#مرثیه_امام_سجاد سلاماللهعلیه
بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت
در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت
(بودش هزار درد و توان بیان نداشت)
دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دست
نقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت
تنها، زمین نداشت به سر دست از فلک
پایی به عزم پیش نهادن، زمان نداشت
یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد
جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت
یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
دیگر ز باغِ عشق، نصیبی خزان نداشت
(آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت)
ماهی که آفتاب از او نور میگرفت
جز ابرِ خشکِ دیده، به سر، سایبان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟
تا کوفه، زنده ماندنِ او را گمان نداشت
از تب ز بس که ضعف به پا چیره گشته بود
(از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود)
میخواست بگذرد ز سرِ جان، توان نداشت
یک آسمان، ستاره به ماه رخش، ز اشک
میرفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت
می برد ترکش دل او تیر آه ها
اما به غیر قامت زینب، کمان نداشت
(در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود
میبرد و غیر قامت زینب کمان نداشت)
بیتی ز اوستاد «صفایی جندقی»
آرم که او به دفتر خود بِه از آن نداشت
«گر تشنگی ز پا نفکندش، بعید نیست
آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت»
#علی_انسانی
#صفایی_جندقی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250