✨ صدای اذان ظهر که بلند می‌شد دانش‌آموزها مثل تیری که از چله خارج شود از کلاس‌ها می‌زدند بیرون. نه برای "ففرّوا الی الله" که برای فرار از درس. از یک مدرسه صد نفره، به‌جز ده بیست نفر همه، هر هفته، عذر شرعی داشتند و نماز اتومات پیچانده می‌شد. این وسط یک گروه متفاوت عمل می‌کرد. اسمش را می‌شود گذاشت اپوزیسیون یا اخراجی‌ها یا مافیای نماز خراب‌کن‌ها یا هر چی...! مهم کارهایی بود که این گروه وقت نماز می‌کرد و همان ده بیست نفر نمازگزار را هم می‌پراند. اینجوری نمی‌شد. قاطی‌شان شدم. قاطی باندشان. اسم رمز را درآوردم. 💥 میان ساعت‌های فشرده درس و وقت‌های بی‌برکت تفریح، وقت نیم ساعته نماز بهترین زمان برای شیطنت بود. "هیجان" اسم رمز همه خرابکاری‌ها و اپوزیسیون‌بازی‌های این نسل. باید به نماز هیجان می‌دادم. سردسته‌شان را کشیدم کنار. میز بزرگی در ورودی نمازخانه مسجد گذاشتم. دستش را گرفتم باهم رفتیم سر وقت میز. - پایه یه کار هیجانی هستی؟ - تا چی باشه! - اینجا کافه بزن. گروهِت رو بیار هر کی از اینجا رد شد صفا کنه! - باحاله... چی بدیم؟ - اصلا اینجاش هیجان داره. این که تو و گروهت چی بدید! دخترک لبخندی زد. برقِ توی چشم‌هاش را دیدم. - خانم! حل‌شده بدون! ✨ فردا وقت نماز، سر وصدا و هیاهو جایش را از بیرون به درون نمازخانه عوض کرده بود. میز کافه نماز پر شده بود از لیوان‌های کوچک موهیتو دستی... یک‌برش ناشیانه از لیمو و دو پر نعنای تازه و تکه کوچکی یخ. آن طرف پشت میز دخترهای اپوزیسیون با لپ‌های آماس‌کرده از لیموترش‌های گوشه دهان و چشم‌هایی که از ترشی لیمو تنگ و گشاد می‌شد و خنده‌های نقلی و شیرین دخترانه مشغول آماده کردن و چیدن لیوان‌های موهیتو و این طرف، دختران دیگری که به عشق موهیتو پایشان به نمازخانه باز شده بود. کار من فقط تذکر و یادآوری به رییس گروه بود. حلقه‌ی میانی، همان که بین من و گروه را پیوند زده. رئیس تذکرها را می‌گرفت. با زبان و روش خودش منتقل می‌کرد. نه فقط به بچه‌های تیمش که به هر کسی که می‌آمد کافه نماز چای یا موهیتو بخورد. 💫 حالا ده روزی از تولد کافه نماز می‌گذرد. دخترها برای خوشگلاسیون‌اش ریسه‌های ریز چشمک‌زن آورده‌اند. چند تایی شوخی با خدا نوشته‌اند و دور و بر میز جا داده اند. صندوق بانی‌یابی کار گذاشته‌اند. مِنوشان متنوع شده و البته چهار پنج‌تایی وقت نماز می‌ایستند توی صف. نماز را شانه‌به‌شانه‌ی هم می‌خوانیم... ✍ لیلا نیکخواه @rabteasheghi