🔻 همه‌شان سر و ته یه کرباسند، اولش قول همراهی می‌دهند، بعد که صدای نِق و نوق بچه رفت روی اعصاب‌شون پا پس می‌کشند. سکوت کرده بودم، مرضیه داشت پشت تلفن یک ریز حرف می‌زد و توی دلم را خالی می‌کرد. زنگ زده بودم که راهی جلوی پایم بگذارد نه ترس بندازد به جانم. 💢 خداحافظی کردم و دوباره بین همه‌ی تردیدهایم تنها ماندم. همیشه منتظر این لحظه بودم اما نه حالا، تازه ارشد قبول شدم، با چه دردسری مجوز خیریه‌ی فرهنگی‌مان را گرفته بودم. چقدر توی گوش همه‌ی دوستانم خواندم که بچه شیعه بیشتر از فقر مالی از فقر فرهنگی خورده، چند تایی را با خودم همراه کردم. وای راستی سیر مطالعاتی آقای صفایی را کجای دلم بگذارم‌. 🔅 چقدر برنامه‌ریزی ما با چیزی که خدا برای ما می‌خواهد فرق می‌کند، نفسم را ول می‌دهم. می‌خواستم دو سال دیگر طعم مادری را بچشم. وقتی همه‌ی کارهایم را کردم، وقتی خودم را از نظر روحی آماده کردم اما حالا وسط این آشفته بازار، تو راهی‌ام را چه کار کنم؟ نمی‌خواهم ناشکری کنم، اهل درجا زدن هم نیستم، فقط می‌ترسم خودم را گم کنم بین تمام این نقش‌ها. 💭 به حرف‌های دیشب محمد فکر می‌کنم، به دلگرمی‌هایش. دلم قرص می‌شود. به خود محمد فکر می‌کنم. از اولی که عروسی کردیم با این که مسئولیت زندگی با محمد بوده، کلامی غر نزده. برنامه‌ریزی‌اش را کرده تا هم دکتری بخواند و هم کار کند. در کنار کارش، مربی تربیتی و مهارتی بچه‌های مسجد هم بوده. وقتی به جانش غر زدم که با این کار تحقیقاتی که با رفقایت راه انداختی دکتری را حالا حالا تمام نمی‌کنی، خندید و گفت؛ فداسرت خانومی، درس بدون کار و تحقیق فایده‌ای نداره، گیرم چهار سال، شش سال طول بکشه. 🌟 اصلا چرا راه دور بروم، آبجی مریم خودمان، مگر اواخر لیسانسش بچه‌دار نشد، ماشاءالله به جانش الان با سه تا بچه‌ی قد و نیم‌قد هم مادری‌اش را می‌کند، هم سیر مطالعاتش را آهسته و پیوسته دارد و هم دست از کارهای فرهنگی کانون محله‌شان برنداشته. حضورش کم‌رنگ شده بعضی جاها، اما به قول خودش با آمدن این سه تا وروجک دوست‌داشتنی، وقتش برکت پیدا کرده و کارش تاثیرگذارتر شده. 💡 نه این که همه چیزش گل و بلبل باشد نه، اما تلاش کرده به یک تعادل برسد توی کارهایش. حساسیت اجتماعی‌اش را فدای نقش خانوادگی‌اش نکند. مثلا دو ساعت در هفته بچه‌ها را پیش من می‌گذارد و مربی تربیتی دخترهای نوجوان محله‌شان شده. یاد گرفته کمِ رشد خودش به خاطر بچه‌داری نگذارد، ولو با خواندن هفتگی یک کتاب در بین‌الطلوعین‌ها. توی رفتارهایش بیشتر ریز می‌شوم، سعی می‌کند به خودش و بچه‌ها سخت نگیرد. خودش را از سرزنش‌های مادری که هیچ سودی ندارد رها کند و به جایش کیفیت ارتباطش را با بچه‌ها بالا ببرد. 🔺نمی‌گویم من مریم هستم، یا مثل محمد باشم. من خودم هستم با شرایط ویژه‌ی خودم. باید بنشینم مدلی پیدا کنم تا تعادلی که به ظاهر به هم خورده را سامان دهم. باید بتوانم مدیریت کنم. مدیریت هم زن و مرد نمی‌شناسد. دوست ندارم هضم شوم توی یک نقش، به نظرم می‌شود برای یک برهه‌ای بعضی کارها را کم کرد یا مدل جدیدی برای‌شان تعریف کرد. 🖊 م . محمدیان @rabteasheghi