✋ دست تهی کجا مرا کنی روانه یا علی (علیه السلام) 👣 نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و از ایشان، اسبِ قرمزِ خوش‌ رنگی خواست. 🌷حضرت هم به او هدیه داد، بی‌ چشم داشت و کریمانه. 🏇 وقتی سوار بر آن اسب شد و رفت، امیرمؤمنان این شعر را خواند: ▪«أُریدُ حیاتَهُ و یُریدُ قَتلی، ▪عذیرَکَ مِن خلیلِکَ مِن مُرادِ» ▪یعنی: «من برای او حیات و سلامتی را آرزومندم، اما او قصد کشتن مرا دارد!» ▪کسی را از قبیله مراد بیاورید که عذر مرا (در اینکه به بدخواه خود محبت می‌ کنم) بپذیرد. 🌷سپس رو به دوستان خود فرمود: به خدا قسم که این مرد قاتل من است! 👥 مردم بارها دیده بودند درستی پیش‌ بینی‌ هایش را، با تعجب پرسیدند پس چرا او را نمی‌ کشی؟ 🌷پاسخ داد: پس چه کسی مرا بکشد؟ ⁉ او که دست رد به سینه قاتلش نزد، چگونه ممکن است محبان امیدوارش را ناامید کند؟!! 📚 منبع: بحارالأنوار، جلد ۴۲، صفحه ۱۸۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7