💢 «آخرش این حسرت منو می‌کشه مامان.» 💬 این را گفت و در را محکم بست و رفت. سرچرخاند توی کوچه؛ هیچ خبری نیست، نه پرچمی نه محل جمع‌آوری نذوراتی. آه عمیقی کشید، چند روز است که این آه‌ها روی هم تلنبار شده و راه گلویش را بسته. 🔻 از دو سال پیش که آماده‌ی رفتن به پیاده‌روی بود و دَمِ رفتن سنگ بزرگی جلوی راهش افتاد، دنیا روی سرش آوار شد. تمام یک سالش به دوره‌های فشرده‌ی عکاسی و مستندسازی گذشته بود. قرار بود با مریم و زهرا یک تیم رسانه‌ای قوی بشوند و فقط از زنان و دخترکان عراقی مستند تهیه کنند. از همان‌ها که در اوج نداری‌شان پای کار زائران اربعین می‌ایستند؛ یکی با اسکان مسافرها توی خانه‌ی سیمانی‌اش، یکی با سینی خرما یا چای عراقی‌اش. 📸 از این دست سوژه‌ها کم ندیده بود، قرار بود چند تایی‌شان بشود قاب لنز دوربینش. عکس‌ها و فیلم‌ها کنار هم قرار بگیرند و بعد فضای مجازی را پر کند از آن‌ها. 💫 تا هم فضای همدلی و خدمت‌رسانی را بپاشد توی این فضا و هم درخواست احسان جهانی کند برای کمک به همین زنان و کودکان مستندش. ⭕️ اما همه‌ی برنامه‌هایش با یک تاریخ اشتباه گذرنامه به هم ریخت و هر چی دست و پا زد نتوانست خودش را برساند میان زائرها و سوژه‌هایش. این جور که از خبرها هم پیدا بود، امسال هم قرار نیست راهشان دهند. 🕘 یک ساعتی است که کوچه پس‌کوچه‌های محله‌شان را گز می‌کند و نیتش را بالا و پایین می‌کند. جز خیر چیز دیگری توی نیتش درز پیدا نکرده بود پس چرا این‌طور شده بود. 💭 صدای "خانم خانم جانِ" زنی رشته‌ی افکارش را پاره کرد. سر بالا آورد. چند کوچه پایین‌تر از محله‌شان زنی با بچه‌ی شیرخوار نشسته و بساط پهن کرده. از جوراب مردانه و زنانه تا لیف حمام و اسکاچ ظرفشویی توی بساطش پیدا می‌شود. جلوتر می‌رود، خرید می‌کند. 💬 مثل همان روزهای پیاده‌روی که پای دردودل زن‌های عراقی می‌نشست، گوشش را برای شنیدن حرف‌های زن تیز می‌کند؛ شوهر کارگرش چند ماهی است که به خاطر حادثه‌ی سرکار، خانه‌نشین شده. 🔺گُر می‌گیرد، حوالی خانه‌شان چه خبرها که نیست. فکری توی سرش چرخ می‌خورد، چراغی توی ذهنش روشن می‌شود. امسال که بنای رفتن نیست، سوژه همین‌جاست. میان زنان و دخترکان دست‌فروش و نیازمند. بشینی پای حرف‌هایشان، راست و دروغش را در‌آوری. بعد زندگی این‌ها، نه صورت‌هایشان بشود قاب دوربینت، بشود محل استوری‌ها و درخواست کمک‌هایت. 📱پیام بلندبالایی بنویسی و بگذاری پایین مستندهای کوتاه کوتاهت و توی فضای مجازی پخشش‌شان کنی. توی گروه‌های دوستان و فامیل‌ها برای همین زن‌ها کمک بخواهی و بشوی پناهِ بی‌پناه‌های خدا. میز جمع‌آوری نذورات بگذاری توی خانه‌تان و برای تک‌تک همسایه‌ها از نداری و آبروداری این زن‌ها بگویی. به هر دری بزنی تا معرفی‌شان کنی به محل‌های کار برای زنان بی‌سرپرست یا مستضعف. 🔆 به همه بگویی حالا که روزگار سفر اربعین را از ما گرفته، روح اربعین که زنده است، باهم تمام روزهای سال‌مان را اربعینی کنیم. از پیش زن بلند می‌شود، توی دلش می‌گوید اگر قرار است با دوستانت کاری کنی بسم الله، از همین لحظه ماموریتت شروع شد. 🖊 م . محمدیان 🚩 @rabteasheghi