حسین دفعه اول که از جبهه برگشت، چهره نورانی تر از همیشه بود. انگار می خواست پرواز کند.
روزی مشغول پخت نان بودم، حسین تازه از جبهه برگشته بود، آمد کنارم نشست. از من پرسید مادر دوران سختی است؛ دورانی که عشق به سراغ تمام انسان های واقعی خواهد آمد و من تمام وجودم را عشق فرا گرفته.
مادر می گوید: من حیران مانده بودم که چه می خواهد بگوید. یکدفعه گفت مادر سه راه انتخاب نمودم و تو یکی از این سه راه را با دقت و افتخار برایم گلچین کن:
پشت جبهه و خدمت به رزمندگان، اسیری و شهادت.
من گفتم: اگر پشت جبهه را انتخاب کنم، خود او قبول نخواهد کرد، بنابراین گفتم راه اول را که من قبول ندارم، در مورد دومی نیز نمی خواهم همیشه چشم انتظار باشم. یکدفعه حسین لبخندی زد و گفت احسنت مادر فقط «
شهادت»
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_حسین_صافی
#جم
#بستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir