در واقعه تاریخی قسمت هشتم از کتاب قضایای قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخارآمیز است، ولی ما آمده ایم چهره ی این حادثه تابناك تاریخی را تا این مقدار مُشوَّه كرده ایم! 😔 بزرگترین را ما به امام حسین علیه السلام كرده ایم. اگر امام حسین علیه السلام در عالم ظاهر هم بیاید ببیند، به ما چه می گوید؟ می گوید: آن كه در آنجا بود كه این نیست؟ شما كه به كلی قیافه را تغییر داده و عوض كرده اید، آن امام حسینی كه شما در خیال خودتان رسم كرده اید كه من نیستم! آن قاسم بن الحسنی كه شما در خیال خودتان رسم كرده اید كه آن برادرزاده ی من نیست! آن علی اكبری كه شما در مخیله ی خودتان درست كرده اید كه جوان با معرفت من نیست! آن یارانی كه شما درست كرده اید كه آنها نیستند، پس شما چه می گویید؟ ! ما آمده ایم قاسمی درست كرده ایم كه آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده است. این را شما مقایسه كنید با كه در تاریخ بوده است. تواریخ معتبر این قضیه را نقل كرده اند كه در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در خیمه ای «عِنْدَ قِرَبِ الْماءِ» جمع كرد. معلوم می شود ای بوده است كه آن را به آب اختصاص داده بودند و از همان روزهای اول آبها را در آن خیمه جمع می كردند. امام اصحاب خودش را در آن خیمه یا نزدیك آن خیمه جمع كرد. آن خطابه ی بسیار معروف شب عاشورا را در آنجا امام القاء كرد، كه حالا نمی خواهم آن خطابه را برای شما به تفصیل نقل كنم. خلاصه به آنها می گوید شما آزادید (آخرین اتمام حجت به آنها) . امام نمی خواهد كسی رودربایستی داشته باشد، كسی خودش را مجبور ببیند، حتی كسی خیال كند به حكم بیعت لازم است بماند؛ خیر، همه تان را آزاد كردم، همه ی یارانم، همه ی خاندانم، حتی برادرانم، فرزندانم، برادرزادگانم؛ اینها هم جز به شخص من به كسی كاری ندارند؛ امشب شب تاریكی است؛ اگر می خواهید، از این تاریكی استفاده كنید بروید و آنها هم قطعاً به شما كاری ندارند آن وقت همین نوجوانی كه ما این قدر به او ظلم می كنیم، آرزوی او را دامادی می دانیم، تاریخ می گوید خودش گفته آرزوی من چیست. یك وقت رو كرد به آقا و عرض كرد: «وَ أَنَا فی مَنْ یُقْتَلُ؟ » آیا من جزء كشته شدگان هستم یا نیستم؟ حالا ببینید آرزویش چیست؟ آقا جوابش را نداد، فرمود: اول من از تو یك سؤال می كنم جواب مرا بده، بعد من جواب تو را می دهم. شاید (من این طور فكر می كنم) آقا مخصوصاً این سؤال را كرد و این جواب را شنید، خواست این سؤال و جواب پیش بیاید كه مردم آینده فكر نكنند این نوجوان ندانسته و نفهمیده خودش را به كشتن داد، دیگر مردم آینده نگویند این نوجوان در آرزوی دامادی بود، دیگر برایش حجله درست نكنند، جنایت نكنند.👉 آقا فرمود كه اول من سؤال می كنم. عرض كرد: بفرمایید. فرمود: «كَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ» ؟ پسركم، فرزند برادرم، اول بگو مردن، كشته شدن در ذائقه تو چه طعمی دارد؟ فوراً گفت: «اَحْلی مِن الْعَسَلِ» از عسل شیرین تر است؛ اینهاست كه این حادثه را یك حادثه ی بزرگ تاریخی كرده است كه تا زنده ایم ما باید این حادثه را زنده نگه بداریم، چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد نه قاسم بن الحسنی. این است كه این مقدار ارزش می دهد كه بعد از چهارده قرن اگر یك چنین حسینیه ای به نامشان بسازیم كاری نكرده ایم، و الا آن كه آرزوی دامادی دارد، كه همه ی بچه ها آرزوی دامادی دارند، دیگر این حرفها را نمی خواهد، وقت صرف كردن نمی خواهد، پول صرف كردن نمی خواهد، برایش حسینیه ساختن نمی خواهد، سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره ی انسانیت اند خدایا عاقبت امر همه ی ما را ختم به خیر بفرما! ما را به حقایق اسلام آشنا كن! این و نادانیها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان! توفیق عمل و خلوص نیت به همه ی ما عنایت بفرما! حاجات مشروعه ی ما را برآور! اموات همه ی ما ببخش و بیامرز! https://telegram.me/quranpuyan