با چشم خونبار
حال دو طفل مسلم مظلوم بی یار
کامد چه هاشان بر سر از بیداد کفار
با حالت زار،با چشم خونبار
بودند نالان سر به سر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
بعد از زمانی چند زندانی ایشان
بشنو ز شرح حال مهمانی ایشان
وز میزبان و از پریشانی ایشان
شد بیت حارث جای پنهانی ایشان
بودند مهمان،لیکن پریشان
آن تیره شب را تا سحر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
حارث چو مأمور از عبید الله دون شد
تا جوید آن اطفال را بس بی سکون شد
زایشان اثر نادید و احوالش زبون شد
آمد به خانه بغضش اندر دل فزون شد
بس لحظه ای خفت،ناگه برآشفت
بس داشتند آه و شرر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
شب را به سر بردند لکن دیده گریان
گه در مناجات و دعا با حی سبحان
گه از غم بی یاری خود گرم افغان
از بیم حارث جسم شان چون بید لرزان
بودند ایشان،تا صبح نالان
خونابه افشان از بصر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
چون صبح شد حارث ز راه کین کمر بست
از کین کمر بر قتل آن دو نوثمر بست
مایل به سیم و زر شد از عقبی نظر بست
با گیسوانشان هر دو را آن بد گهر بست
نزد شط آورد،بس جورها کرد
شد جان شان اندر خطر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
این سان شنیدستم که آن طفلان بی یار
دیدند در دام اجل خود را گرفتار
گفتند با حارث که ای شوم تبهکار
کن گوش از ما این سه مطلب حق دادار
با چشم خونبار،با ناله ی زار
پس ناله ها کردند سر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
اول بیا و درگذر از کشتن ما
سودی نخواهی برد از دل خستن ما
کن رهنمایی در مدینه رفتن ما
چون مادر ما چشم در برگشتن ما
دارد سوی راه،با آه جانکاه
از او بود آشفته تر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
دوم اگر با سیم و زر داری سر و کار
ما را سر تسلیم در نزد تو غدار
گیر و ببر همچون غلامان سوی بازار
بفروش ما را و بهایش را نگه دار
ما را تو بد خو،بتراش گیسو
چون زرخرید خود ببر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
گر این دو مطلبمان نباشد دلپذیرت
ساکت ز تهدیدات کن نفس شریرت
ما که کنون هستیم اسیر و دستگیرت
زنده ببر ما را تو در نزد امیرت
باشد که دلشاد،گردند آزاد
از چنگ تو بیدادگر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
گر می نبخشی حالیا ببری ز تن سر
مهلت بده بهر نماز ای شوم کافر
بگذار رو آریم در درگاه داور
خواهد رساند داور ما بر تو کیفر
سودت زیان باد،ای کفر بنیاد
کز تو بود دل پر شرر طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
بر او اثر ننمود آه آن دو مظلوم
ببریدشان سر آن ستم کردار میشوم
آذر بکش آه از جگر با قلب مهموم
طوف جوارش کن طلب از حی قیوم
با دیده ی تر،برگو مکرر
گشتند در خون غوطه ور طفلان مسلم،در به در طفلان مسلم
زمینه:رکمان لقمه دار
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#طفلان_مسلم
@nohe_sonnati
۳
(حضرت رسول اکرم ص)
رفت از جهان محمد
احمد رسول امجد
احمد نبی رحمت،آن خاتم رسل
قسیم نار و جنت،آن هادی سبل
آن شهریار عزت،دارای عقل کل
آن تاجدار کل،سالار دین محمد
شاه رئوف احمد،سردار کاینات
نور خدای سرمد،سالار ممکنات
با امتش محمد،تا بود در حیات
تا آن دم ممات،بد مهربان محمد
بس رنج ها کشید او،زاشرار امتش
زاشرار امت دون،شد هتک حرمتش
فرقی نکرد اصلا،دریای رحمتش
بنگر کرامتش،نفرین نکرد احمد
بس فتنه ها برانگیخت،چرخ از ره عناد
طرح جفای نو ریخت،هر دم پی مراد
بر وی بسی جفا شد،از چرخ کج نهاد
تا که ز پا فتاد،آخر رسول امجد
شد ظلم ها بر آن شه،زاشرار دین تباه
ساحر و کاذبش خواند،اعدای روسیاه
خاشاک در رهش ریخت،امت ز کینه آه
این بود اشتباه،بر آن گروه مرتد
بعد از جفای چندی،بر شاه مرسلین
آمد ز راه کین سنگ،زان قوم پر ز کین
بشکست در دندان،زان خسرو امین
شد خاطرش غمین،از آن جفای بی حد
شد منقضی به دوران،ایام مصطفی
رحلت نمود احمد،زین عالم فنا
بر فاطمه عزیزان،شد اول عزا
گردید مبتلا،بر هجر باب امجد
زهرا ز هجر بابش،در ناله و انین
بیت الحزن شدش دهر،با ناله شد قرین
آذر بدان که فردا،در حشر واپسین
شافع به مذنبین،باشد یقین محمد
زمینه:ای بانوی معظم
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
۳
(امام رضا ع)
سلطان دین ثامن الاطهار
نور مبین مطلع الانوار
یا ضامن غریبان
غمخوار غم نصیبان
نور خدا حجت ثامن
کنز عطا سرور ضامن
دربار عامش ز حق آمن
کویش مطاف اخیار
حبش خلاصی از نار
لطفش پناه زوار
طوفش بود عمره ی بسیار
از کعبه برتر جوار او
حج ضعیفان مزار او
اکسیر و دارو غبار او
سعی صفاست کویش
زمزم روان ز جویش
راه منا ز سویش
پیدا بود بهر هر زوار
بر فرق شاهان غبارش تاج
شاهان عالم بر او محتاج
رکنش سراجی بود وهاج
سلطان با عنایت
رخشان مه هدایت
هشتم مه ولایت
عضو تن احمد مختار
از غربتش شیعه زاری کن
اشک غم از دیده جاری کن
آهی بکش بی قراری کن
آور به خاطر آن دم
کان شهریار عالم
از قرب شاه خاتم
چون خواست گردد جدا ناچار
فرمود ای آل اطهارم
اکنون جلاء وطن دارم
آیید از بهر دیدارم
از غربتم بنالید
اشک از بصر ببارید
امید آن مدارید
در رجعت من پی دیدار
این گفت و سوی خراسان شد
توس از قدومش گلستان شد
لکن دریغا به دوران شد
آن شهریار مظلوم
از زهر کینه مسموم
مأمون زشت میشوم
چون کرد آن شاه را احضار
بزمی بیاراست آن پر شور
شه را طلب کرد آن مغرور
نزدش نهاد خوشه ی انگور
تکلیف کرد بر شاه
بهر تناول ای آه
شه بد ز قصدش آگاه
فرمود به او چنین اظهار
یابن الرشید دار معذورم
بیزار از تو و انگورم
خاموش نتوان کنی نورم
دادش جواب مأمون
کای نور پاک بی چون
از این عنب خود اکنون
باید تناول کنی ناچار
قدری تناول چو آن مولی
فرمود و برخاست پس از جا
زهرش اثر کرد در اعضا
بر سر کشید عبا را
وز سینه زد نوا را
می سوخت ماسوا را
آه دل آن شه بی یار
شه را اباصلت چو آن سان دید
زد دست غم بر سر و نالید
پس قصه ی غم ز شه پرسید
فرمود شاه خوبان
کامد زمان هجران
راحت شوم ز دوران
زد زهر مأمون به جانم نار
گاهی ز زهر جفا نالید
گاهی ز خصم دغا نالید
از غربت و ابتلا نالید
گه گفت ای تقی جان
بازآی نور چشمان
دلجویی از غریبان
بنمای در آخرین دیدار
یا رب به شاهنشه ابرار
به حرمت ثامن الاطهار
روزی نما بر همه حضار
از لطف کربلا را
وادی نینوا را
آذر تو این دعا را
صبح و مسا کن ز جان تکرار
زمینه:هندی
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
۵
(امام حسن عسکری ع)
سبط پیمبر عسکری شاه خوبان
مسموم زهر معتمد شد به دوران
سبط پیمبر عسکری
فرزند حیدر عسکری
مرآت داور عسکری حجت دین
سبط پیمبر شاه با عز و تمکین
نوباوه ی حیدر حسن نور آیین
فرزند زهرا نور حق رکن ایمان
شمس سپهر مکرمت فخر عالم
بدر کمال و معدلت شاه اکرم
رخشنده ماه برج دین مهر اعظم
حادی عشر شاه بشر نور یزدان
شاهی که دید از معتمد رنج بسیار
بی حد جفا دید و کشید او بس آزار
تا عاقبت مسموم گردید و بیمار
از زهر کین اندام او بود لرزان
چون معتمد زهر جفایش خورانید
سم ستم بر کام آن شه چشانید
بهر مداوایش معالج نشانید
تا کس نگردد آگه از کید پنهان
چون نوبهار عمر آن شه خزان شد
مرغ روانش سوی باغ جنان شد
پای شهادت در میان از خسان شد
جمعی گواه آمد ولی کرد کتمان
شاهنشه عصر و زمان بی پدر شد
از داغ هجران پدر خونجگر شد
در کودکی افسرده بی بال و پر شد
فریاد و آه از ظلم و جور لعینان
مرآت بی همتا به دوران یتیم است
از ماتم هجر پدر دل دو نیم است
از غربت و درد یتیمی الیم است
از رحلت بابش بود اشک ریزان
یا رب به جاه احمد و عز حیدر
به حرمت زهرا و شبیر و شبر
فرما فرج بر قایم دین میسر
روشن ز رویش ساز چشم محبان
یا رب به حق خاتم آل اطهار
بگذر ز جرم شیعه ای حی غفار
آذر گناهش بیش و لطف تو بسیار
بر کرده های زشت ما پرده پوشان
زمینه:رکمان
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati
۲
(حضرت معصومه س و حضرت زینب س)
معصومه دلغمین است
در خاک قم دفین است
معصومه دخت موسی،اخت ابوالحسن
محنت نصیب دنیا،ام غم و محن
بانوی خیل حوران،با عفت زمن
از نوگل چمن،از میر هفتمین است
تا رفته بود هنوزش،مرگ پدر ز یاد
کاتش ز جور گردون،بر دامنش فتاد
هجر رضا بدادش،تاب و توان به باد
غم بر غمش نهاد،کار فلک همین است
از دوری برادر،بد در فغان و آه
از هجر روی آن شه،بد حالتش تباه
روز همچو شب به پیش،چشمش بدی سیاه
آن عصمت الله،چون دید بی معین است
عازم شد از وطن چون،او با دل فگار
رو سوی توس بنمود،با چشم اشکبار
آمد رسید در قم،زد خیمه ی وقار
غافل که این دیار،منزل به آخرین است
بعد از لیالی چند،گردید ناتوان
رنجور شد به بستر،افتاد ناگهان
از شدت مرض شد،نالان و خسته جان
کی بودش این گمان،او را غمی قرین است
معصومه تا که بشنید،مرگ برادرش
دست عزا به سر زد،غم شد برابرش
بر تن درید جامه،شد تیره معجرش
با رنج خاطرش،در ناله و انین است
زین خواهر ای عزیزان،با هر دو چشم تر
آمد مرا به خاطر،از خواهر دیگر
از زینب حمیده،آن زار خونجگر
با قلب پر شرر،بس خاطرم حزین است
معصومه ار که بشنید،از قتل آن جناب
زینب به چشم خود دید،با زخم بی حساب
صد پاره پیکر شه،عریان در آفتاب
کان شاه مستطاب،غلتان روی زمین است
معصومه قتل شه را،گر از زبان شنید
زینب سر برادر،بر نوک نیزه دید
آذر مگو تو دیگر،از مجلس یزید
چه دید و چه شنید،زین نکته دلغمین است
زمینه:ای بانوی معظم
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
۱۱
(حضرت زهرا س)
از بعد خیر البشر زهرا
در ناله شام و سحر زهرا
زهرا خونین جگر شد
محزون بعد از پدر شد
بعد از نبی سرور عالم
زهرا قرین شد به رنج و غم
عمرش اگر چه قلیل و کم
قلبش ز غم پر از خون
با حالت دگرگون
رنجش بد از حد افزون
بد روز و شب دیده تر زهرا
آیا که دیده پدر مرده
چون فاطمه خاطر افسرده
از ضرب در پهلو آزرده
از مصطفی امانت
بد در میان امت
بس دید هتک حرمت
شد خوار اندر نظر زهرا
چون کرد رحلت شه اطیاب
از غسل و کفنش نخشکید آب
کز خصم دون وارد از هر باب
بس جور ناروا شد
بیداد و ظلم ها شد
بر فاطمه جفا شد
زان امت بد سیر زهرا
دشمن در خانه اش را سوخت
تا بیت و کاشانه اش را سوخت
هم غنچه و لاله اش را سوخت
شد فاطمه در آزار
در بین در و دیوار
از صدمه های بسیار
زد ناله ها از جگر زهرا
صبرش فزون تر بد از ایوب
حزنش فزون تر بد از یعقوب
چون خصم بدرید از او مکتوب
از دل کشید افغان
بارید خون ز چشمان
با حالت پریشان
آهش به جان زد شرر زهرا
از غم زمانی نیاسودی
هر دم غمش در دل افزودی
اشک از دو چشمش روان بودی
بد دیده اش ز خون تر
حالش غمین و مضطر
بد خاطرش مکدر
از محنت سر به سر زهرا
هر گه به محراب طاعت شد
مشغول ذکر و عبادت شد
از ماجرا در شکایت شد
می ریخت زابر چشمان
اشک بصر به دامان
بس داشت شور و افغان
می زد به جان ها شرر زهرا
هر گه که شور و نوا سر داشت
محزون جهان را سراسر داشت
در خلق تأثیر دیگر داشت
در خانه ها اثر کرد
تأثیر سر به سر کرد
تا شهر را خبر کرد
از کوچه و بام و در زهرا
از ناله ی فاطمه دلتنگ
اهل مدینه به یک آهنگ
گفتند کای شاه با فرهنگ
اکنون سلام ما را
بر یا علی به زهرا
داریم ما تمنا
نالد ولی مختصر زهرا
برگو که ای شمع دل افروز
یا شب نما گریه یا در روز
چون که از این آه عالم سوز
جان ها رسیده بر لب
تن ها فتاده در تب
هم روز ما شده شب
آهش بود با اثر زهرا
زهرا چو بشنید این پیغام
گفتا که ای مظهر علام
برگو بر آن فرقه ی ظلام
نبود به حق باری
این گریه اختیاری
این ناله ها و زاری
دارد ز بهر پدر زهرا
گر گریه ام بر شما تأثیر
دارد و باشید ز من دلگیر
من از حیات جهانم سیر
روز و شبی من زار
هستم به چشم خونبار
مهمان تان در این دار
بنموده عزم سفر زهرا
روزی بلال از پی فرمان
آماده گشت از دل و از جان
بهر تسلای آن نالان
بر مأذنه بر آمد
در ذکر داور آمد
الله اکبر آمد
شد تابش از دل به در زهرا
صوت اذان از بلال آمد
بر قلب زهرا ملال آمد
غم بر غمش اتصال آمد
زد ناله و شد از هوش
چون غنچه گشت خاموش
نام پدر چو در گوش
بشنید چون محتضر زهرا
یا رب به زهرا و پیغمبر
به حرمت حیدر صفدر
به حق شبیر و هم شبر
حاجات ما روا کن
روزی به کربلا کن
آذر تو این دعا کن
داده به آهت اثر زهرا
زمینه:هندی
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
۲۴
(حضرت زهرا س)
ای زمین این تو این پیکر زهرا
جان تو این تن اطهر زهرا
بگفتا حیدر به صد زاری ای زمین این تو این پیکر زهرا
نهادم او را در آغوشت جان تو این تن اطهر زهرا
زمین امشب میزبانی کن مهربانی کن این تازه مهمان را
میازارش خوش نگهدارش این عزیز دل و راحت جان را
به دلخواهی کن پذیرایی ای زمین امشب این جان جانان را
نرنجانی تا که بتوانی خاطر زار غمپرور زهرا
مرا با تو بس سفارش هاست تا نیازاری این جسم اطهر را
به بر گیرش لکن آهسته تا نرنجانی این دل مکدر را
خدا را با وی مدارا کن چون که او دیده است صدمه ی در را
مباد از تو صدمه ای بیند جسم آزرده ی مضطر زهرا
به آرامی گیرش اندر بر چون که آزرده است کتف و بازویش
مدارا با این بدن بنما چون که بشکسته است درب پهلویش
بود آشفته دل حیدر همچنان سنبل و جعد گیسویش
پریشانم دل خروشانم از غم بی حد و بی مر زهرا
زمین دانی کیست این مدفون آن بود کاو مرا قوت جان بودی
بود زهرا کز ضیای او پر ضیایم دل و دیدگان بودی
بود صدیقه که در عالم او مرا همچو جان جهان بودی
سپردم او را کنون بر تو این تو این چشم از خون تر زهرا
زمین حیدر با تو می گوید دردهای دل و رنج دوران را
که نبود یک تن مرا غمرس تا ببیند از او قلب سوزان را
وصیت های نبی یکسر رفت از گوش این قوم عدوان را
جفا کردند ظلم ها کردند تا چو شب روز شد در بر زهرا
زمین امشب فاطمه تنهاست لیک اطفال او دیده گریانند
گر او تنهاست فارغ از غم هاست لیک اطفالش از غم پریشانند
رسید اینک او به وصل باب بی کسانش به حرمان و هجرانند
چو بلبل از غم خروشانند امشب اطفال بی مادر زهرا
زمین امشب این تو این زهرا این من و ناله ی طفل های او
تو او را از گریه کن ساکت من یتیمان بی اقربای او
تو از زهرا کن پرستاری من هم از زینب بی نوای او
تو و امشب پیکر زهرا این من و جمع بی یاور زهرا
بکش آذر آه پر آذر در غم فاطمه با دو چشم تر
بریز اشک از ماتم زهرا یاد کن دم به دم از دل حیدر
ز بعد از دفن با زمین می گفت مرتضی این چنین با دل مضطر
نهادم او را در آغوشت ای زمین این تو این پیکر زهرا
زمینه:ای زمین این تو این پیکر زهرا
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
۲۶
(حضرت زهرا س)
ای بانوی معظم
بنت رسول اکرم
ام الائمه زهرا،یا زهره الکسا
بانوی خیل حوران،شفیعه الجزا
خاتون اهل عالم،بانوی دو سرا
با عفت و حیا،بنت رسول اکرم
عمرت بدی قلیل و رنجت بسی عظیم
قدر تو ماند مجهول،گشتی ز غم الیم
حق تو گشت مغضوب،لطف تو بد عمیم
با رنج ها ندیم،با آه و ناله همدم
ای یک ز دو امانت،یا بضعه الرسول
مخفی چرا ز امت،قبر تو شد بتول
بس رنج ها کشیدی،از خصم بوالفضول
بودی ز غم ملول،یا بانوی معظم
از بعد هجر بابت،آن شاه بی عدیل
دیدی جفای بی حد،از فرقه ی رذیل
بس رنج ها کشیدی،در مدت قلیل
ای بانوی جلیل،بنت نبی اکرم
آن دشمن رسول و آن غافل از ودود
مر گفته های بابت،در خاطرش نبود
بدرید نامه ات را،غصب فدک نمود
فریاد از آن عنود،ای بانوی دو عالم
آتش در آشیانت،زد خصم بت پرست
وان گه لگد به در زد،تا پهلویت شکست
زد تازیانه بر تو،آن شوم زشت پست
تا خاطر تو خست،با غم شدی تو مدغم
بازوی تو کبود از،آن تازیانه شد
زان تازیانه نیلی،آن کتف و شانه شد
فوتت ته غلاف،شمشیر بهانه شد
اندر زمانه شد،رنج و غم تو اعظم
روحی فدات زهرا،یا بنت مصطفی
چشم تو بود عبرا،دایم ز رنج ها
آذر فغان که بربست،زین عالم فنا
شد رو سوی بقا،بنت نبی اکرم
زمینه:ای بانوی معظم
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
(امام هادی ع)
سلطان سلاطین شه دین رایت ایمان
نامش علی القاب نقی سرور خوبان
علی هادی امکان
علی رایت ایمان
انوار الهی ثمر نخله ی طاها
فرزند نبی شبل علی زاده ی زهرا
جان حسن و جسم حسین سید و مولی
دریای ولا را بود او گوهر رخشان
در زهد چو سجاد ابر علم چو باقر
در فضل چو جعفر و چو موسی شه باصر
در رتبه رضا جود تقی حجت عاشر
فرمانده ی جن و ملک و حاکم فرمان
شاهنشه اقلیم ولایت مه عاشر
مرآت حبیب ازلی شمس مظاهر
بر شرع نبی یار و به دین حامی و ناصر
بر خلق خدا سرور و خود پیرو قرآن
شاه دو سرا نجل هدی سید بطحا
میر فضلا و عرفا مظهر یکتا
چون جمله ی اجداد ز هر عیب مبرا
از دانش و بینش به همه همسر و یکسان
شاهی که بدی حجت دین مظهر داور
بس دید جفا و ستم از فرقه ی کافر
دید از متوکل ستم و جور سراسر
وز معتمدش گشت بسی ظلم به دوران
ای چرخ و فلک از ستم و جور تو فریاد
از گردش وارون تو صد ناله و صد داد
همدست تو با جوری و همدوش به بیداد
خاصم به حجج هایی و در کین به امامان
نالم ز تو یا آن که ز جور متوکل
یا از غم مرگ نقی آن خسرو عادل
تا گشت ز بطحاش سوی سامره منزل
گه تحت نظر بود گهی جاش به زندان
گویم متوکل ز ره کینه چه ها کرد
نسبت به علی النقی بس جور و جفا کرد
بر وی چه ستم معتمد زشت دغا کرد
تا گشت شهید از ستم آن سرور خوبان
شاهنشه مسموم علی هادی دین است
سرخیل غریبان و ولی دهمین است
جان ها به فدایش که به سامره دفین است
آذر ز غمش می کشد از سینه صد افغان
زمینه:دست بالا
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#امام_هادی_ع
@nohe_sonnati
۵
(امام موسی ابن جعفر ع)
ای سرور دین نور مبین حجت داور
ای سبط نبی شبل علی سید و سرور
یا موسی جعفر
یا سبط پیمبر
ای سرور زندانی ایا مطلع الانوار
ای قبله ی حاجات محبین شه ابرار
ای حجت حق آیت حق مظهر دادار
ای بر همه ی خلق خدا هادی و رهبر
ای کان کرم بحر عطا منبع احسان
ای نور ولایت شه دین رایت ایمان
ای بی کس و مظلوم که در گوشه ی زندان
جا گشت تو را از ید هارون ستمگر
جان ها به فدایت به تو بس جور و جفا شد
تا جای تو در گوشه ی زندان بلا شد
بس ظلم و ستم بر تو ز سندی دغا شد
بودی به شب و روز به احوال مکدر
تا مدت هفت سال تو را جای ز بیداد
بود گوشه ی زندان ابر خطه ی بغداد
گه بصره و سامره گهی جای تو را داد
فریاد ز سندی و از آن محبس آخر
ای وای از آن محبس و از سندی غدار
بنمود جفا بر تو ایا سید ابرار
سیلی جفا بود کجا بر تو سزاوار
کی بود سزاوار تو آن کینه ی بی مر
سندی ز جفا خست دل غم اثرت را
وز جور و عنا کرد پر از خون جگرت را
تر ساخت ز خوناب جگر چشم ترت را
فریاد ز هارون و ز سندی بد اختر
سندی ز ره کینه تو را زهر خورانید
زهر از ره بیداد به کام تو رسانید
مسموم ستم کرد و ز قیدت برهانید
جسم تو نهاد از ره کینه به روی در
شاها تو بدی رایت دین پرچم اقبال
لیک همچو غریبان جهان بود تو را حال
تابوت تو بد تخته ی در حاملش حمال
از شرح مصیبات تو خون شد دل آذر
زمینه:دست بالا
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
@nohe_sonnati
۶
(خروج امام حسین ع از مدینه)
یا جدی یا خیر البشر،یا رسول الله
دارد حسین عزم سفر،یا رسول الله
یا جدی یا خیر البشر
دارد حسین عزم سفر
یا جدی یا خیر الوری،از کنار تو
کرده حسین عزم سفر،از دیار تو
با اهل بیت و اقربا،از جوار تو
بسته دگر بار سفر،یا رسول الله
جدا سر از مرقد برآر،حال زارم بین
آواره از شهر و وطن،وز دیارم بین
شد گاه رفتن دیده ی،اشکبارم بین
هجرت به جانم زد شرر،یا رسول الله
جدا حسینت عازم،کربلا گشته
چون نی ز هجران غمت،در نوا گشته
از دوری کویت به غم،مبتلا گشته
حال حسینت را نگر،یا رسول الله
جدا به سوی کوفه ام،میهمان کردند
دعوت به مهمانی مرا،کوفیان کردند
دانم مرا همچون پدر،قصد جان کردند
عمر حسینت شد به سر،یا رسول الله
جدا به سویم نامه ها،بی شمر آید
گه قاصد و گه رهگذر،سر به سر آید
گه نامه گه قاصد همی،گه خبر آید
آرد خبر هر رهگذر،یا رسول الله
جدا مرا اندر وطن،قصد جان دارند
خواهم اگر مانم مرا،زنده نگذارند
آماده خیل دشمنان،بهر آزارند
افتاده ام اندر خطر،یا رسول الله
جدا ز کویت می روم،با دل سوزان
با اهل بیت اطهرت،دیده خون افشان
با نوجوانان رشید،با همه یاران
با نوخطانت سر به سر،یا رسول الله
جدا روم در کربلا،با علی اکبر
همره برم در این سفر،زاکبر و اصغر
آذر فغان زان دم که گفت،شاه بی لشکر
دارم حسین عزم سفر،یا رسول الله
زمینه:رکمان پاره
#غلامرضا_حقیقی_آذر
#حرکت_امام_حسین_ع_از_مدینه_به_سمت_کربلا
@nohe_sonnati