🏡 در دوران مبارزه‌ی مخفی، مزدوری به خانه‌ی «آقای اگه» آمد. 👴 آقای اگه آموخته بود بگوید نه. 📄 مزدور برگه ای نشان داد که به دستور کسانی صادر شده بود که در شهر فرمان می راندند! 🏘 در آن برگه آمده بود که آن مزدور به هر خانه ای پا بگذارد، آن خانه از آن او خواهد بود، هر غذایی هم طلب کند، آن غذا به او تعلق خواهد داشت و هر مردی هم پیش چشم او بیاید، باید به او خدمت کند. 👨 مزدور روی صندلی نشست، دستور غذا داد، دست و روی خود را شست و پیش از خواب، در حالی که رو به دیوار دراز کشیده بود پرسید: 👈 به من خدمت خواهی کرد؟ 👴 «آقای اگه» روی او را پوشاند، مگس ها را پس زد، مراقب خواب او شد و هفت سال آزگار مانند آن روز او فرمان برد. ⏳در این مدت هر چند در حق او از هیچ خدمتی کوتاهی نکرد اما همیشه از انجام یک کار سر باز زد: 👌 آن کار این بود که کلامی بر زبان بیاورد. 🛌 پس از هفت سال مزدور از آن همه خوردن و خوابیدن و فرمان دادن فربه شد و سرانجام روزی از دنیا رفت. 🏡 سپس «آقای اگه» او را در همان رو انداز آلوده پیچید، کشان کشان از خانه بیرون برد. 🚪اتاق را پاکیزه کرد... به دیوار ها رنگ نو زد... نفسی به راحتی کشید و جواب داد: 👴 نه... 🖊برتولت برشت / تمهیداتی علیه زور. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7