🖥 سه تایی خیره به صفحه مانیتور نگاه می‌کنند. دفعه چهارم است این فیلم را می‌بینند. هر بار چنان خیره و با جدیت نگاه می‌کنند که انگار دنبال گمشده‌ای می‌گردند. صدای خنده بچه‌ها توی فیلم بلند است. 🗓 دو سال پیش نزدیک عمود ۵۰۰، مهمان خانواده‌ای عراقی بودیم. دخترها و پسرهای کوچک‌شان دست‌مان را گرفتند و توی خانه بردند. بچه‌ها زبان مشترکی با هم داشتند. زبان بازی و محبت دخترهای میزبان‌مان عروسک‌هایشان را دست بچه‌های ما دادند. 🎞 توی فیلم دست‌های همدیگر را گرفته‌اند و روی تخت بالا و پایین می‌پرند. فیلم که تمام می‌شود. آه هر سه‌تایشان بلند می‌شود. و آه من بلندتر... ✨ دو سال پیش اولین سفر اربعین را با بچه‌هایم تجربه کردم. لحظه‌به‌لحظه، قدم‌به‌قدم با خودم می‌گفتم: چه موهبتی را این چند سال از خودم و بچه‌ها دریغ کردم. آن سفر بهترین هدیه‌ای بود که می‌توانستم به بچه‌ها بدهم. 💢 سال گذشته اربعین را در شوک کرونا مستاصل گذراندیم. و به خودم و بچه‌ها قول سفر اربعین ۱۴۰۰ را دادم. اول سال قُلّکی توی خانه گذاشتیم. قُلک سفر اربعین. با بچه‌ها عهد کردیم از اول سال همه کارهایمان، خریدهایمان، پس‌اندازمان به نیت سفر اربعین باشد. 💬 محمد می‌گوید: مامان چرا نمی‌ریم کربلا؟ زهرا قُلک را نشان می‌دهد. اشک گوشه چشم‌هایش جمع می‌شود . دلم نمی‌کشد. زبانم نمی‌چرخد بگویم امسال هم محرومیم. با خودم زمزمه می‌کنم. سفر اربعین را برای بچه‌هایم می‌خواستم. جایی که احسانِ بی‌منت قصه نیست. همدلی داستان نیست. فداکاری دیدنی است. صبر و سختی شیرین است. درد و تاولِ پا مرهم نمی‌خواهد. خودش مرهم است. دلمان بی‌طاقت است. آیا امسال هم قرار است دوباره سهم‌مان از اربعین حسرت باشد و تماشای عکس. 🔴 به خودم نهیب می‌زنم. اربعین یعنی حرکت. بچه‌ها را صدا می‌زنم. قلک اربعین را باز می‌کنم. زهرا دست‌هایش را به‌هم می‌زند . - آخ جون! مامان امسال دوباره سفر اربعین می‌ریم؟ صورتش را می‌بوسم. - می‌خواهیم امسال خودمان موکب‌دار بشویم. چشم‌هایشان گرد می‌شود. خنده می‌شود. می‌گویم: خوب چه کارهایی می‌شود برای موکب انجام بدهیم؟ 🎁 زهرا می‌گوید: مامان دوست‌هایم را دعوت کنم با همدیگر هدیه آماده کنیم. محمد می‌گوید: غذا بدهیم. آب بدهیم. فاطمه می‌گوید: من دستمال می‌دهم. زهرا می‌گوید: من دفتر و مداد رنگی‌هایم را می‌آورم بچه‌ها توی موکب نقاشی بکشند. 💫 زهرا یک لحظه سکوت می‌کند. دوباره می‌گوید: نمی‌تونیم تنهایی همه کارها را انجام بدهیم. باید به دوست‌ها و فامیل هم بگوییم هر کسی دوست داشت بیاد کمک. زهرا قدم بعدی را نشان می‌دهد. اربعین حرکتی جمعی است. 🌿 بچه‌ها هر آنچه را که لمس کرده بودند و زندگی کرده بودند و من فکر می‌کردم از خاطرشان رفته است؛ را به زبان می‌آوردند. توی سر خودم هم غوغا بود. دلم می‌خواهد من هم مثل بچه‌ها هر چه دارم را وسط بیاورم. دلم می‌خواهد امسال مادران و بچه‌های بیشتری طعم آن مهربانی و یکدلی را که ما چشیده‌ام تجربه کنند. 🖊 ر . ت 🚩 @rabteasheghi