حکومت اسلامی(۳) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه، روش برخورد رهبر با مردم را توضیح می دهد و می فرماید: - و أشعر قبلک الرحمة للرعیة بپوشان قلبت را از رحمت برای رعیت " أشعر قلبک الرحمة" یعنی رحمت را چون شعار که همان لباس چسبیده به تن است برای آنان قرار ده به لباس روئین "دثار" و به لباس زیرین "شعار" گفته می شود - و المحبة لهم و اللطف بهم محبت و لطف به آنها کن - و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم از کسانی نباش که مانند حیوان وحشی درنده مغتنم می داند خوردن آنها را - فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین و إما نظیر لک فی الخلق بخاطر اینکه مردم بر دو دسته هستند: یا برادران دینی تو اند یا مثل تو در خلقت اند - یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل اگر کسی از آنها لغزش کرد و معیوب شدند ‌- و یؤتی علی أیدیهم فی العمد و الخطاء و عمداً و خطاً از سوی آنها اشتباهی روی داد ‌- فأعطهم من عفوک و صفحک پس عطا کن به آنها عفو و صفح فایده عفو برای حاکم، حفظ حکومت اوست: «عَفْوُ الْمُلُوكِ بَقَاءُ الْمُلْكِ» "عفو" از ديدگاه فقه اللغه آن است كه كسي براي محو كردن چيزي به سراغ آن چيز برود. اينكه گفته مي شود «عفت الدّيار» گويا سرزمين ها رفته اند تا آثار خودشان را محو كنند. وقتي گفته مي شود كه خداوند كسي را عفو كرد، يعني آثار گناه و ضعف هاي او را برطرف و او را بدون گناه رها كرد. و "صفح" فراتر از آن است؛ یعنی علاوه بر اینکه می بخشد و گناه را می پوشاند و یغْفَرْلَهُمْ ما قَدْ سَلَف می کند، چیز اضافه ای نیز به او عطا می کند و از سرزنش او دست می کشد. راغب در مفردات می گوید‌: «کلمه" صفح" به معنای ترک ملامت است، و فرقش با عفو این است که از عفو بلیغ تر است، و به همین جهت خدای تعالی در یک جمله هر دو را ذکر کرده و فرموده: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» چون گاهی می‌شود که انسان عفو می‌کند، ولی صفح نمی کند(مفردات راغب ماده صفح) و در مقابل "صفح" "ثرب" قرار دارد و آن به معنای ملامت و سرزنش با بیان تک تک گناهان است؛ حضرت یوسف می فرماید: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ». - مثل الذی تحب و ترضی أن یعطیک الله من عفوه و صفحه مثل آن کسی که راضی است و می خواهد خداوند با او با عفو و صفح برخورد کند؛ یعنی همان انتظاری که از خداوند داری و می خواهی تو را ببخشد، تو نیز با مردم اینگونه باش - فإنک فوقهم من عفوک و إلی الأمر علیک فوقک چون تو فوق بر آنها هستی و والی امر فوق تو است(تسلط دارد) - و الله فوق من ولاک و خداوند فوق والی امر تو است - و قد استکفاک أمرهم و کار های آنها را به تو واگذار کرده اند - و ابتلاک بهم و تو مورد آزمایش هستی در مورد مردم "ابتلاء" از ماده "بلي" به معناي كهنگي است و چون همه خصوصيات ذاتي و عرضي اشيا پس از كهنه و فرسوده شدن آنها آشكار مي‌شود، امتحان را ابتلاء گفته‌اند. کلمه ی مشابه آن "فتنه" است و فتنه می تواند فراگیر تر از ابتلاء در امتحان مردم باشد. ‌- و لا تنصبن نفسک لحرب الله هرگز خودت را در مقام جنگ با خدا قرار نده ابن ابی الحدید می گوید: یعنی با معاصی با او به مبارزه برنخیز[که ظرف وجودی تو را از استعداد و نعمت برمی گیرد و تبدیل به نقمت می کند]( شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۳۷) - فإنه لا یدی لک بنقمته بخاطر اینکه اگر خدا بخواهد نقمتی به تو برساند، هیچ راه فراری نداری نقمت خداوند زمانی فرا می رسد که انسان با ظلم به خویش، استعداد درونی اش را تخلیه کند و جای آن را نقمت گیرد و از این رو خداوند به انسان ظلم نمی کند و این انسان است که استعداد خویش را از بین می برد. علامه طباطبائی می گوید: «عقابی که خداوند معاقبین را با آن عذاب می‌کند، همیشه به دنبال نعمت الهی ای است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانی داشته، به این طریق که نعمت را برداشته عذاب را به جایش می‌گذارد و هیچ نعمتی از نعمت‌های الهی به نقمت و عذاب مبدل نمی شود مگر بعد از تبدل محلش که همان نفوس انسانی است» (المیزان ج ۹ ص ۱۳۱) - و لا غنی بک عن عفوه و رحمته و تو هم بی نیاز از آن عفو و رحمت نیستی(فقر ذاتی داری) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama