آقای طلبه شاگرد شیخ مرتضی انصاری بود ولی از لحاظ فقرزیادجان به لب شده بود او به رسم اکثرطلاب نجف هرشب جمعه برای زیارت به کربلا میرفت یکبار که دیگر صبرش تمام شده بود نزد ضریح مقدس سیدالشهدا عرض کرد: 🔽🔽🔽🔽🔽 ای امام حسین  من از تو دو چیز می خواهم یکی خانه و دیگری زن، زیرا شیخ مرتضی انصاری بغیر از خرج نان و پنیر چیزی اضافه به من نمی دهد آقای طلبه پیش خودش مدتی معین کرد که تا یک هفته دیگر موعد من است چنانکه حاجتم را نگرفتم دیگر به زیارت شما نخواهم آمد. 😭😭😭😭😭  پس از مراجعت به نجف اشرف هفته دیگر بنا به عادت به جانب کربلا رهسپار گردید. وقتی که به نزدیکی کربلا رسید و چشمش به گنبد مطهر افتاد گفت: آقا حالا که حاجت مرا روا نساختی و یک هفته منتفی شد من هم به زیارتت نمی آیم . 😔 از همانجا برگشت، خسته و مانده وارد نجف شد خواست به حرم حضرت علی علیه السلام برود ازخستگی قادر نبود گفت صبح می روم. اول طلوع آفتاب فردا طلبه ای از طرف شیخ انصاری با عجله آمد و گفت شیخ شما را کار دارد و اصرار دارد قبل از تشرف به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام نزد من بیائید امر واجبی در کار است. طلبه هم خدمت شیخ رفت. مرحوم شیخ فرمود: حضرت امام حسین علیه السلام به من امر کرده که به وضع تو رسیدگی کنم و رضایت تو را جلب نمایم قبل از اینکه به حرم مشرف شوی، مبادا شکایت حسین علیه السلام را به پدرش بنمایی.  سپس شیخ خانه ای برای او خریداری کرد و یکی از تجار را طلبید و درخواست کرد دخترش را به ازدواج طلبه درآورد، و او را نیز قبول کرد. بدین ترتیب او هر دو حاجت خود را از حضرت گرفت. 😊😊😊😊😊😊 📚کتاب تندیس زهد علیه السلام @rahimiseyed