تاملی در دیدگاه های استاد شهید مرتضی مطهری قسمت در واقعه تاریخی قسمت ببست و چهارم تحریفات معنوی از کتاب ✅فلسفه ی دستور ایمه ی اطهار (ع) [دستور آنها] برای این است كه بلكه پرتوی از روح حسین بن علی در روح ما و شما بتابد. اگر اشكی كه ما برای او می ریزیم- قبلاً عرض كردم- در مسیر هماهنگی روح ما باشد، روح ما پرواز كوچكی با روح حسینی بكند ذره ای از همت او، ذره ای از غیرت او، ذره ای از حریّت او، ذره ای از ایمان او، ذره ای از تقوای او، ذره ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشكی از چشم ما جاری شود، آن اشك هرچه دلتان بخواهد قیمت دارد. اگر گفتند به اندازه ی یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد، باور كنید. اما نه اشكی كه برای نفله شدن حسین باشد، بلكه اشكی كه برای حسین باشد، برای شخصیت حسین باشد. اشكی كه نشانه ای از هماهنگی كردن و پیروی كردن از حسین بن علی باشد. بله یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد. خواستند كه همیشه مردم این مكتب عملی را ببینند. اولاً ببینند خاندان پیغمبر دلیل بر صدق و گواه خود پیغمبر هستند. اگر گفتند فلان مسلمان در جنگی كه مثلاً در روم یا ایران كرد آن مقدار شهامت و ایمان نشان داد، آن قدر دلیل بر حقانیت پیغمبر نیست كه بگویند فرزند پیغمبر چنین كرد؛ چون می گویند همیشه خاندان یك نفر، از هركس دیگر سوء ظن و بدگمانی اش به او بیشتر است. ولی وقتی كه پیغمبر را می بینیم كه در نهایت صفا و ایمان هستند، بهترین گواه بر صدق این پیغمبر است. هیچ كس مانند علی علیه السلام با پیغمبر نبوده است، با پیغمبر بزرگ شده است، و هیچ كس هم مانند علی مؤمن به این پیغمبر و فدایی این پیغمبر نیست. این خودش ادلّ دلیل بر صدق این پیغمبر است. حسین فرزند این پیغمبر است. وقتی كه ایمان خودش را به تعلیمات او نشان می دهد پیغمبر جلوه می كند و پیغمبر در عالم متجلی می شود. [مردم می گویند] ببینید [این پیغمبر] چقدر راستگوست كه فرزندش وقتی سر دوراهی قرار می گیرد: در یك طرف مال و ثروت هست، وعده هست، هزار جور خوشی هست، همه گونه وعده ها به او می دهند، ولی در آنجا حقیقت و دین از میان رفته است، مظلومها زیاد هستند. ثروتهای ملتها همه در اختیار یك افراد خاصی قرار گرفته است؛ آن طرف دیگر را نگاه می كنند، در آنجا كشته شدن هست، شهید شدن جوانان هست، اسیر شدن زن و فرزند هست، هست، تیر و شمشیر هست، ولی حق زنده شد، حقیقت زنده شد، عدالت زنده شد، زنده شد؛ می بینند فرزند پیغمبر این راه را در پیش می گیرد. از اینجا می فهمند این پیغمبر چقدر راستگو بود! . آن چیزهایی كه بشر همیشه به زبان می آورَد ولی در عمل كمتر دیده می شود، در وجود حسین دیده می شود. چطور؟روح بشر این مقدار شكست ناپذیر باشد؟🤔 سبحان اللّه! بشر به كجا می رسد، روح بشر چقدر شكست ناپذیر می شود كه بدنش قطعه قطعه می شود، جوانانش جلوی چشمش قلم قلم می شوند، در منتها درجه تشنه می شود كه حتی به آسمان كه نگاه می كند به نظرش تیره و تار است. خاندانش را می بیند كه الآن دارند اسیر می شوند. هرچه دارد از دست داده است، ولی یك چیز برای او باقی مانده و آن روحش است. روحش هرگز شكست نمی خورد، یك ذره شكست نمی خورد. شما یك چنین صحنه ی نمایشی از فضائل انسانیت، در غیر سراغ دارید كه آن وقت بگوییم به جای كربلا از آن حادثه یاد كنید؟ . پس چنین حادثه ای را باید زنده نگه داشت. حادثه ای كه یك جمعیت هفتاد و دو نفری، از نظر روحی یك جمعیت سی هزار نفری را شكست دادند. چطور شكست دادند؟ اولاً با اینكه اینها در اقلیت بودند و كشته شدنشان قطعی بود، یك نفر از اینها به دشمن ملحق نشد، اما از آن سی هزار نفر به اینها ملحق شدند، یكی از سردارانشان حر بن یزید ریاحی و سی نفر دیگر. این، دلیل بر این است كه از نظر روحی اینها برده اند و آنها باخته اند. عمر سعد در كربلا كارهایی كرده است كه دلیل بر شكست روحی خودش است. تاریخ را بخوانید. چرا در كربلا اینها از جنگ تن به تن پرهیز داشتند؟ اول حاضر شدند. طبق معمولی كه در آن دوره ها بوده است، قبل از اینكه به اصطلاح جنگ مقلوبه بشود و یا تیراندازی بشود، مثل اینكه یك نوع زورآزمایی بوده است💪. یك نفر از این طرف می رود، یك نفر از آن طرف می آید. چند نفر كه آمدند با اصحاب حسین مبارزه كردند، این قدر به اینها نیروی روحی دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن دیگر موقوف! telegram.me/quranpuyan