به بویِ نافهای کآخِر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل ها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ بو ] بو به معنای رائحه و یک معنای دیگر آن امید و آرزو است که در اینجا به همین معنا است و «به بوی» یعنی به آرزوی
[ نافه ] کیسه ای به حجم و اندازه ی نارنج است که زیر پوست شکم جنس نَر آهوی خاصی وجود دارد. قطرات خون وارد این کیسه می شوند و همانجا جمع می شود و تبدیل به یک روغن سیاه رنگ معطر می شود که به آن «مشک» گفته می شود و چون خود این مشک معطر است و چون این ماده ی معطر در آن کیسه و نافه است، طبیعی است که آن نافه هم بوی خوش پیدا می کند(مانند شیشه ی عطر). به همین خاطر گاهی مقصود از از واژه ی «نافه» بوی خوش است(و نه کیسه ی خاص)، مثل همین جا که «به بوی نافه ای» یعنی به امید اینکه بوی خوشی
[ کآخر ] که بالاخره(سرانجام)
[ صبا ] به نسیم خنک صبحگاهی گفته می شود که از جانب شرق می ورزد. همان نسیمی که غنچه ها را شکفته و باز می کند
[ طره ] به موهای بالای پیشانی گفته می شود که مایه ی زیبایی چهره و جمال آدمی است
[ بگشاید ] بپراکند، پراکنده سازد
[ تاب ] پیج؛ چیزی که پیچیده شده باشد می گویند: تابیده شده
[ جعد ] یعنی مجعد و مجعد به مو های پیچیده گفته می شود، مو هایی که حلقه حلقه است. بعضی از مو ها لَخت و صاف اند و بعضی از مو ها پیچیده اند که به آنها «موی مجعد» می گویند که حافظ تعبیر به «جعد» می کند
[ مشکین ] مانند مشک، یعنی معطر
[ خون افتاد در دل ها ] یعنی خون جگر شدن، به رنج و محنت افتادن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این غزل عارفانه است و باید عارفانه معنا بشود. پس مقصود از «صبا» ولی خدا و یک پیر است. چون او با وجود آدمی همان می کند که باد صبا با غنچه ی گل می کند. چطور باد صبا وقتی می وزد غنچه را می شکفاند و باز می کند. یک ولی خدا، یک مرشد، یک هادی هم با هدایت و راهنمایی خودش مایه ی شکوفایی آدمی می شود و به همین خاطر به آنها «صبا» گفته می شود.
«طره» در اینجا منظور صفات زیبای الهی است، یکی از چیز هایی که یک چهره را زیبا می کند طره(مو های بالای پیشانی) است و یکی از آن چيز هایی که خدا را در دل ها و چشم ها زیبا می کند، همان صفات زیبای است و لذا از صفات زیبای الهی به «طره» یاد می شود.
«جعده و مشکین» هم اشاره به صفات الهی دارد؛ چطور موی مجعد جلوه و جمالی دارد، صفات الهی نیز جلوه و پیچیدگی هایی دارد. رحمت خدا خیلی پیچیده است و ما توان درک آن را نداریم. چگونه ما می توانیم درک کنیم که خدا نسبت به انسان از پدر و مادر هم مهربان تر است؟ و لذا حافظ برای اینکه این پیچیدگی را برساند قبل آن کلمه ی «تاب» آورده، یعنی پیچ در پیج حقیقت اند، موی که مجعد است و تاب دار هم باشد چه شود!
می گوید: به امید اینکه صبا(اولیا و مردان خدا) سرانجام یک بوی خوشی از آن صفات زیبای حق در فضای ذهن و زندگی ما پراکننده و منتشر کنند و ما بوی از صفات زیبای حق ببریم؛ آن صفات زیبایی که پیج در پیج اند، درست مثل موی مجعدی که تاب دار باشد.
«چه خون دل ها خورده شد» یعنی به این راحتی و آسانی ما از جمال حق بویی نمی بریم و اگر بویی بردیم خون دل ها خوردیم.
#نور_نما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم
جَرَس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ منزل ] خانه، کاروانسرا(محل فرود آمدن)
[ جانان ] محبوب، معشوق
[ امن عیش ] آسایش زندگی
[ هر دم ] هر آن، هر لحضه
[ جرس ] زنگی که بر گردن شتر کاروان می بندد تا آهنگ حرکت را اعلام کند
[ فریاد می دارد ] اعلام می دارد
[ محمل ] کجاوه و بستن محمل ها یعنی بستن بار های مرکب، یعنی آمادگی برای رفتن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ما مسافر هستیم و بقول مولانا مقصد ما کبریا است، پس این دنیا مقصد نیست و وقتی مقصد نشد منزل(بین راهی) می شود. این منزل را خداوند آفریده که جانان ما است، پس دنیا منزل جانان می شود.
حافظ وقتی «عیش» می گوید مقصودش خوشگذرانی است، می گوید: دنیا چه جای این دارد که آسودگی زندگی برای ما به همراه داشته باشد؟ آسایش و خوشی به همراه داشته باشد؟
اصلا نمی شود در این دنیا خوش بود چون جَرَس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها؛ هر لحضه صدای جرس ها و زنگ ها به گوش انسان می خورد که در حقیقت به او نهیب می زنند که بجنب وقت رفتن است. این جرس ها چیست؟ دکمه تلویزیون می زنی می گوید: فلانی به کما رفت، پیچ رادیو می چرخانی می گوید: فلانی از دنیا رفت و اینها جرس است که نمی گذارد شما امن عیش داشته باشید.
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
به می سجاده رنگین کن گَرَت پیر مُغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ به می سجاده رنگین کن ] سجاده را با می آراسته کن، یعنی اگر یک پیر حتی به تو گفت: سجاده ی خود را با شراب(آب انگور نجس) آلوده کن، نتنها آلوده نمی شود بلکه رنگین و زیبا می شود
[ پیر ] مرشد، راهبر
[ مغان ] می فروشان جمع مغن(می فروش) که در اینجا مقصود اولیای خدا است که به پیروان خویش باده ی معرفت می دهند
[ سالک ] سالک به کسی گفته می شود که دارد راهی را طی می کند یا راهی را طی کرده که در در اینجا معنای ثانی مقصود است
[ پیر مغان ] پیر پیران، پیر اولیا که مصداق واقعی آن انبیاء و أهل بیت هستند. مغان انبیاء می شود و پیر مغان اهل بیت می شوند.
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
می گوید: اگر پیر مغان(آن انسان های کامل و معصوم) هر چه گفتند، ولو در نگاه تو خلاف عقل و شرعی باشد که تو می فهمی، باید تسلیم باشی: یعنی اگر به تو گفت: بجای اینکه گلاب به سجاده بپاشی، شراب بپاس، باید چشم بگویی چون پیر مغان است و او از هر خطا و لغزشی معصوم است.
مولوی این حقیقت را پیش از حافظ خیلی روان تر بیان کرده و می گوید:
- «چون گرفتت پیر هین تسلیم شو»
اگر کسی را بعنوان مراد و مرشد انتخاب کردی باید در مقابل آن تسلیم محض باشی
- «همچو موسی زیر حکم خضر رو»
درست مثل موسی که تابع خضر بود
- «صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراق»
هرچه گفت بگو: چشم وگرنه اگر چشم نگویی بین تو و او جدایی می افتد
- «گرچه کشتی بشکند تو دم مزن»
- «گرچه طفلی را کشد تو مو مکن»
گناه، گناه است و تفاوتی ندارد که سوراخ کردن کشتی باشد یا آب شراب ریختن بر سجاده باشد، ولی او سالک است و راه را رفته است و از این رو باید تسلیم بود.
یعنی از معصوم پیروی کن، گرچه با عقل شما جور در نیاید چون آنها سالک اند و این را راه طی کرده اند و همه ی راه و رسم ها را بخوبی می دانند.
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ هایل ] ترسناک و هراس انگیز
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
دنیا در نگاه حافظ، مثال شب را دارد و واقعا هم همینطور است، چون مثل شب همه در خواب غفلت اند. و دنیا مانند شب تاریک است چون هیچ چیزی برای انسان روشن نیست و همه چیز گنگ و مبهم و مجهول و مجمل است.
از یک سو شب و تاریک بودن دنیا و از یک سو هم آدمی در معرض انواع بلاهاست که هراس انگیز است. هر لحضه ما در معرض یک آسیب و بلایی هستیم و از طرفی هم گرداب های هول انگیز و مشکلات سخت که می خواهند ما را فرو ببرند. و این وضعیف واقعی ما است.
چه کسانی این وضعیت را احساس نمی کنند؟ کسانی که سبکبار اند؛ یعنی بار سنگین را بر وجود خود حس نمی کنند، دنیا را شب نمی بینند، دنیا را تاریک نمی بینند، خود را در معرض انواع بلاها نمی بینند و غافل و غافل اند و در ساحل آرام و امن خود نشسته اند، آنها کی می می توانند بفهمد ما چه می کشیم؟ «کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها» تا نیامدی نمی فهمی و وقتی هم آمدی دیگران تو را نمی فهمند.
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ خود کامی ] خود رایی؛ یعنی کسی که به میل خود و آنچه که دلش طلب کند، عمل می کند
[ محفل ] مجلس، انجمن
[ محفل ساختن ] مجلس به پا کردن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
تمام بدنامی ها و رسوایی های من بخاطر این است که من یک آدم خود رایی هستم، تابع و دنبال دلم هستم و همین است که من را رسوا کرده؛ یعنی خود کامگی آدم را رسوا می کند.
این خود کامی تا زمانی پوشیده و بصورت راز می ماند و اما از یک نقطه ی دیگر مجلس ها به پا می کنند و از این خود کامگی های من سخن ها خواهند گفت و از آن محافل و مجالس، آرام و آرام به دیگران می رسد و همه متوجه می شوند و آن وقت من پیش همه رسوا خواهم شد و دیگر این راز کی نهان می ماند؟
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تَلْقَ من تهوی دَعِ الدنیا و اهملها
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ حضور ] حضور یافتن خداوند در زندگی، حضور یافتن انسان در بارگاه حق
[ غیبت ] در کلام عارفان به معنای فراموشی است
[ متی ] وقتی که
[ ما ] "ما" در اینجا حرف زائد است و برای تأکید می آید و لذا معنای مستقلی ندارد
[ تلق ] دیدار می کنی، ملاقات می کنی
[ من ] کسی که
[ تهوی ] از ریشه ی "هوی یهوی" به معنای دوست داشتن و "تهوی" یعنی دوست می داری
[ دع ] از ریشه ی "ودع یدع" یعنی رها کردن، واگذارکردن
[ اهمل ] از ریشه ی "إهمال" یعنی بی مصرف گذاشتن، فراموش کردن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می خواهی خدا در زندگی ات حضور پیدا کند؟ حافظ می خواهی تو هم در بارگاه الهی حضور پیدا کنی و به تو راه بدهند؟ پس از او غایب نشو حافظ؛ یعنی او را فراموش نکن و بخاطر موقعیت و قدرتی که در دنیا پیدا کردی از خدا غافل نشو که مگر تو خدا را دوست نداری؟
«متی ما تَلْقَ من تهوی»
وقتی که ملاقات و دیدار می کنی با کسی که دوست می داری، اگر چه تمام دنیا هم برای تو باشد
«دَعِ الدنیا»
رها کن و بگذر از این دنیا
«و اهملها»
و فراموشش کن؛ شتر دیدی ندیدی!
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ صلاح کار ] مصلحت اندیشی در کار؛ اینکه انسان ببینید که چه چیزی به صلاح است و مبادا به موقعیت و شخصیت او خدشه ای وارد شود
[ خراب ] مست، مدهوش، لا یعقل؛ "خراب" در زبان عارفان یعنی کسی که مست و مدهوش حق باشد و بنابراین "خراب" در کلام عارفان از هر آبادی، آباد تر است. و طبیعی است که مست و مدهوش، هرگز کاری که به صلاح و مصلحت خودش باشد انجام نمی دهد و اصلا خودی را نمی بیند و از خود بی خود است
[ تفاوت ره ] فاصله راه، اختلاف راه؛ "تفاوت ره" در اینجا به معنای تفاوت مسلک و روش است
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ما نه در زمان حافظ زیست کردیم و نه در زبان با او یکسانیم و هیچ راهی نیز وجود ندارد که بتوان به زمان حافظ رسید، اما می توان با حافظ هم زبان شد و کسی که با حافظ هم زبان نباشد، هرگز حق قضاوت در مورد او را نخواهد داشت و هر قضاوتی که درباره ی او انجام بگیرید، قطعا درست و صلاح نیست.
خداوند سبحان می فرماید: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» نسبت به آنچه که سررشته و اشراف کامل ندارید، اظهار نظر نکنید. و یکی از آفات زمانه ی بزرگ ما همین است که مردم نسبت به موضوعات مختلف اظهار نظر می کنند در حالی که نسبت به آنها واقف نبوده و اطلاع ندارند و صرفا شنیده ها را نشر می دهند تا اینکه سرمایه های آنها تنها در شنیده هایی خلاصه می شود که غالبا ریشه و اساس ندارد، و به همین علت قرآن نهیب می زند که «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» و همین آیه کافی است که آدمی به مقام سکوت برسد و هر کس به این مقام رسید، به حکمت دست پیدا کرد:
- چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد
- گوهر شهوار جای حرفش آید بر زبان
صدف مدتی دهان می بندد و دندان بر روی دندان می گذارد؛ ولی بعد از یک مدتی مروارید و گوهر بیرون می دهد و آدمی هم حقیقتا حکایت صدف پیدا می کند اگر اهل سکوت باشد. و این آیه ی مبارکه تعلیم صدف شدن آدمی است؛ آدمی اگر صدف باشد بی هدف سخن نمی گوید و و بر اساس شنیده ها سخن ساز نمی کند و در نتیجه قضاوت های او اصول و اسلوب پیدا می کند.
اگر با حافظ هم زبان نباشید "خراب" را به فاسد معنا می کنید و می گویید: حافظ خودش را فاسد می دانست و از فاسد دانستن خودش ابایی نداشت و اینجاست که ما می گوییم: زبان حافظ را باید با زبان حافظ فهمید که خود او گفت:
- هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
- در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
حافظ در این بیت "خراب" را مقابل "هشیار" قرار داده؛ در حالی که ما خراب را در قِبال آباد بکار می بریم. پس "خراب" در زبان حافظ به معنای "مستی" است و به معنای کسی است که از خود بی خود شده است و حال باید دانست "مستی" در زبان حافظ به چه معنا است که خود او گفت:
- مستی عشق نیست در سر تو
- رو که تو مست آب انگوری
حافظ مستی آب انگور را به رسمیت نمی شناسد و مستی که او بیان می دارد از نوع مستی عشق است که ریشه ی در عشق دارد. پس "مستی" در کلام حافظ یعنی عاشق حق بودن که عاشق صلاح و مصلحت نمی فهمد. و آدمی که خراب و مست حق شد، هرگز صلاح اندیش و مصلحت اندیش نخواهد بود؛ «صلاح کار کجا و من خراب کجا» - «صلاح اندیشی و مصلحت اندیشی در کار کجا» - «تفاوت ره کز کجاست تا به کجا» که تفاوت یک انسان مست و انسان صلاح اندیش از ماه تا ماهی است.
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقه سالوس
کجاست دِیر مُغان و شراب ناب کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ صومعه ] به عبادت گاه مسیحی ها گفته می شود که بالای کوه ها به شکل خاصی ساخته می شد، ولی در ادبیات فارسی به معنای عبادت گاه صوفیان بکار می رود؛ یعنی همان خانگاه
[ خرقه ] به لباس رسمی صوفیان "خرقه" می گویند که از وصله های گوناگون دوخته می شد و هر کس که این جامه را بر تن داشت صوفی بود؛ یعنی با این پوشش فریاد می کرد که من متصف به اوصاف الهی هستم در ظاهر
[ سالوس ] فریب، ریا، چرب زبانی؛ حافظ به آن جامه ی صوفیانه "خرقه سالوس" می گوید، یعنی صوفی ها با پوشیدن این جامه سالوس می کنند و فریب می دهند مردم بیچاره را که تنها دعوی پرهیز را دارند در حالی که آنچه می نمایند نیستند
[ دیر ] به عبادت گاه زرتشتیان گفته می شود که آن آتشکده ی زرتشتیان است و البته به معبد مسیحیان هم " دیر" گفته می شود؛ ولی در اینجا به معنای معبد است
[ مغان ] جمع "مغ" به معنای می فروش است و "مغان" به معنای می فروشان است و همینطور به پیشوایان زرتشت هم "مغان" گفته می شود که این بزرگان در آن دیر ها و معبد ها به یکدیگر می می نوشانند. در تاریخ آمده که می و شرابی که مغان(بزرگان زرتشت) در معابد خود می نوشیدند و می نوشاندند می خالص بوده
[ ناب ] خالص، بدون آب(با آب مخلوط نیست)
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: دلم از خانگاه گرفته و دلم از این جامه های نیرنگ و فریب گرفته که این نوع مسلمانی ها در واقع تظاهر است. و از دست مغان، شراب ناب و خالص بگیرم، مستی آن بهتر از این نوع مسلمانی است که اینها دارند چون این مسلمانی مایه فریب دیگران است؛ ولی آن شراب خود آدم را گرفتار و مبتلا می کند و زیان آن به خود آدمی برمی گردد، لذا می گوید: کسی به من بگوید که دیر مُغان کجاست؟ از کدام سمت است؟ یکی به من بگوید که شراب ناب از کجا بدست می آید؟
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رَباب کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ چه نسبت است ] یعنی این دو با هم چه رابطه ای دارند؟
[ به رندی ] یعنی بی توجهی نسبت به آداب و رسوم اجتماعی؛ اینکه برای شما مهم نباشد که چه کسی چه چیزی می گوید رندی است
[ سماع وعظ ] شنیدن پند و اندرز
[ نغمه ] ترانه، آهنگ
[ رَباب ] یک نوع ساز در ردیف ساز های سیمی گذشته است که یک سیم خمیده ای داشت که با انگشتان آن را می نواختند که حالت تکامل امروز آن ویولن است. "رباب" یعنی آهنگی که از این ساز خاص شنیده می شود
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
چه نسبتی است میان رندی که کاری به صلاح و مصلحت ندارد با اهل تقوا که صلاح و نان
خود را در دعوی تقوا دیدند؟ و لذا اگر روزی تقوا از رواج افتاد آنها هم از تقوا دست می کشند.
حافظ می خواهد فاصله ی رِندی را با صلاح اندیشی و تقوای مصلحتی بیان بکند که چقدر این دو از هم فاصله دارد و لذا مثال می زند که فاصله ی آن دو، مثل فاصله ی گوش دادن به سخن واعظ و گوش دادن به ساز یک مطرب است که رندی و تقوا یک چنین فاصله ی ژرفی با همدیگر دارند.
البته حافظ امروز نیست که ببیند ما این فاصله ها را برداشتیم که هم اهل سماع وعظ هستیم و هم اهل شنیدن نقمات رَبا !
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
ز روی دوست دل دشمنان چه دَریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ روی دوست ] رخسار دوست، جمال یار
[ دشمنان ] دشمنان دوست، "دشمنان" در اینجا مدعیان صلاح و تقوا منظور است
[ چراغ مُرده ] چراغ خاموش؛ "چراغ خاموش" در اینجا کنایه از دل تاریک و نابینا است چون دل هم مانند چراغ می ماند، منتهی بعضی دل ها روشن اند که می شود چراغ روشن و بعضی دل ها تاریک اند که می شود چراغ مرده
[ شمع آفتاب ] نور آفتاب؛ "شمع" ملازم با نور است و گاهی شمع می گویند ولی منظور آنها نور شمع است، همانگونه که گاهی آتش می گویند ولی منظور حرارت آتش است، مثلا گفته می شود: «آتش بدن بیمار دست را می سوزاند»
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: دل دشمنان تاریک و کور است، این دشمنان چه دریافت و ادراکی می توانند از رو و جمال دوست که مثال شمع آفتاب را دارد داشته باشند؟
یک آدم کور از نور چه بهره ای می تواند ببرد؟ هیچ بهره ای و دل این جماعت هم کور است و لذا از نور جمال یار هیچ بهره ای نخواهند بُرد؛ یعنی دنبال امثال صوفی ها نیفتید که این آدم ها چراغ مُرده هستند و هرگز راه تو را روشن نمی کنند و بُرو سراغ آفتاب که آفتاب حق و حقیقت است. اگر خدا را رها کنی درست مثل کسی هستی که آفتاب را کنار گذاشته باشد و یک چراغ مُرده را برداشته باشد.
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
چو کُحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ کحل ] "کحل" به آن کوبیده و پودر شده ی سنگ سیاه رنگی گفته می شود که بیشتر در قدیم برای تقویت بینایی به چشم ها می کشیدند که به آن "سرمه" هم می گویند
[ بینش ] رؤیت، بصیرت، بینایی؛ ولی در اینجا به معنای "چشم" آمده
[ کحل بینش ] یعنی روشنی بخش چشم
[ آستان ] یعنی آستان بارگاه و درگاه و "جناب" هم به همین معنای آستان است
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
تا اینجا بیت های حافظ رِندانه بود چون مقابله ای بود با ریا و تظاهر و دعوی های نابجا که از آلودگی های روزگار حافظ بود؛ ولی این بیت حال و هوای عاشقانه دارد که خطاب به محبوب خود و آن حضرت دوست می کند و می گوید: خاک آستان و بارگاه تو برای چشمان من مثال سرمه را دارد. من بر این آستان سَر بر خاک می گذارم تا آن خاک بر چشمان من فرو برود و اینگونه بهتر ببینم.
جزء اینجا هر کجا بروم چشمان من باز و بینا نمی شود و نمی تواند حقیقت بین باشد و اصلا شما بفرما از این آستان و بارگاه به کدام بارگاه رو کنم؟ راهی کدام کدام سو بشوم؟
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama
مبین به سیب زَنَخدان که چاه در راه است
کجا هَمی رَوی ای دل بدین شتاب کجا
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ زنخدان ] به چانه گفته می شود؛ زیر برخی از چانه ها یک گودی و فرورفتگی وجود دارد و آن گودی چانه، چانه را شبیه سیب کرده و لذا به چنین چانه هایی در ادبیات "سیب زَنَخدان" گفته می شود؛ یعنی زنخدانی(چانه ای) که شبیه سیب است و به آن گودی زنخدان(چانه)، "چاه زنخدان" می گویند. این چاه زنخدان یا سیب زنخدان در گذشته از عناصر زیبایی در چهره محسوب می شد و می گفتند: او زیباست چون سیب زنخدان دارد. و در ادبیات ما "افتادن به چاه زنخدان کسی" یعنی عاشق کسی شدن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آن کسی که حافظ از او با وصف "دوست" یاد می کند، مقصودش محبوب و خداوند است که سراسر زیبایی ایست و زیبایی او را با واژه ی "سیب زنخدان" بیان می دارد.
حافظ وقتی که از عناصر زیبایی مثل: سیب زنخدان، طره، گیسو، ابروان و... می گوید غالباً به معنای صفات زیبای الهی است و وقتی می خواهد از صفات الهی یاد کند از این واژه ها استفاده می کند و لذا حافظ در اینجا می گوید: سیب زنخدان حق؛ یعنی آن صفات زیبای خداوند مثل: کریم، ستار، غفور، بخشنده و... مبادا شما را فریب بدهند که همین صفات می تواند چاه باشد و تو را سقوط بدهد. اگر با این فهم که خداوند رحمن و رحیم است و از پدر و مادر بخشنده تر است، هر خطا و گناهی مرتکب شدید، این صفات نقش چاه را ایفا می کنند و باعث سقوط شما در چاه می شوند.
بله! خداوند همه ی این صفات را دارد به شرط اینکه کنارش قرار گیرید؛ دریای مدیترانه هم یک دریا آب است ولی یک قطره ی آن به ما نمی رسد چون کنار این دریا نیستیم تا برخوردار بشویم. خدا هم دریای رحمت است که باید کنارش باشید تا برخوردار بشوید و لذا می گوید: «مبین به سیب زَنَخدان» به این سیب زنخدان دوست؛ یعنی به این صفات دوست تنها و تنها خیره نشو که اگر تنها سیب زنخدان دوست را دیدی فریب خورده اید و در این چاه فرو می روید.
یکی از نام های شیطان "غَرور" است و غرور کسی است که کارش فریب باشد که خداوند سبحان می فرماید: «وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» مبادا آن غَرور و شیطان شما را بوسیله ی خدا فریب بدهد؛ چرا که شیطان بسیاری را بوسیله ی خدا فریب می دهد و می گوید: خدا مهربان است و رحیم تر است از اینکه تو را عذاب کند! امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «الشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ» بدبخت کسی است که فریب هوس ها و غرور های خودش را بخورد.
«کجا هَمی رَوی ای دل بدین شتاب کجا» چرا فاصله می گیری ای دل! آن هم به این شتاب...
#نورنما
#غزلیات_حافظ
اللّهمَعجّللولیڪالفرج 🌱
@noornama