چرا حج؟ بررسي احكام وفلسفه از نگاه مرحوم مهدي برگرفته از سخنراني وي در عيد ۱۳۳۸ قسمت ششم،آخرین قسمت در سوره بقره باز بعد از آيات جدال با اهل كتاب، پيش كشيدن ابراهيم و ساختمان خانه كعبه و بالاخره تغيير قبله از بيتالمقدس به مكه به اين آيه برميخوريم كه به امت اسلام به طور كلي مأموريت واسط شدن ميان خلق و خالق و شاهد و نمونه بودن بري مردم (و خوب معلوم است كه مردم ديگر منحصرًا مردم مسلمان يا عرب نيست بلكه مردم جهان است) داده ميشود، همان طور كه پيغمبر براي مسلمان‌ها شاهد و نمونه بوده است : «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ اُمَّةً وَسَطًا(۶۷) لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً…»(۶۸) بالاخره خود سوره حج كه اختصاص بيشتر به اين فريضه دارد به اين آيه ختم ميگردد : «وَ جاهِدُوا فِي الله حَقَّ جِهادِه هُوَاجْتَبكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْرهيمَ هُوَسَمَّا كُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذالِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ فَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَاتُوا الزَّكوةَ وَاعْتَصِمُوا بِالله هُوَ مَوْليكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلي وَ نِعْمَ النَّصيرُ.»(۶۹) پس ملاحظه ميكنيد كه در سورهها و آيات متعدد قرآن مفهوم و منظورهايي (يا ايدهايي) چندي پيرامون اتحاد مثلث «ناس ، ابراهيم ، بيت» ديده ميشود كه متوجه و متمركز در فريضه حج بوده و بر مجموع آنها خورشيد توحيد پرتو افكن است: مقتضي موجود و مانع … نيز موجود خداي ابراهيم و محمد (ص) در مكان و زمان حج همه شرايط و لوازم را بري آنكه افراد و دستجات مردم در پناه امنيت به سادهترين صورت، با ديد وسيع بشري ، دور از آلودگي‌ها و امتيازات ، برادروار در صف مساوات دور هم بنشينند و آزادانه رفع مخالفت‌ها كنند هم به حقايق دين و سنت پيغمبر آشنا شوند و هم به وضع تجارت و اقتصاد بين اللملي سر و سامان بخشند(۷۰). پس اينك كه مقتضي از هر جهت موجود است چرا تفاهم و توحيد تأمين نشده است؟ در خانه كعبه تا آنجا كه مربوط به واضع و واگذارنده خانه است، مقتضي موجود و مانع مفقود بوده و هست ولي از ناحيه مردم هم آيا چنين بوده است؟ اولاً، آيا مسلمان‌ها منظور صاحب اصلي خانه را درك كردهاند و ميكنند؟ آن افق ديد وسيع همگاني و انساني قرآن ، آن سعه صدر و خلق عظيم نبوي كه «…كَافَّةً لِلنَّاسِ…»(۷۱) و «…رَحْمَةً لِلْعَالَمينَ.»(۷۲) است، آن آزادمنشي بشردوستانه و مساوات و عدالتخواهي و دورانديشي علي(ع) و بالاخره آن مأموريت جهاني كه به امت مسلمان داده شده و بايد توام با روح برتر از خصوصيات مذهبي و شريعتي و خالي از تنگيهي خودستائي و تعصبهي كوته نظرانه نژادي و فرقهي باشد، از صدر اسلام تاكنون در چند نفر ديده شده است؟ ثانياً، به طوري كه ميدانيم همان طوري كه قبل از اسلام خانه خدا داده مردم در زير كليد و تيول اشراف جاهليت قرار گرفته بود. بعد از رحلت حضرت رسول نيز خلافت اسلام و زعامت مسلمين از خانه نبوت و از محور امامت خارج گرديد. كساني كرسي ابراهيم(ع) و محمد(ص) را اشغال نموده خود را امام مردم و اميرالمؤمنين خواندند كه بيشتر مشمول جواب الهي «…لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ.»(۷۳) ميشدند. و تازه سختگيرها و پرهيزكارانشان اسلام را در رياستِ قريشي و سيادتِ عربي درك ميكردند نه در كسوتِ انساني و عظمتِ جهاني آن و در وحدتِ الهي. حد اعلي آنچه خلفا و مسلمان‌ها ميتوانستند بفهمند و بكنند، تشريفات عبادي و مناسك صوري حج بوده است. حتي رعايت حقوق و حريم به عمل نميآمد. خانه كعبه به دستور خلفا چندين بار محاصره و مورد خرابي و غارت و قتل عام گرديد. سلاطين عثماني تعصب‌هي مذهبي و سلب امنيت را تا آنجا رساندند كه چندين هزار زائر ايراني را در زمان شاه طهماسب ، لباس احرام به تن، از دم تيغ گذراندند! … امّا پس از آنكه استبدادِ ديني و دولتي آل عثمان سقوط كرد استعمارِ مسيحي اختيار خانه و اداره حج را به دست متعصبترين و جامدترين فرقههي اسلامي داد كه مذاهب چهارگانه اهل تسنن را هم قبول نداشت. ديديم كه چند سال قبل چه به سر آن حاجي بيچاره يزدي كه گرمي هوا و ازدحام جمعيت اختيار از حلقومش گرفته بود، آوردند! ادامه در پست بعدی 👇