eitaa logo
نــــــــــورنــما
2.8هزار دنبال‌کننده
160 عکس
131 ویدیو
10 فایل
💠 مجموعه #نـــــــــورنــما لا تعادوا الایام فتعادیکم با روزها دشمنی نورزید که به دشمنی با شما برمیخیزند. ارتباط با مدیر کانال @aghs13 ارتباط با ادمین @sarbbazzaman کانال ما در تلگرام @noornama2 پیج اینستاگرامی @noornamaferagh1
مشاهده در ایتا
دانلود
حکومت اسلامی(۵) اولین درسی که امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر می دهد، این است که مبادا خودت را برتر از مردم بدانی و حضرت در بیان درس ثانی می فرماید: - أنصف الله و أنصف الناس من نفسک انصاف را درباره ی خدا و درباره ی مردم رعایت کن "انصاف" از توصیه های اکید اسلام است؛ بطوری که در روایات آمده است: «الإنصاف من الدین» - «لا دین لمن لا انصاف له». انصاف معنایی نزدیک به عدالت دارد و در بسیاری از استعمالات، کنار عدالت بکار می رود و "احسان" فراتر از "انصاف" است؛ همانگونه که امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» می فرماید: «الْعَدْلُ الاِْنْصَافُ، وَالاِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ» راغب در مفردات می گوید: «عدل يعنى انصاف دادن، باين معنى كه به چيزى يا حقّى كه كم است افزوده مى شود و اگر زياد هست گرفته مى شود، ولى إحسان چيزى است كه بيشتر از آنكه لازم است داده مى شود» . - و من خاصة أهلک و در مورد خویشان خویش هم انصاف را رعایت کن ابن ابی الحدید می گوید: یعنی داد(و حق مردم) را از خویشتن و فرزندان و خواص خاندانت و آن کس از زیر دستان که دوستش داری و بدو تمایل داری بستان، و هر گاه چنین نکنی، ستمگر خواهی بود»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۳۸) علامه ی مجلسی گوید: این سخن امام «أنصف الله» یعنی با پرداختن به آنچه که بر تو فرض کرد. «وأنصف الناس» با پرداختن به حقوق آنها و برخورد عادلانه با آنها(بحار ج ۳۳ ص ۶۳۹) ‌- و من لک فيه هوی من رعیتک و نسبت به رعیت خود نیز انصاف را رعایت کن امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «أَحِبَّ لِعَامَّةِ رَعِيَّتِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ أَهْلِ بَيْتِكَ- وَ اكْرَهْ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ لِأَهْلِ بَيْتِكَ- فَإِنَّ ذَلِكَ أَوْجَبُ لِلْحُجَّةِ وَ أَصْلَحُ لِلرَّعِيَّةِ» و برای عموم مردم تحت فرمانت آن را بپسند که برای خود و خانواده ات می پسندی، و همان را برای آنان ناخوش دار که برای خود و خانواده ات ناخوش می داری که این کار حجّت و دلیل تو را رساتر سازد و آنان را بهتر بصلاح آورد. - فإنک إلا تفعل تظلم چون اگر انصاف را رعایت نکنید، وارد وادی ظلم می شوید و این یعنی "انصاف" همانند "عدالت" مقابل ظلم قرار دارد که هرگاه ظرف ظلم پُر شود، ظرف عدالت و انصاف خالی می گردد. - و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده و کسی که ظلم به عباد الله کند، خدا به عوض بندگان دشمنش می شود امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الْغَنِيَّ الظَّلُومَ‏» خدای عزوجل دشمن می دارد توانگر ستمکار را. سخن امیرالمومنین علیه السلام، بیان یک قانون اساسی است که: «حقوق مردم مقدمه ی حقوق الهی است» و کسی که حقوق مردم را رعایت نکند، حقوق خدا را نیز رعایت نخواهد کرد. "دون" به معنای "عوض" است. ‌- و من خاصمه الله أدحض حجة و هر کس که خداوند با او دشمنی کند، حجتش را می شکند(و از او هیچ دلیلی نمی پذیرد و بلکه دلایل او را نادیده می گیرد). ابن منظور مى نويسد: «حجّة: البرهان، و گفته شده حجّة چيزى است كه خصم با آن دفع مى شود». - و کان لله حربا حتی ینزع أو یتوب تا اینکه از کار خود دست بکشد یا توبه کند - و لیس شیء أدعی إلی تغییر نعمة الله و تعجیل نقمته من إقامة علی ظلم که پررنگ ترین دلیل(دلیل ترین دلیل ها) برای تغییر نعمت و تعجیل نقمت، ظلم به مردم است(و بدتر از ظلم فردی، ظلم حکومت به مردم است) واژه ای که گاه از آن ظلم قصد می شود و یا آنکه کنار ظلم بکار می آید "بغی" است و آن به معنای تجاوز است؛ کسی که از حالتی نیکو تجاوز کند، این واژه در مورد او بکار آید. و از این رو کسی که از عدالت تجاوز کند و به ظلم برسد، شامل معنای این کلمه خواهد بود. خداوند سبحان نسبت به نقمت متجاوز(بغی) سریع است: «أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقَاباً الْبَغْيُ» - «أَعْجَلُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْيُ» و کسی که مورد ظلم به معنای "بغی" قرار گیرد، خداوند او را یاری می دهد: «وَ أَنْهَاکَ عَنِ الْبَغْیِ فَإِنَّهُ مَنْ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ الله». "نقمت" مقابل "نعمت" است - فإن الله سمیع دعوة المضطهدین که خدا دعای مظلومان را می شنود - و هو للظالمین بالمرصاد و خداوند در کمین ستمکاران است امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» فرمود: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ» مرصاد پلی است بر صراط که از آن نمی گذرد بنده ای که مظلمه به گردن دارد. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
امیرالمؤمنین علیه السلام، در نامه ی خود به مالک اشتر، توجه به حق می دهد و از او می خواهد با مردم از روی عدالت و انصاف برخورد کند و نسبت به عامه ی مردم توجه داشته باشد. همان رفتاری که امیرالمؤمنین علیه السلام، خود با عامه و خاصه داشته اند که مالک اشتر آن را چنین توصیف می کند و می گوید: «یا امیرالمؤمنین، ما با اهل بصره و اهل کوفه، در حالی که مردم یکپارچه بودند، با اهل بصره جنگیدیم و بعد از این نزاع کردند و روی برتافتند و نیت آنها سست شد و تعدادشان کم شد، در حالی که تو با عدالت با آنها رفتار میکردی و بر اساس حق با آنها رفتار میکردی. حق فرد بی نام و نشان را از انسان سرشناس گرفتی و افراد سرشناس نزد تو دارای منزلت والایی نیستند، بنابراین گروهی از پیروان تو، چون حق بر آنها سایه افکند، از آن بیداد کردند و ناراحت شدند و رفتار و عمل معاویه با ثروتمندان و سرشناسان را دیدند، پس دلهای مردم هوس دنیا کرد و اندک اند کسانی که اهل دنیا نباشند؛ و اغلب آنها با حق سازش ندارند و به باطل گرایش دارند و دنیا را ترجیح میدهند. پس یا امیرالمؤمنین، اگر مال و ثروت خرج کنی، مردم به تو سوق داده میشوند و مخلص و وفادار تو میشوند، و یا امیرالمؤمنین! دشمنانت شکست میخورند و از هم پاشیده میشوند و کید و مکر آنها سست و بی اثر میشود و با هم اختلاف پیدا می کنند، خداوند به آنچه انجام میدهند آگاه است» و حضرت در پاسخ به مالک اشتر می فرماید: در خصوص آنچه که گفتی از علم ما و سیرت ما بر اساس عدل، خداوند عزوجل میفرماید: «هر که کار شایسته کند، به سود خود اوست، و هر که بدی کند، به زیان خود اوست، و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمکار نیست»(فصلت /٤٦) و من در آنچه گفتی، بیشتر از این میترسم که کوتاهی کرده باشم... و اما درباره آنچه که گفتی که حق بر آنها سنگین است و به این خاطر جدا شدند، خداوند میداند که آنها به خاطر ظلم و جور جدا نشدند، و چون جدا شدند به عدالت پناه نبردند و فقط در پی دنیای زائلی بودند که از آن جدا شده بودند و در روز قیامت از آنها سؤال میشود: آیا برای دنیا کار میکردند یا برای خدا؟ و اما در خصوص بخشش اموال و سازش با بزرگان این امر برای ما ممکن نیست که به شخصی از فیء، بیش از حق خودش بدهیم و خداوند سبحان میفرماید و سخن او عین حق است: «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است» (البقره / ٢٤٩) و خداوند محمد را به تنهایی مبعوث کرد و پس از اندک بودن، آنها را زیاد کرد و گروه وی را پس از ذلت، عزّت داد و اگر خداوند بخواهد چنین امری به ما بدهد، سختیهای آن را آسان میکند و ناهمواریهای آن را به دشت هموار تبدیل میکند و من بر اساس نظر تو، آنچه برای رضای خدا باشد، پذیرا هستم و تو از قابل اعتمادترین مردم و مخلصترین آنها نزد من هستی، ان شاءالله» (بحار ج ۲۹ ص ۴۹۵) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
حکومت اسلامی‌(۷) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه از رازداری و نکوهش خبرچین می گوید و می فرماید: - ولیکن أبعد عیتک منک باید دورترین رعیت - و أشناهم عندک و شنیع ترین‌(حال به هم زن ترین) نزد شما - أطلبهم لمعائب الناس کسانی باشند که بدنبال عیب گیری از مردم اند - فإن فی الناس عیوبا زیرا مردم عیوبی دارند - الوالی أحق من سترها که والی أحق(سزاوارتر) از همه در پوشاندن آنها است - فلا تکشفن عما غاب عنک منها پس مبادا آنچه بر تو پنهان است، آشکار گردانی(پرده بر ندار از عیب هایی که از تو پنهان است) - فإنما علیک تطهیر ماظهر لک بر تو وظیفه است گناهی که آشکار شد را تطهیر کنی - والله یحکم علی ما غاب عنک و خداوند قضاوت می کند در مورد عیوبی که از تو پنهان است - فاستر العورة ما استطعت یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک هر چقدر که می توانی عیب مردم را بپوشان، خداوند هم عیب های تو را از چشم مردم آن هم عیب هایی که دوست داری پوشانده شود، می پوشاند - أطلق عن الناس عقد کل حقد باز کن از زندگی مردم گره هر کینه ای "عقد" به معنای گره و "حقد" به معنای کینه است - و أقطع عنک سبب کل وتر و رشته ی(سبب) هر عداوتی را قطع کن - و تغاب عن کل ما لا یضح لک و دور بمان(غیبت کن) در مورد هر چیزی که برای تو واضح نیست‌(یعنی در موارد شفاف حاضر باش و سخن بگو) - و لا تعجلن إلی تصدیق ساع عجله نکن در تأیید و تصدیق سخن چینان " ساع" یعنی سخن چین و خبر چین یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام عبدالله بن نجاشی حاکم اهواز می شود و از امام علیه السلام می خواهد که او را راهنمایی کند و حضرت در بخشی از جواب خود به او می فرماید: «إِيَّاكَ وَ السُّعَاةَ وَ أَهْلَ النَّمَائِمِ- فَلَا يَلْتَزِقَنَّ بِكَ أَحَدٌ مِنْهُمْ- وَ لَا يَرَاكَ اللَّهُ يَوْماً وَ لَا لَيْلَةً وَ أَنْتَ تَقْبَلُ مِنْهُمْ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا- فَيَسْخَطَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ يَهْتِكَ سِتْرَكَ» و بپرهیز از بدگویان و سخن چینان، پس به هیچ وجه نباید یکی از آنان به تو نزدیک شوند و در هیچ شب و روزی، خداوند تو را در حالی مشاهده نکند که از آنان پوزش یا فدیه ای را بپذیری که در این صورت، خداوند بر تو خشم می گیرد و پرده ات را می درد [رازهایت را فاش می کند] - فإن الساعی غاش بخاطر اینکه خبرچین فریبکار است ‌- و إن تشبه بالناصحین هرچند در ظاهر شبیه فرد نصیحت کننده و خیر خواه است ابن ابی الحدید می آورد: «چه بسا پذیرش سعایت از سعایت بدتر است، زیرا سعایت دلالت است و پذیرش اجازت است، پس بر ساعی به دلیل سعایتش و خبر چینی اش، خشم گیر؛ زیرا اگر راستگو باشد، پستی است که عورتی را پرده دریده و حرمتی را تباه ساخته است»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۴۲) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
حکومت اسلامی(۸) امیرالمؤمنین علیه السلام دو یار به نام "زيد بن صوحان" و "صعصعه بن صوحان" داشت که دو برادر بودند و گاه مسئولیت حکومتی و سیاسی نیز داشته اند. حضرت با دو ویژگی این دو برادر را ستوده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام در خطاب به صعصعه بن صوحان، آنگاه که در بستر بیماری بود می فرماید: «خفيفَ الْمَئُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونه» تو مردی بسیار کم خرج و بسیار کمک کننده بودی. و به زيد بن صوحان در جنگ جمل و آنگاه که به زمین افتاده بود می فرماید: «خَفِيفَ اَلْمَئُونَةِ عَظِيمَ اَلْمَعُونَةِ» هزینه ی تو اندک و یاری ات بسیار بود. حضرت در این نامه از دو گروه سخن می گوید: گروه نخست افرادی از خاصه اند که به هنگام گرفتاری حکومت، یاریشان اندک و به هنگام آسودگی، هزینه هایشان بیشتر و خواسته هایشان فراوان است: «و لیس أحد من الرعیة أثقل علی الوالی مئونة فی الرخاء و أقل معونة فی البلاء». و گروه ثانی، کارگذاران حکومتی اند که برخلاف گروه نخست، کم خرج و کمک کننده اند: «أولئک أخف علیک مؤونه و أحسن لک معونه». امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه ی این نامه، به توصیف گروه ثانی پرداخته و می فرماید: - و لا تدخلن فی فی مشورت بخیلا یعدل بک عن الفضل و بعدک الفقر از بخیل مشورت نگیر چون شما را از اعتدال و احسان برمی گرداند و همیشه شما را از فقر می ترساند - و لا جبانا یضعفک عن الأمور با فرد ترسو مشورت نکن "جُبن" مقابل "تهور" است. "جبن" تفریط در شجاعت و "تهور" افراط در شجاعت است و بنابراین نقطه اعتدال جبن و تهور "شجاعت" است که "جبن" فرد را از این حالت اعتدال خارج می کند. - و لا حریصا یزین لک الشره بالجور با انسان حریص مشورت نکن که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد. "حریص" کسی است که رسیده ولی می گوید: هنوز نرسیده ام! و" حریص" یعنی کسی که شدت در حرص دارد، مانند: "انیس" و "بطین". از این رو حرص تنها در تقوا و علم آموزی پسندیده است: «حرصا فی علم». از امیرالمؤمنین علیه السلام سوال می شود: کدام یار بد است؟ و حضرت می فرماید‌: «المزین لک معصیة الله» آنکه معصیت را بر تو نیکو جلوه دهد. - فإن البخل و الجبن و الحرص غرائض شتی یجمعها سوء الظن بالله زیرا کسی که سوء ظن به خدا داشته باشد همه ی این موارد(بخل و جبن و حرص) در او جمع می شود؛ یعنی سوء ظن به خداوند باعث می شود که بخیل و ترسو و حریص باشد. رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: «اعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِ‏» بدان ای علی! ترس و بخل و حرص یک غریزه هستند که بدگمانی آن ها را در بر گرفته است. امام باقر علیه السلام می فرماید: «لَا يُؤْمِنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ وَ الْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ‏ وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَ لَا حَرِيصاً وَ لَا شَحِيحاً» شخصی که در او بخل و حسد و ترس باشد ایمان ندارد و مومن ترسو و حریص و بخیل نمی شود. - إن شر وزرائک من کان للأشرار قبلک وزیرا و من شرکهم فی الآثام فلا یکونن لک بطانة بدترین وزیران تو کسی است که قبل از تو برای بدکاران وزیر بوده و در گناهان آنها مشارکت داشته که چنین کسی برای تو محرم اسرار نمی شود. این عبارت بیانگر لزوم تغییر "مسئولان بَد" است. "بطائن" از "بطن" اخذ شده است و به معنای نگه داری راز است. خداوند سبحان می فرماید: «يا أيّها الّذين آمنوا لا تتّخذوا بطانة»؛ بطانة خلاف ظهارة و به معناي آستر لباس و لباس زير و استعاره است براي كسي كه او را از باطن كار و امور پنهان آگاه مي سازيد و او كسي است كه در ارتباط نزديك، رازدار و يار صميمي انسان باشد(رجوع شود به تفسیر تسنیم ج ۱۵). - فإنهم أعوان الأثمة و إخوان الظلمة زیرا آنان کمک حالان گناه کاران اند و یاری دهندگان ستم کاران اند "اثمه" جمع مکسر "آثم" است، مانند "ظلم" که جمع مکسر "ظالم" است. - و أنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم و لیس علیه مثل آصارهم و أوزراهم و آثامهم که تو باید جانشینان بهتری داشته باشی، کسانی که قدرت فکری و مشورت دهندگی خوبی دارند ولی از این بدی ها هم جدا هستند. یعنی کسی را انتخاب نکن که هم خوبی هایی داشته باشد و هم ‌این چنین بدی هایی! ‌ - ممن لم یعاون ظالما علی ظلمه و لا آثما علی إثمه کسانی که ستم کار را در ظلمش کمک نمی کنند و گناهکار را در گناهش یاری نمی دهند - أولئک أخف علیک مؤونه و أحسن لک معونه... فاتخذ أولئک خاصة لخلواتک و حفلاتک که آنها کم خرج و در یاری بهتراند... آنان را از خواص و دوستان نزدیک و از رازداران خود قرار بده "خفیف المؤونه" به معنای "خفیف الحال" نیست و ممکن است کسی خفیف المؤونه باشد ولی خیف الحال نباشد؛ یعنی مال و بهره اش از دنیا فراوان باشد: «خفیف الحال أی قليل المال و الحظ من الدنيا» اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
حکومت اسلامی‌(۹) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه از نوع تعامل با مردم و جلب حسن ظن آنها می گوید: - و ألصق بأهل الورع بچسبان خودت را به اهل ورع ابن ابی الحدید می گوید: «"و ألصق بأهل الورع" سخنی است فصیح، می گوید: ایشان(اهل ورع) را خواص و برگزیدگان خویش قرار ده»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۴۷)؛ یعنی "ورع" از ویژگی های مهم خواص تو باشد، همانگونه که اصحاب امام علیه السلام باید به این ویژگی متصف باشند: «ما اقل و الله من يتبع جعفراً منكم! انما اصحابي من اشتد ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه. فهولاء اصحابي» که "اصحاب" فراتر از "انصار" به معنای خواص و یاران نزدیک است و بهترین اصحاب کسانی اند که بیشترین ورع را دارند: «أحبَّ أَصْحَابِي إِلَيَّ أَوْرَعُهُم» "ورع" فراتر از "تقوا" است و به معنای دوری از محرمات و موارد شبهه‌ناک(نمی داند حرام است یا حرام نیست) است. علامه ی مجلسی می گوید: «الورع اجتناب المنهيات و الشبهات» ورع یعنی دوری از منهیات و محرمات و برکناری از موارد شبهه ناک. و در مقابل آن طمع، مستلزم ارتکاب محرمات و شبهات است: «و في مقابله إشعار بأن الطمعه یستلزم ارتکابهما»(بحار ج ۷۰ ص ۱۷۲) - و الصدق بچسبان خودت را به راست گویان یعنی با دروغگویان نباش که دروغگویان مانند سراب اند که نزدیک را دور و دور را نزدیک نشان می دهند: «وایاک و مصادقه‌(مصاحبة) الکذاب فانه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد علیک القریب» "نزدیک کند" یعنی دور را به دروغ، به حق نزدیک نشان بدهد؛ یا امر دور از عقل را نزدیک نشان بدهد، و برعکس(بحار ج ۷۱ ص ۲۱۲) - ثم رضهم علی أن لا یطروک و مردم را چنان بپروران که تو را تملق نکنند(متملقانه تو را تمجید و تعریف نکنند) - و لا یبجحوک بباطل لم تفعله و بخاطر آن اعمال زشتی که انجام ندادی تشویق نکنند - فإن کثرة الإطراء تحدث الزهو بخاطر اینکه ستایش و مدح بی اندازه، ایجاد می کند خودپسندی و غرور را - و تدنی من العزة و آدمی را به سرکشی نزدیک می کند و می کشد مرحوم طبرسی می گوید: «کلمه "عزت" به معنای امتناع و سرپیچی است و به زمین سنگلاخ که به سختی می‌توان در آن راه رفت «ارض عزار» می گویند و خداوند، عزیز است چون کسی نمی تواند او را ناتوان کند»(مجمع البیان ج ۳ ص ۲۲۸) -و لا یکونن المحسن و المسیء عندک بمنزلة سواء آدم هایی که اهل کار خوب اند با کسانی که اهل کار بد اند، نزد تو یکسان نباشند(یک رتبه نباشند) - فإن فی ذلک تزهیدا لأهل الإحسان فی الإحسان بخاطر اینکه باعث می شود آدم خوب، دیگر دنبال کار خوب نرود "تزهید" یعنی رغبت: انسان خوب را نسبت به کار خوب بی رغبت می کند - و تدریبا لأهل الإساءة آدم های بدکار را هم نسبت به کار بَد مشتاق می کند مولانا می گوید: مَر تو را دُشنام و سیلیِّ شَهان  بهتر آید از ثَنایِ گُمرَهان - و ألزم کلا منهم ما ألزم نفسه هر کدام از آنها را(اهل کار خوب و اهل کار بد) بر اساس آن چیزی که بر خود لازم کرده اند، برخورد کن(با آدم خوب، نیکو رفتار کن و با آدم بَد، بد رفتار کن) مولانا می گوید: می‌بلرزد عرش از مدح شقی بدگمان گردد ز مدحش متقی - و أعلم أنه لیس شیء بأدعی إلی حسن ظن وال برعیة من إحسان إلیهم بدان ای مالک! برای جلب اعتماد والی به رعیت، هیچ وسیله ی بهتر از نیکوکاری به مردم نیست امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:و «واحسن عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَمِيرَ» نیکی کن بر هر کسی که می خواهی امیرش باشی - و تخفیفه المئونات علیهم و تخفیف هزینه های زندگی بر مردم(هر چقدر هزینه های زندگی آنها پایین تر بیاید، بیشتر به تو اعتماد می کنند) - و ترک استکراهه إیاهم علی ما لیس له قبلهم و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند امیرالمؤمنین علیه السلام از ارتباط نیکو بین حاکم و مردم سخن می گوید و سه چیز را بهترین عامل در برقراری این ارتباط و حسن ظن مردم به حکومت می شمارد. - فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک به قدری باید اینجا تلاش کنی تا اینکه مطمئن شوی مردم به تو خوش بین اند(درباره ی حکومت خوب فکر می کنند) - فإن حسن حسن الظن یقطع عنک نصبا طویلا بخاطر اینکه همین خوش‌بینی مردم به تو، بسیاری از مشکلات طولانی تو را برمی دارد و قطع می کند "نصبا طویلا" یعنی مشکلات و اندوه های طولانی - و إن أحق من حسن ظنک به لمن حسن بلاؤک عنده و مستحق ترین مردم به حسن ظنی تو، کسی است که بیشترین احسان را پیش او برده ای(آن کسی به تو خوشبین است که بیشتر از تو احسان دیده است) - و إن أحق من ساء ظنک به لمن بلاؤک عنده و مستحق ترین مردم به بد بینی تو، کسی است که بیشترین بدی را به او کرده ای... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج🌱 @noornama
اَلا يا اَيُّها الساقي اَدِرْ کَأساً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ الا ] هان، با تو هستم [ یا ] اِی [ أیها ] آن: معمولاً اگر بعد از حرف "یاء" کلمه ای باشد که ال داشته باشد، از آنجایی که قرائت آن کلمه آسان نیست، بین آن یاء و آن اسمی که ال دارد «أیها» یا «أیتها» قرار می دهند، اگر آن اسم مذکر باشد «أیها» می گذارند: «یا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ» و اگر آن کلمه مونث باشد «أیتها» قرار می دهند: «أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» [ ساقی ] ساقی به کسی گفته می شود که به دیگران آب می دهد یا شراب می دهد [ ادر ] ادر از ریشه ی «اداره» است و «اداره» به معنای چرخاندن است، به گردش درآوردن است، ادر یعنی دور بده، بگردان، بچرخان [ کأس ] جام باده، جام شراب [ ناول ] ناول از ریشه ی «مناوله» است و مناوله یعنی دست دراز کردن و چیزی به کسی دادن، ناول یعنی دست دراز کن و بده [ عشق ] عشق به آن شوق و دوست داشتن بسیار شدید گفته می شود [ نمود ] نمود از ریشه ی «نمودن» است و نمودن یعنی نشان دادن [ افتاد مشکل ها ] افتاد مشکل ها یعنی مشکل ها پیش افتاد، مشکل ها پیش‌آمد کرد ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ ✍️ غزل های حافظ بعضی عارفانه است، بعضی عاشقانه است، بعضی هم رِندانه است. منظور از غزل های رندانه، آن غزل هایی است که رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد. این غزل، از غزل های عارفانه ی حافظ است، لذا واژگان آن را هم باید عارفانه معنا کنیم، با این توضیح که هر کس بقول حافظ بیان و زبانی دارد و زبان هر کسی باید با بیان خود او فهمید و زبان حافظ را هم باید با بیان خودش فهمید چون خودش هم گفت: «کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد»، مشکل هم از آن جایی شروع می شود که ما بخواهیم زبان حافظ را با بیان خود بفهمیم و اینجا است که سوء تفاهم ها ایجاد می شود. اولین واژه ای هم که باید معنا کنیم، واژه ی «ساقی» است. در بیان ما «ساقی» به کسی گفته می شود که در میخانه شراب سرو می کند، ولی در بیان حافظ به این معنا نیست چون خودش بصراحت می گوید: «ندیم و مطرب و ساقی همه اوست» یعنی منظور حافظ از این واژگاه خدا است و نه آنکه شما می فهمید. پس مقصود از «ساقی» خدا است و خدا است که عطش ها را رفع می کند، خدا است که خمار ها را مست می کند. «اَلا يا اَيُّها الساقي» یعنی ای کسی که ساقی هستی، ما همه تشنه هستیم سیراب کن، ما همه خمرایم مست کن «اَدِرْ کَأساً و ناوِلها» آن جام باده ی خودت را بچرخان‌(بگردان) و به تک تک ما که در حلقه ی شمع وجود تو گرد آمدیم عطا کن و خودت هم دست دراز کن چون دست ما خیلی کوتاه است و اصلا ما دستی نداریم که بخواهیم دراز کنیم. هان آنکه ساقی هستی بچرخان جام باده ات را و دست دراز کن و به ما عطا کن. "جام باده" آن چیزی است که ما اسمش را معرفت می گذاریم، اهل معرفت و عارفان به معرفت، "باده" و "می" می گویند و از این رو اغلب مقصود حافظ از باده و می و شراب، معرفت است، یعنی خدایا به ما معرفت بده، چرا؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»، اساسا خصیصه ی عشق آن است که اول در انسان شور و شوقی ایجاد می کند و در نتیجه انسان سختی ها را درک و احساس نمی کند، ولی این عشق آرام آرام افول می کند و آنگاه سختی ها خود را نشان می دهند و اینجا است که اگر انسان معرفتی پیدا کند جای آن عشق را می گیرد و کار را آسان و قابل تحمل می کند، همانگونه که علامه طباطبائی می گفت: «گره ز راز جهان باز کن که آسان کند باد دشوار ها» برو مطالعه کن و شاید راز جهان برای تو باز بشود و آگاه بشوی و آن‌گاه است که این باده ی آگاهی آسان می کند برای تو دشوار ها را و سختی ها را. پس گاهی چیزی سخت است ولی با معرفت به خواص آن آسان می گردد... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
حکومت اسلامی(۱۰) امیرالمؤمنین علیه السلام از برخورد با سنت های نیکوی گذشتگان می گوید و می فرماید: - و لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الأمة سنت های حسنه ای که از پیشینیان(حاکم قبلی) باقی مانده را نقض نکن و از بین نبر(مانند عید نوروز ایرانیان) - و اجتمع بها الألفة مردم اجتماع و الفت کرده اند با آن سنت ‌- و صلحت علیها الرعیة توده ی مردم با آن سنت صالحه اصلاح شدند - و لا تحدثن سنة تضر بشیء من ماضی تلک السنن سنتی را احداث نکن که ضرر برساند به سنت های خوب پیشینیان - فیکون الأجر لمن سنها پس هر کسی که سنتی را بنیان بگذارد، تا آخر اجر آن روش را خواهد بُرد - و الوزر علیک بما نقصت منها و کیفر برای تو باشد که آنها در هم شکستی رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ» كسى كه احداث كند سنت خوبى را، براى اوست اجر و ثواب آن و ثواب هر كس كه عمل كند به آن تا روز قيامت و كسى كه اختراع كند سنت بدى را، بر اوست گناه و گناه هر كس كه عمل كند به آن تا روز قيامت. - و أکثر مدارسة العلماء فراوان با علما گفت و گو کن ‌- و مناقشة الحکماء زیاد کن نقاش علمی با حکما(بحث علمی‌) "مناقشه" یعنی حرف روی حرف زدن - فی تثبیت ما صلح علیه أمر بلادک که این مسائل مایه ی آبادانی و صلاح سرزمین های توست - و إقامة ما استقام به الناس قبلک و در گذشته با توجه به این مسائل(مدارسة العلماء و مناقشة علما) نظم و قانون برقرار می گشت ابن ابی الحدید می گوید: «سپس او را از نقض سنت های نیکویی که صالحان امتی که پیش از او بودند و بدان عمل کرده اند نهی کرد تا ورزی به آنچه نقض کرده بر او نباشد، و پاداشی برای آنان به سبب آنچه بنیان نهادند، سپس او را به بحث و مناظره با دانشمندان و حکیمان در مصالح کار خویش امر کرد، زیرا مشورت برکت است، و هر آنکه طلب مشورت کند، عقلی را به عقل خویش افزوده است»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۵۰) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
به بویِ نافه‌ای کآخِر صبا زان طُرّه بگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ بو ] بو به معنای رائحه و یک معنای دیگر آن امید و آرزو است که در اینجا به همین معنا است و «به بوی» یعنی به آرزوی [ نافه ] کیسه ای به حجم و اندازه ی نارنج است که زیر پوست شکم جنس نَر آهوی خاصی وجود دارد. قطرات خون وارد این کیسه می شوند و همان‌جا جمع می شود و تبدیل به یک روغن سیاه رنگ معطر می شود که به آن «مشک» گفته می شود و چون خود این مشک معطر است و چون این ماده ی معطر در آن کیسه و نافه است، طبیعی است که آن نافه هم بوی خوش پیدا می کند(مانند شیشه ی عطر). به همین خاطر گاهی مقصود از از واژه ی «نافه» بوی خوش است(و نه کیسه ی خاص)، مثل همین جا که «به بوی نافه ای» یعنی به امید اینکه بوی خوشی [ کآخر ] که بالاخره(سرانجام) [ صبا ] به نسیم خنک صبحگاهی گفته می شود که از جانب شرق می ورزد. همان نسیمی که غنچه ها را شکفته و باز می کند [ طره ] به موهای بالای پیشانی گفته می شود که مایه ی زیبایی چهره و جمال آدمی است [ بگشاید ] بپراکند، پراکنده سازد [ تاب ] پیج؛ چیزی که پیچیده شده باشد می گویند: تابیده شده [ جعد ] یعنی مجعد و مجعد به مو های پیچیده گفته می شود، مو هایی که حلقه حلقه است. بعضی از مو ها لَخت و صاف اند و بعضی از مو ها پیچیده اند که به آنها «موی مجعد» می گویند که حافظ تعبیر به «جعد» می کند [ مشکین ] مانند مشک، یعنی معطر [ خون افتاد در دل ها ] یعنی خون جگر شدن، به رنج و محنت افتادن ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ این غزل عارفانه است و باید عارفانه معنا بشود. پس مقصود از «صبا» ولی خدا و یک پیر است. چون او با وجود آدمی همان می کند که باد صبا با غنچه ی گل می کند. چطور باد صبا وقتی می وزد غنچه را می شکفاند و باز می کند. یک ولی خدا، یک مرشد، یک هادی هم با هدایت و راهنمایی خودش مایه ی شکوفایی آدمی می شود و به همین خاطر به آنها «صبا» گفته می شود. «طره» در اینجا منظور صفات زیبای الهی است، یکی از چیز هایی که یک چهره را زیبا می کند طره(مو های بالای پیشانی) است و یکی از آن چيز هایی که خدا را در دل ها و چشم ها زیبا می کند، همان صفات زیبای است و لذا از صفات زیبای الهی به «طره» یاد می شود. «جعده و مشکین» هم اشاره به صفات الهی دارد؛ چطور موی مجعد جلوه و جمالی دارد، صفات الهی نیز جلوه و پیچیدگی هایی دارد. رحمت خدا خیلی پیچیده است و ما توان درک آن را نداریم. چگونه ما می توانیم درک کنیم که خدا نسبت به انسان از پدر و مادر هم مهربان تر است؟ و لذا حافظ برای اینکه این پیچیدگی را برساند قبل آن کلمه ی «تاب» آورده، یعنی پیچ در پیج حقیقت اند، موی که مجعد است و تاب دار هم باشد چه شود! می گوید: به امید اینکه صبا(اولیا و مردان خدا) سرانجام یک بوی خوشی از آن صفات زیبای حق در فضای ذهن و زندگی ما پراکننده و منتشر کنند و ما بوی از صفات زیبای حق ببریم؛ آن صفات زیبایی که پیج در پیج اند، درست مثل موی مجعدی که تاب دار باشد. «چه خون دل ها خورده شد» یعنی به این راحتی و آسانی ما از جمال حق بویی نمی بریم و اگر بویی بردیم خون دل ها خوردیم. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
حکومت اسلامی‌(۱۱) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه، از طبقات مختلف جامعه سخن می گوید و سبب قوام آنها را بیان می دارد‌. ‌- و اعلم أن الرعیة طبقات بدان ای مالک! مردم طبقات مختلفی دارند - لا یصلح بعضها إلا ببعض اصلاح نمی شوند بعضی از آنها مگر با بعضی دیگر(در کنار یکدیگر اصلاح امور می کنند) - و لا غنی ببعضها عن بعض و گروه های مختلف هم از این نیاز غنی نیستند(نیازمند هستند) - فمنهما جنود الله یک دسته از آن قشر ها، لشکریان خدا هستند - و منها کتاب العامة و الخاصة و برخی از آنها، نویسندگان عامه و خاصه هستند(منشی های عامه و خاصه) - و منها قضاة العدل و برخی از آنها قاضیان عدل هستند - و منها عمال الإنصاف و الرفق و برخی از آنها عامل هستند برای مقررات عمومی و عدالت اجتماعی‌(نظم دهندگان جامعه) - و منها أهل الجزیة و و الخراج من أهل الذمة و مسلمة الناس و برخی از آنها اهل جزیه و خراج از اهل ذمه و مردم مسلمان هستند - و منها التجار و أهل الصناعات و برخی از آنها اهل تجارت و اهل صناعات هستند - و منها الطبقة السفلی من ذوی الحاجات و المسکنة و برخی از آنها طبقه ی پایینی هستند که صاحب احتیاج اند و مسکین اند - و کل قد سمی الله سهمه و وضع علی حده و فریضته فی کتابه أو سنة نبیه عهدا منه عندنا محفوظا و هر کدام از این طبقات را خداوند سهمی مقدر کرده که مقدار واجب آن در قرآن یا سنت پیامبر تعیین شده که این یک پیمانی از طرف خدا است و حفظ این پیمان از طرف ما واجب است - فالجنود، بإذن الله حصون الرعیة، و زین الولاه، و عزالدین، و سبل الأمن پس نظامیانی که در اختیار حکومت اند، باید پناهگاه مردم و زینت حاکمان و عزت دین و مسیر تحقق امنیت کشور باشند ‌- و لیس تقوم الرعیة إلا بهم توده ی مردم قوام ندارند مگر با نیرو های نظامی ‌- ثم لا قوام للجنود إلا بما یخرج الله لهم من الخراج الذی یقوون به علی جهاد عدوهم سپس قوام سپاه هم جزء به مالیات و خراج رعیت نیست که خداوند برای آنها قرار داده است(باید نیرو های نظامی را تأمین کنی) - و یعتمدون علیه فیما یصلحهم، و یکون من وراء حاجتهم آن خراجی که آنها به آن اعتماد کرده اند در آن چیزی که صلاحشون است و احتیاجات خود را با آن برطرف می کنند(بالاتر از احتیاجات آنها است) ‌- ثم لا قوام لهذین الصنفین إلا بالصنف الثالث من القضاء و العمال و الکتاب قوام برای این دو(مردم و نظامیان) نیست مگر به قاضیان(قوه ی قضائیه)، کارمندان(قوه ی مجریه) و نویسندگان - لما یحکمون من المعاقد همه ی قرارداد های حکومتی توسط اینها صورت می گیرد(سیاست های کلی کشور را تعیین می کنند) - و یجمعون من المنافع و جمع منافع می کنند - و یؤتمنون علیه من خواص الأمور و عوامها هم در مسائل خصوصی و هم در مسائل عمومی مورد اعتماد اند(مردم به قوه ی قضائیه و مجریه اعتماد کرده اند تا منافع مردم را در مسائل خصوصی و عمومی در نظر بگیرند) - و لا قوام لهم جمیعا إلا بالتجار و ذوی الصناعات و قوامی نیست برای آنها(مردم، نظامیان، قضات، کُتاب و کارمندان) جمیعا مگر با تجارت و صاحب صناعات اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهّا الجواد تصدق علی الفقیر...💔 ❤️🏴 اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
انصار المهدی(۲) ۱. شرط نصرت 🔻آیت الله جوادی آملی می گوید: «بي‌ترديد نخستين شرط ياري دين خدا، باور داشتن و ايمان آوردن به آن است» ‌(ادب فنای مقربان ج ۴‌) 🔻قرآن کریم هر کجا از جهاد و نصرت می گوید، مومنین را خطاب قرار می دهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ» - «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» - «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ». ۲. صفات مومن ناصر 🔻شرط نصرت ایمان است، ولی هر مومنی نیز نمی تواند یاری‌گر امام معصوم باشد و بلکه می‌بایست خصوصیاتی در او ظهور داشته باشد تا قابلیت جهاد در معیت امام را پیدا کند. 🔻در کتاب شریف کافی بابی تحت عنوان «الجهاد الواجب مع من یکون» وجود دارد که از زمان الزام جهاد می گوید و در این باب تنها سه روایت آمده است و یکی از آن روایات حکایت امام صادق علیه السلام از سفر امام سجاد علیه السلام از مدینه به مکه است که در این مسیر با عباد بصری که از بزرگان تصوف بود برخورد می کنند و عباد بصری می گوید: «ترکت الجهاد و صعوبته و أقبلت الحج» ای علی بن الحسین جهاد را رها کردید چون سخت است و به حج می روید چون آسان است؟ و بنگر که خدای متعال در فضیلت جهاد چه می گوید: «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ اَلَّذِي بٰايَعْتُمْ بِهِ وَ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ» امام سجاد علیه السلام می فرماید: «أَتِمَّ اَلْآيَةَ» آیه را کامل کن! عباد بصری آیه ی بعد را می خواند: «اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاكِعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِينَ» و حضرت می فرماید: «إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ اَلْحَجِّ» هرگاه من یارانی با این صفات یافتم، جهاد همراه این یاران از آن حج أفضل است اما أین؟ کجا هستند؟ در آیه ی فوق نُه ویژگی آمده است: ۱- توبه کنندگان ۲- عبادت کاران ۳- سپاس گویان ۴- سیاحت کنندگان ۵- رکوع کنندگان ۶- سجده آوران ۷- آمران به معروف ۸- نهی کنندگان از منکر ۹- حافظان حدود الهی 💠به کانال ما بپیوندید و به دوستانتون معرفی کنید 💠 🔹@noornama 🔹@noornama
حکومت اسلامی(۱۶) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه از مالیات و مالیات دهندگان می گوید و می فرماید: - و تفقد أمر الخراج بما یصلح أهله در مالیات و بیت المال تفقد و بررسی کن بگونه ای که صلاح مالیات دهندگان باشد - فإن فی صلاحه و صلاحهم صلاحا لکن سواهم و صلاح لمن سواء إلا بهم برای اینکه بهبودی مالیات و مالیات دهندگان باعث بهبودی سایر اقشار جامعه است(وضعیت جامعه بستگی به مالیات دارد) - لأن الناس کلهم عیال علی الخراج و أهله بخاطر اینکه همه ی مردم نان خور مالیات اند ‌- و لیکن نظرک فی عمارة الأرض أبلغ من نظرک فی استجلاب الخراج باید تلاش تو در آبادانی زمین و بلاد بیشتر از جمع آوری مالیات باشد - لأن ذلک لا یدرک بالعمارة بخاطر اینکه خراج به دست نمی آید مگر به آبادانی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر مردم رفاه و آبادانی را در جامعه ببینند راحت تر مالیات می دهند چون مالیاتی که می دهند را با آبادانی بعینه می بیند و در واقع این مالیات به مردم بازمی گردد. - و من طلب الخراج بغیر عمارة و کسی که مالیات بخواهد در حالی که هیچ عمارت و آبادانی در جامعه نباشد - الحرب البلاد شهر ها را خراب می کند امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: حکومتی که مالیات بخواهد و در ازای دریافت مالیات کاری نکند، در حقیقت کشور را به خرابی می کشاند - و أهلک العباد نتنها کشور را خراب می کند و بلکه مردم را هم هلاک می کند - و لم یستقم أمره إلا قلیلا و کار این حکومت به درستی پیش نمی رود(دوام نمی‌یابد) مگر خیلی کم - فإن شکوا ثقلا أو علة أو انقطاع شرب أو بالة أو إحالة أرض اعتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجوا أن یصلح به أمرهم اگر مردم شکایت کردند از سنگینی مالیات یا آفت زدگی یا کمی باران یا خراب شدن زمین در سیلاب ها یا خشکسالی ها، به همان اندازه که لازم است تا مشکل آنها حل بشود، در مالیات به آنها تخفیف بده "خففت عنهم" در پاسخ از "ان شکوا" است - و لا یثقلن علیک شیء خففت به المؤونة عنهم و هرگز تخفیف دادن در مالیات تو را نگران نسازد - فإنه دخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک چون ذخیره ای است که به تو برمی گردد در آبادانی بلاد ‌- و تزیین و لا یتک و اینکه حکمرانی خود را بیارایی - مع استجلابک حسن ثنائهم اگر چنین کنی مردم از تو تعریف می کنند(از روی رضایت) - و تبجحک باستفاضة العدل فیهم و موجب مسرت تو می شود عدل در میان آنها - معتمدا فضل قوتهم تکیه ات می شود زیادی قدرت مردم(با این مسائل) - بما ذخرت عندهم من إجمامک لهم به آن چیزی که بخاطر سختی از آنها نگرفتی و در حقیقت پیش آنها جمع و ذخیره کردی(به آنها بخشیدی) - و الثقة منهم بما عودتهم من عدلک علیهم و به آنها اطمینان خاطر می دهی با آن چیزی هایی که برگرداندی و با آنها مدارا کردی و عدالت و مهربانی که از خودت به رعیتت نشان دادی - فربما حدث من الأمور ما إذا عولت فيه علیهم من بعد احتملوه طیبة أنفسهم به بعد از آنکه از تو عدالت، بخشش و مهربانی دیدند، به آنها هر چیزی بسپاری با شادمانی و به بهترین وجه دستور تو را انجام می دهند - فإن العمران محتمل ما حملته زیرا آبادانی، قدرت تحمل و ظرفیت مردم را بالا می برد کسی که در رفاه باشد دو اثر در او پدیدار می شود: ۱. سختی ها کمترین ضربه را به او می زند ۲. از حکومت ناامید نمی شود و سختی ها را تحمل می کند - و إنما یؤتی خراب الأرض من إعواز أهلها و ویرانی زمین از تنگدستی کشاورزان نشأت می گیرد(دست مردم هر چقدر بسته باشد به همان مقدار کشور به ویرانی می انجامد) - و إنما یعوز أهلها لإشراف أنفس الولاء علی الجمع زمانی دست مردم بسته می شود که زمامداران مردم را غارت کنند - و سوء ظنهم بالبقاء و در بقاء حکومت حسن ظن ندارند محتمل معنا چنین است که زمامداران به خیال برکناری و عزل می افتند و از این رو فرصت را غنیمت می شمارند، و اموال را می دزدند و در آبادانی شهر ها نمی اندیشند. - و قلة انتفاعهم بالعبر و از سایر حکومت ها عبرت نمی گیرند امیرالمؤمنین علیه السلام قدم به قدم توضیح می دهد و می فرماید: کشور زمانی خراب می شود که مردم تنگدست بشوند و مردم زمانی تنگدست می شوند که زمامداران مردم را چپاول کنند و حسن ظن به بقاء حکومت نداشته باشند و از سایر حکومت ها عبرت نگیرند واژه ی "عبرت" و "اعتبار" به معنای نصیحت پذیری است و از کلمه عبور مشتق شده است که از انتقال از مکانی به مکان دیگر را نشان می دهد. در اینجا مفهوم آن است که ذهن انسان از کاری به کار دیگر انتقال یابد و مثلا عبرت گرفتن از دیگر حکومت ها بدین معنا: انتقال ذهن انسان از حکومت دیگران به حکومت خویش چرا که او با دیدن حکومت دیگران می اندیشد که نهایت چه سرنوشتی خواهد داشت.
حکومت اسلامی(۱۷) امیرالمؤمنین در ادامه از کارگذاران حکومتی می گوید و می فرماید: - ثم انظر فی حال کتابک سپس نظر به منشی ها(کارمندان کن) - فول علی أمورک خیرهم بهترین آنها را انتخاب کن و کارهایت را به آنها بسپار - و اخصص رسائلک التی تدخل فیها مکایدک و أسرارک بأجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الکرامة نامه های محرمانه که اسرار توست، از میان نویسندگان به کسانی بده که از باقی صالح تر باشد و کسی باشد که گرامی داشتن او را به سرکشی نکشاند - فیجترئ بها علیک فی خلاف لک بحضرة ملا اگر راز دار تو کرامت نداشته باشد، جریح می شود بر علیه تو بخاطر آن اطلاعات در حضور مردم - و لا تقصر به الغفلة عن إیراد مکاتبات عمالک علیک و در رساندن نامه ی تو و اخذ نامه های دیگران کوتاهی نکند امیرالمؤمنین به ارتباط سریع و راحت مردم با رهبر تاکید می دارد که مردم بتوانند با رهبر و حاکم خود مکاتبه و ارتباط داشته باشند. - و إرصداد جواباتها علی الصواب عنک و همینطور در رساندن جواب های تو کوتاهی نکنند - و فیما یأخذ لک و یعطی منک از آنچه که برای تو می گیرد و از تو می گیرد - و لا یضعف عقد اعتقده لک در تنظیم هیچ قراردادی ضعیف عمل نکند - و لا یعجز عن إطلاق ما عقد علیک در بر هم زدن آنچه که به ضرر توست کوتاهی نکند(اگر قرادی به ضرر توست به آن سریع رسیدگی کند) - و لا یجهل مبلغ قدر نفسه فی الأمور و قدر و منزلت خود را در کار ها بشناسد - فإن الجاهل بقدر نفسه یکون بقدر غیر أجهل آن کسی که به قدر خود جهالت داشته باشد، قطعا نسبت به منزلت دیگران جاهل تر است(کسی که احترام خودش را نگه ندارد، احترام دیگران را هم نگه نخواهد داشت) امیرالمؤمنین می فرماید‌: «العالم من عرف قدره، و کفی بالمرء جهلا ألا يعرف قدره» عالم كسى است كه قدر و منزلت خود را بشناسد و آدمى را همين نادانى بس كه منزلت خود را نشناسد. سنجش منزلت هر کس به مسائل و دغدغه های اوست؛ کسی که مسائل نیکو و بزرگی دارد به قدر خودش واقف است و کسی که مسائلش پست و کوچکی دارد، قدر خودش را ندانسته و وارد وادی هلاکت می شود: «قیمة كُل امرئ ما یحسنه و ما هلک امرؤ عرف قدره» - ثم لا یکن اختیارک إیاهم علی فراستک و استنامتک و حسن الظن منک مبادا در گزینش مجریان بر تیزهوشی و اطمینان شخصی و خوش باوری خود اطمینان کنی - فإن الرجال یتعرضون لفراسات الولاة بتصنعهم و حسن حدیثهم زیرا بعضی افراد زرنگ با رفتار مصنوعی، نظر حاکم را به خود جلب می کنند چنین کسانی شخصیت استواری ندارند و به حسب مکانی که قرار می گیرند، رفتار و چهره ی مصنوعی برای خود می پذیرند. - و لیس وراء ذلک من النصیحة و الأمانة شیء و بعد کسانی که مصنوعی رفتار می کنند نه امانت دارند و نه خیرخواه تو هستند - ولکن اختبرهم بما ولو للصالحین قبلک ولکن آنها را در مورد خدماتی که برای انسان های قبل از تو انجام داده اند آزمایش کن - فاعمد لأحسنهم کان فی العامة أثرا اعتماد کن به افراد خوب(تکیه گاه و انسان های اطراف تو آدم های خوب باشند) تا بر مردم اثر ادبی بگذارد(مردم وقتی ببینند اطراف حاکم انسان های نیکی هستند به حاکم امیدوار می شوند) - و أعرفهم بالأمانة وجها از میان مردم کسانی را انتخاب کن که معروف تر از همه نسبت به امانت داری اند "امانت" را از اين جهت امانت مي نامند كه كسي مال خود را در جاي امني قرار مي دهد تا از هرگونه آسيبي در امان بماند، امانتدار و امين بودن مؤمنان نيز بدين معناست كه مأمن اموال و محرم اسرار مردم اند.
حکومت اسلامی(۱۸) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه از تجار می گوید و می فرماید: - ثم استوص بالتجار و ذوی الصناعات سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر - و أوض بهم خیرا و آنها را به نیکوکاری سفارش کن - المقیم منها و المضطرب بماله کسانی که در مصر سکونت دارند یا در حال رفت و آمدند - و المترفق ببدنه کسانی که با نیروی جسمی خود کار می کنند یعنی سرمایه ی آنها جسمشان است - فإنهم مواد المنافع چرا که آنها منابع اصلی منفعت اند - و أسباب المرافق و عامل پدید آمدن رفاه هستند - و جلابها من المباعد و المطارح و جلب می کنند آن وسایل و منافع را از جاه های دور و دشوار - فی برک و بحرک از خشکی و دریا - و سهلک و جبلک از راه های هموار(دشت) و راه های کوهستانی - و حیث لا یلتئم الناس لمواضعها و جاهای سختی که مردم در آنجا زندگی نمی کنند - و لا یجترثون علیها و یا جرات رفتن به آنجا ندارند - فإنهم سلم و لا تخاف بائقته بازرگانان مردمی آرام و سالم اند اند و از ماجراجویی و ستیزه جویی آنها ترسی نیست - و صلح لا تخشی غائلته و همیشه دنبال آشتی و صلح اند و ترسی از فتنه گری آنها نیست - و تفقد أمورهم بحضرتک و در کار آنها حضورا بیندیش در شهر - و فی حواشی بلادک و یا در حاشیه ی سرزمین تو - و اعلم أن فی کثیر منهم ضیفا فاحشا و شحا قبیحا و احتکار للمنافع با همه ی این توضیحات بدان در میان بازرگانان، انسان های تنگ نظر و بد معامله و بخیل و کسانی که احتکار می کنند بخاطر منفعت خود وجود دارند - و تحکما فی البیاعات در بیع بعضی آنها زورگو اند - و ذلک باب مضرة للعامة همه ی اینها(تنگ نظر، بعد معامله، بخیل، احتکار، زورگو) مضرت برای عامه است(همه را دچار ضرر می کند و جامعه را درگیر خود می کند) - و عیب علی الولاء اقتصاد اگر چنین متشنج باشد، علاوه بر اینکه بر عموم ضرر دارد، برای حکمران هم عیب است - فامنع من الاحتکار پس جلوی احتکار را بگیر - فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منع منه که رسول خدا از احتکار منع کرد - و لیکن البیع بیعت سمحا بموازین عدل و بایستی خرید و فروش در جامعه ی اسلامی با سادگی و بدون فراز و نشیب و با معیار های عادلانه انجام شود - و أسعار لا تجحف بالفریقین من البائع و المبتاع و قیمت هایی که به هر دو طرف(فروشند و خریدار) ضرر نرساند ‌- فمن قارف حکرة بعد نهیک إیاه فنکل به پس هر کسی را که تو از احتکار منع کردی، احتکار کرد به او کیفر بده و تادیبش کن - و عاقبت فی غیر اسراف و اما در این کیفر زیاده روی نکن
حکومت اسلامی(۱۹) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه از طبقه ی محرومین می گوید و می فرماید: - ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم خدا را در نظر بگیر، خدا را در نظر بگیر در مورد طبقه ی محرومین که چاره ای ندارند "حیلة" یعنی راه برون رفت ندارند - من المساکین و المحتاجین و أهل البؤسی و الزمنی از مسکین و مجتاجین و بدبختان و کسانی که قدرت حرکت ندارند(بی پولی باعث شده که کاری نمی توانند انجام بدهند) - فإن فی هذه الطبقة قانعا و معترا پس محروم بر دو نوع هستند: بعضی قانع اند(آبرو دارند و دست به سوی هیچ کس دراز نمی کنند) و بعضی دست به تکدی گری می زنند - و حفظ الله ما استحفظک من حقه فیهم برای خداوند محافظ کن آن حقی را که خداوند برای این طبقه برای تو مشخص کرده(حق این طبقه را که خدا مشخص کرده رعایت کن) "استحفظ" یعنی از تو خواسته - و اجعل لهم قسما من بیت مالک و یک قسمی از بیت المال(ردیف بودجه) را برای آنها قرار بده - و قسما من غلات صوافی الإسلام فی کلد بلد و علاوه بر بخش بیت المال، بخشی از غله های زمین های غنیمتی اسلام در هر سرزمینی را - فإن للأقصی منهم مثل الذی للأدنی برای دور ترین آنها همان حقی است که برای نزدیک ترین آنها است(دوری باعث نشود که آنها را نادیده بگیری و به آنها رسیدگی نکنی) - و کل قد استرعیت حقه و هر کسی حقی دارد - و لا یشغلنک عنهم بطر و مبادا سرمستی به قدرت تو را مشغول کند و از آنها بگذری - فإنک لا تعذر یضییع التافه لإحکامک الکثیر المهم بخاطر اینکه هرگز زیادی کار های مهم نمی تواند عذر برای فراموشی کار های کوچیک باشد - فلا تشخص همک عنهم پس همت خود را در پرداختن به آنها دریغ مدار - و لا تصغر خذک لهم و رویت را از آنان برندار ‌- و تفقد أمور من لا یصل إلیک منهم و خود تو پی گیری کن کسانی که دستشان به تو نمی رسد - ممن تفتحمه العیون مخصوصا دنبال کسانی برو که به چشم نمی آیند - و تحقره الرجال و یا با آنها تحقیر آمیز برخورد شده است - ففرع لأولئک ثقتک من أهل الخشیة و التواضع در اطراف خود از کسانی که اهل خشوع و تواضع اند برای آنها انتخاب کن - فلیرفع إلیک أمورهم تا مسائل آنها را به تو برساند و گزارش کند - ثم اعمل فیهم بالإعذار إلی الله سبحانه یوم تلقاه و بعد گزارش گیری در حل مشکلات آنها بگونه ای عمل کن تا در روزی که خدا را ملاقات می کنی عذر داشته باشی - قال هؤلاء من بین الرعیة أحوج إلی الإنصاف غیرهم ار بین مردم چنین آدم هایی محتاج تر اند به انصاف و عدالت از بقیه(باید به چنین افرادی نسبت به بقیه بیشتر توجه نشان دهی) - و کل فأعذر إلی الله فی تأدیة حقه إلیه و چنان باش كه براى يك يك آنان در پيشگاه خداوندى، در اداى حق ايشان، عذرى توانى داشت - و تعهد أهل الیتم و کسانی که بی سرپرست هستند(کسانی که سایه ای بر سر ندارند) - و ذوی الرقة فی السن و کسانی که سالخورده هستند - ممن لا حیلة له که چاره ای ندارند - و لا ینصب للمسألة نفسه و دست سوال پیش کسی دراز نکنند - و ذلک علی الولاة تقیل و آنچه سفارش کردم بر حاکمان سنگین است - و قد یخففه الله علی أقدام طلبوا العاقبة فصبروا أنفسهم حق سنگین است ولی خداوند سبک می کند برای کسانی که نفس خود را به صبر وادار می کنند - و وثقوا بصدق موعود الله لهم و به صدق وعده های خداوند متکی اند
حکومت اسلامی(۲۰) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه مطلب سابق می فرماید: - و اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرغ لهم فيه شخصک کسانی که احتیاج دارند بخشی از خودت را به آنان اختصاص بده - و تجلس لهم مجلسا عاما و در مجلس عمومی با آنها بنشین - فتتواضع فيه لله الذی خلقک پس تواضع کن در برابر خداوندی که تو را خلق کرده است - و تقعد عنهم جندک و دور کن از آنها جنود - و أعوانک من أحراسک و شرطک و اعوان و حارس ها(محافظان) و شرطه ها را - حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع تا اینکه با تو هم کلام بشوند سخنگوی آنها، منتهی با اضطرار با تو سخن نکند - فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول فی غیر موطن که از رسول الله فراوان شنیدم(نه فقط در یک موطن) - لن تقدس أمة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع به رستگاری نمی رسد آن ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان بدون هیچ نگرانی نگیرد(آن جامعه ای مدنظر پیامبر است که یک ناتوان به راحتی بتواند سخن بگوید و طالب حق خویش بشود) "غیر متتعتع" یعنی بدون ناراحتی و پریشانی و آن که دچار شک و پریشانی است که در کلام خویش از ترس دیدار لکنت دارد - ثم احتمل الخرق منهم و العی پس درشتی و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن - و نح عنهم الضیق و الأنف و تنگ نظری و خودبزرگ بینی را از خود دور ساز - یبسط الله علیک بذلک أکناف رحمة تا اینکه خداوند بخاطر این برخورد تو، درهای رحمت را به سویت بگشاید - و یوجب لک ثواب طاعته و علاوه بر در های رحمت، به تو ثواب نیز می دهد - و أعط ما أعطیت هنیئا و امنع فی إجمال و إعذار و آنچه که بر مردم می بخشی بر تو گوارا باشد؛ اما اگر از کسی می خواهی چیزی را محروم کنی با مهربانی و عذرخواهی همراه باشد.
غیبت و حجت 🔻برخی معترض می شوند که چگونه با وجود غیبت، امکان اقامه حجت وجود دارد؟ 🔻استاد جواد جعفری در کتاب پاسخ به شبهات غیبت امام دوازدهم، پرسشگران در این زمینه را به دو گروه تقسیم نموده اند: - گروه اول آن است که عده ای شرط امام را دیده شدن و شناخته شدن چهره ی او می دانند. - گروه دوم آن است که عده ای حجیت امام را تنها زمانی محقق می دانند که امکان مراجعه ی حضوری و کسب تکلیف از امام محقق باشد. 🔻شیخ صدوق در پاسخ به گروه اول چنین استدلال می کند: «إن حال إمامنا (علیه السلام) الیوم فی غیبته حال نبی (صلی الله علیه و آله) فی ظهوره، و ذلک أنه (علیه السلام) لما کان بمکة لم یکن بالمدینة، و لما کان بالمدینة لم یکن بمکة، و لما سافر لم یکن بالحضر، و لما حضر لم یکن فی السفر، و کان (علیه السلام) فی جمیع أحواله»(📚کمال الدین و تمام النعمه ج 1 ص 167 و 168) امروز حال امام ما در غیبتش، مانند حال پیامبر اکرم در ظهورش می باشد و این از آن رو است که آنگاه که او در مکه بود در مدینه حضور نداشت و زمانی که در مدینه بود در مکه حاضر نبود و وقتی که مسافرت می کرد در شهر نبود و وقتی در شهر حضور داشت در سفر نبود، و آن حضرت در تمامی احوال در مکانی حاضر بود و از سایر اماکن غایب بود و حجت او در اماکنی که در آنجا غایب بود، ساقط نبود، امام (علیه السلام) نیز همچنین است، اگر هم غایب باشد حجتش ساقط نمی شود، کما آنکه حجت پیامبر در اماکنی که در آنجا غایب بود ساقط نبود. بنابراین حجت امام غایب با غیبت او ساقط نیست، همچنان که حجت خدای متعالی(بلا تشبیه) کما اینکه دیده نمی شود ساقط نیست: الْحَمْدُلِلّهِ الْمُتَجَلِّى لِخَلْقِه بِخَلْقِهِ، وَ الظّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ 🔻ابن ابی الحدید در ذیل عبارت فوق می گوید: و از آنجا که دلایل اثبات صانع به آشکاری آفتاب، روشن است، او علیه السلام خداوند را به این که آشکار گردید و برای خلقش تجلی کرد ستود، و این که آنان را با خلقت شان و ایجادشان بر خویشتن دلالت کرد. سپس به این سخن خویش آن را تأکید کرد: «والظاهر لقلوبهم بحجة» و نگفت: لعیونهم، زیرا خداوند نامریی است، و لیک به آن حجت های دلالت گر بر خویش، که بر ودیعه نهاد بر قلب ها آشکار است. 🔻و در پاسخ به گروه دوم مجدد شیخ صدوق می گوید: «و أما إذا استر الإمام للخوف علی نفسه بأمر الله عزوجل و کان له سبب معروف متصل به و کانت الحجة قائمة إذا کانت عینه موجوده فی عالم و بابه و سببه معروفان و إنما عدم إفتاؤه و أمره و نهیه ظاهرا و لیس فی ذلک بطلان للحجة(📚کمال الدین ج 1 ص 179 و 180) اگر امام برای خوف از جان خود به امر خدای تعالی پنهان گردد و سبب معروف و متصلی داشته باشد، حجت خدا قائم خواهد بود زیرا شخص او در عالم موجود است و نایب و وسیله معروفی هم دارد، فقط فتوا و امر و نهیش ظاهر نیست و این موجب بطلان الهی نیست....
ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ ارتوی ] به معنای سیراب شدن است؛ البته "ارتوی" به هر سیراب شدنی نمی گویند و بلکه به آن سیراب شدنی می گویند که تشنگی ندارد چون آنها از خداوند سیراب اند. [ عذب ] شیرین؛ یعنی خداوند همان چشمه ی شیرین است [ فرات ] خوشگوار، دلپسند، دلخواه [ سهلت ] این واژه از "تسهیل" به معنای آسان نمودن است [ له ] برای او [ موارد ] این واژه جمع "مورد" است و مورد به مسیری می گویند که آدمی را به آب می رساند [ نهل ] به نوشیدن یک نفس و لا جرعه گفته می شود و همینطور "نهل" به آن نوشیدنی می گویند که آدم تشنه به آب می رسد و می نوشد و به همین راحتی جدا نمی شود [ سلک ] این واژه از "سلوک" به معنای پیمودن است [ جدد ] این واژه به زمین های سخت می گویند که آدمی به راحتی فرو نمی رود و می تواند سریع در آن حرکت کند که اینجا کنایه از مسیر حق است؛ کسی که پا در مسیر حق قرار می دهد، زیر پایش محکم است و لذا فرو نمی رود و راحت می تواند سرعت و سبقت داشته باشد و بخاطر همین قرآن می فرماید: ســـارعـــــو چون مسیر حق چنین قابلیتی دارد که شما سرعت بگیرید و "جدد" همینطور به زمین های صاف و هموار گفته می شود و به همین معنا هم لطیف است که محبوبان الهی پا در مسیری قرار می دهند که ناهموار و ناهنجار نباشد چون تمام ناهمواری و ناهنجاری های انسانی به مسیری برمی گردد که انتخاب می کند و لذا در سوره حمد می خوانیم: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ یکی از طبیبان به مریض گفته بود: شما بیمار نیستید و بلکه شما تشنه هستید و نخوردن آب به شکل یک بیماری در شما ظاهر می شود. مریض می گوید: من خود دوا خوردم و درمان شدم. و طبیب می گوید: شما با دارو درمان نشدید و بلکه با آبی درمان شدید که کنار دارو خوردید! و در عالم معنویت هم همین‌گونه است که ما تشنه ی قدرت و ثروت و شهرت هستیم؛ اما کسی که خدا را فهمیده و درک کرده باشد سیراب می شود و چنین کسی لب به آب گندیده و هر ثروتی نمی زند چون برای او هر چیزی غیر از خدا حکایت آب گندیده دارد، مانند کسی که از آبی شیرین و خوشگوار سیراب باشد، هرگز قصد آب های پلید نمی کند: چون از آن اقبال ، شیرین شد دهان سرد شد بر آدمی مُلکِ جهان یعنی از قدرت و شهرت همان گریزان و فراری هستند که یک سیراب چشمه ی زلال از آب های پلید فراری است. همانطوری که یک چشمه راه دارد و باید از راهش وارد شد تا به چشمه رسید، خدا هم چشمه دارد که برای رسیدن به آن هزار راه وجود دارد و هر هزار راه در یک دعا بنام جوشن کبیر آمده است؛ هر نام خدا یک راه برای رسیدن به خداست و چون هزار نام است، هزار راه می شود، مثل آنکه می خوانیم: یـــــا مـــحــــســــن ای کسی که احسان کننده هستی؛ یعنی یکی از راه های رسیدن به من محسن شدن و خوبی کردن است؛ تو اگر احسان کنی محسن می شوی و اگر محسن شوی با من سنخیت پیدا می کند: السِّنْخيّةُ عِلَّةُ الاِنْضِمام سنخیت عامل پیوند و پیوستگی است یا مثل آنکه می گوییم: یــــا کــــریـــم ای کسی که کریم هستی؛ یعنی یکی از راه های رسیدن به من کریم شدن است یا مثل آنکه می خوانیم: یــــا نــــور ای نور؛ یعنی یکی از راه های رسیدن به من این است که مایه ی روشنایی شوی پیمودن چنین راه هایی(محسن و کریم و نور و...) برای ما دشوار است؛ ولی برای محبوبان الهی آسان است؛ یعنی مثل یک آب خوردن دست به جیب می شوند و از همین رهگذر به او می رسند و بنابراین هرگاه دیدی که خوبی کردن برای شما سهل است، تردید نکن که محبوب خدا هستی و هر گاه دیدی گذشت کردن برای شما سهل است، تردید نکن که محبوب خدا هستی و هر گاه دیدی بخشش برای شما سهل است، تردید نکن که محبوب خدا هستی و لذا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: راه های رسیدن به خدا برای کسی که محبوب خدا باشد، مثل آب خوردن آسان شده چون فهمیده اند که این آب زلال است و به یک باره سَر می کشند و به سرعت در این مسیر قدم می گذارند بخاطر اینکه مسیر حق بسیار سخت و محکم است و به راحتی فرو نمی رود. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
نــــــــــورنــما
💠مــــردگـــان زنـــــده 📍 ساکنان مصر دریافتند که اگر اسیران را به کار بگمارند و آنان را به بردگی بگیرند بهتر از کشتن آنها است. و چون نامی برای خطاب این بردگان نداشتند آنان را "مـــــردگـــــان زنــــــــده" گفتند و در کتیبه های خود آنان را با همین نام یاد کردند... ✍️انسان در گذر تکامل ج ۲ ص ۷ ------------------------- 📍قرآن درباره مردم جاهلیت می‌گوید: «انَّک لاتُسْمِعُ الْمَوْتی‏ وَ ما انْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی‏ الْقُبورِ» می‌گوید: این مردمی که می‌بینی، مرده‌هایی هستند متحرک، مرده‌هایی هستند که بجای اینکه زیر خاک باشند دارند روی زمین راه می‌روند،" مــــــرده مــــتــــحــــرّک" هستند، به اینها زنده نمی‌شود گفت. ✍️احیاء تفکر اسلامی ص ۲۱ ------------------------- 📍کافر مرده است: «الکافر مـــــیـــــــت»؛ خداوند سبحان می فرماید: «و مثل الّذين كفروا كمثل الّذي ينعق بما لا يسمع إلاّ دعاءً و نداءً صمٌّ بكمٌ عمي فهم لا يعقلون» مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا می‌زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی‌شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی‌کنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی‌فهمند! - ينعق: نعيق و اسم مصدر آن نُعاق، فرياد و نهيبي است كه چوپان براي منع و بازداشتن بر سر گوسفندان مي‌زند. - صمّ: اين واژه جمع اصمّ و به معناي ناشنوايان است؛ کسانی که سخنان رهایی بخش انبیاء را نمی شنوند، آنان هرچند که سخن انبیاء را هم بشوند مانند گوسفندانی می مانند که فهم و ادراکی از سخن چوپان خود نمی برند. - بُكْم: بكم جمع أبكم و به معناي گنگ و كساني است كه قدرت سخن گفتن ندارند؛ کسانی که کلام حق بر زبانشان جاری نمی شود. @noornama
سند (1) (16).pdf
270.3K
پرچم امام زمان علیه السلام با تاکید بر روی فرق انحرافی پژو‌هشی از مجموعه
سند (3).pdf
326.2K
وصیت ظاهره با تاکید بر روی فرق انحرافی ✍️پژوهشی از مجموعه این pdf ویرایش نشده است
امام مهدی علیه السلام در احادیث.pdf
496K
💠 امام مهدی علیه السلام در احادیث + آشنایی با منابع مهدویت ✍️پژوهشی از مجموعه 🔺این pdf ویرایش نشده است