📌
یاد من باشد...
تا به حال چندین بار این وسوسه به جانم افتاده که بروم عمل بلفاروپلاستی انجام دهم؛ همانکه چربی و افتادگی پلک را حذف میکند.
از وقتی به زمرهی سایهزنان و خط چشمکِشان پیوستم، تازه فهمیدم که این پف پشت پلک هم عجب دردسری است. (حتا تلفظش، گاهی که با عجله بگویی میشود پش پفت پلک)
خوشبختانه اطرافیانم هیچ مشکلی با این افتادگی نداشتند و فکر حذفش را هم نمیکردند؛ فقط خودم حساس شده بودم.
اما هر بار این وسوسه قوت میگرفت و نزدیک بود نیتم را عملی کنم، کسی درونم صدا به اعتراض بلند میکرد که:
«زشته جلوی خدا. ینی میخوای بگی سلیقهشو نمیپسندی؟ خجالت نمیکشی؟»
بعد هم آیهای را میخواند که از زبان شیطان است :
«فَلَاَمُرَنَّهم فَلَیُغَیِرُنَّ خَلقَ الله»
-به آنها امر میکنم که خلقت خدا را تغییر دهند.
خجالتکی میکشیدم و بعد هم با خودم میگفتم «همینه که هست. میخوای بخواه نمیخوای هم بخواه.»
چند روز پیش دوباره یاد آن وسوسه و آن اعتراض افتادم؛ همان وقت که هوس کرده بودم برای بچهها یک خرگوش بگیرم و با کمی جست و جو فهمیدم نگهداریاش آداب خاصی دارد.
مثلا اینکه برای رفع برخی دردسرها باید حیوان را عقیم کرد.
از خیر خریدنش گذشتم و به همان جوجهرنگی رضایت دادم.
از اینکه میشنوم حیوانات را عقیم میکنند دلم به درد می آید.
چرا زبانبسته باید عقیم شود؟ چون من میخواهم او را مثل یک اسباببازی پیش خودم نگهدارم و دوست ندارم خانهام کثیف شود؟
گاهی فکر میکنم همهی مشکلات آدمیزاد از همین تغییرهای بیدلیل سرچشمه میگیرد.
از اینکه سعی میکند همه چیز را طبق میل و سلیقی خودش تغییر دهد نه بر اساس سلیقهی صاحب آفرینش. وقتی سلیقهی خودش را با سلیقهی سازندهاش جور نمیکند، شبیه رباتی است که بخواهد از سلیقهی مخترعش سرپیچی کند.
شاید بگویید پس چرا از اینکه گوسفند را میکشی و میخوری دلت به درد نمیآید؟
میگویم چون این کار هم جزئی از چرخهی خلقت است. صاحبش اجازه داده.
من هم مثل دیگر حیوانات برای ادامهی حیات به خوردن گوشت نیاز دارم.
مساله این است که کدام دخل و تصرف، موافق قوانین خلقت است و کدام مخالف؛ و برای این منظور هر کس استدلالهای خودش را دارد.
از نظر من تغییر، فقط جایی صحیح است که سعی کنیم آنچه را از مسیر درست خلقت خارج شده، به جای اصلیاش برگردانیم. همین.
به قول سهراب:
یاد من باشد کاری نکنم
که به قانون زمین بربخورد...
فاطمه ایمانی
۲ فروردین ۰۳
#یادداشت_روز
#هرروزنویسی
@paknewis