با عشق
#p34
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷 🌷🌷
🌷 🌷
نیکان با دیدن دخترها که با شوخی و لبخند
سعی در جلب توجه داشتند بینی اش را به
حالت خاصی بالا داد
حتی از بوی این جماعت هم نفرت داشت.
زبانش برای این جماعت تلخ تر از زهر بود،
بارها در کلاس با تلخ ترین کلام، بدترین
توهین ها را کرده بود اما نمی فهمید چرا این
جماعت چیزی به نام شخصیت در وجودشان نداشتند.
پوزخندی زد.
در حالی که به زور لبخند میزد گفت:
می بینم که مرغهای ماده باز خروس دیدن!
کیش کیش ،جاجا برید اونور هوا بخوره بهم
خفهمون کردین با این بوتون.
یکی از دخترها گفت:
وا نیکان جون عطر من ۵ میلیون قیمتشه
نیکان پوزخندی زد و گفت:
وای شمسی جون عطر ۵ میلیونیت بو پهن میده!
صدای خنده بلند شد همه فکر میکردند نیکان
با دخترها شوخی میکند اما نمیدانستند این
پسر در زندگیش فقط دو زن را دوست دارد
یکی بی بی و دیگری زیور، بقیه برای او هیچ ارزشی نداشتند.
نیکان اخم کرد .
- بسه بسه دهناتونو عین اسب وا کردین
دندوناتونو مثل آستالاگمیت بیرون انداختین
تو رو خدا نگاه کن قیافه هم که ندارید
دندوناتونم که اوضاش اینجوریه
حیا میا هم که ندارید
دلتون به چی خوشه خداوکیلی
بابا و ننههاتون ظلم بزرگی در حق بشریت
کردن وقتی شماها رو به دنیا آوردن.
صدای خنده همه بلند شد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه کپی برداری حرام است.
خواندن رمان بدون عضویت در کانال حرام است
کد ثبت وزارت ارشاد:
#178569
ایام تعطیلات رسمی و پنجشنبه ها پارت گذاری انجام نمی شود