eitaa logo
از تبار رئیسعلی
604 دنبال‌کننده
433 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
در منطقه که بودیم، ناصر طرحی ارایه داد به نام «گروه پیشمرگ»، ‏چون اکثر فرماندهانی که در عملیات به جلو می رفتند، شهید می‌شدند. ناصر این طرح را ارائه داد و گفت که عده‌ای از گروه، قبل از بقیه به جلو بروند و سنگر عراقی‌ها را از کار بیندازند، بعد از آن فرماندهان دستور حمله را برای سایرین صادر کنند. ناصر خود اولین فردی بود که برای عضو شدن در این گروه ثبت نام کرد. ‏عدهٔ زیادی از بچه‌ها برای گروه پیشمرگ ثبت نام کردند. ‏ شهید ماهینی یک گروه ۲۳ ‏نفری را به ناصر سپرد. ایشان همیشه دوست داشت سختترین کارها را انجام بدهد تا بقیه روحیه بگیرند. انگار به ناصر الهام شده بود که به شهادت خواهد رسید، چرا که مرتب ما را نصیحت میکرد و تاکید داشت به یاد خدا باشید و تیر را با یاد خدا و برای خدا شلیک کنید. ‏ در شب عملیات، از آبی که در مسیر ما بود گذشتیم. یک طرف ما، نهر‏ عبید بود که ما باید از آن میگذشتیم و طرف دیگر نیز خاکریزی بود که آن طرف رودخانه «‏ساوله» قرار داشت. گروه شهید ماهینی مسیر را طی کردند و خاکریز را ‏از کار انداختند. ‏ بچه هایی که آن طرف نهر عبید بودند نیز قصد عبور از رود ساوله ‏را ‏داشتند. رودخانه ساوله هم از آن طرف که به ‏نهر عبید منتهی میشد، پیچ و خم لغزنده‌ای داشت و عبور از آن، راحت نبود. ‏علیرضا ماهینی با شجاعت از پل لغزنده عبور کرد و در آن طرف پل، خطاب به بچه های گروه می گفت: «حزب الهی ها و بوشهری ها حرکت کنند و به جلو بیایند»، بچه ها با شنیدن صدای نیروبخش شهید ماهینی، یکی یکی از پل ‏عبور کردند. ‏آن قدر شور و شوق در میان گروه زیاد بود که چند تا از بچه های تهران ‏نیز آمدند و از پل عبور کردند. ‏ صبح روز بعد، نزد شهید ماهینی رفتیم و از حال ناصر جویا شدیم. گفت: «ناصر به واسطه اصابت تیری شهید شده و اکنون در منطقه عراقی هاست». همان روز، شهید حاج رضا محمدی از اهواز آمد و گفت: ‏«باید برای آوردن پیکر شهدا برویم». از رود خانه ساوله گذشتیم و در حال جستجو در کانال بودیم که به اولین شهید برخورد کردیم. شهید حسین عرب زاده اهل کازرون بود. وقتی وارد کانال شدیم ناصر به حالت سجده در کانال افتاده بود، بعضی از بچه ها فکر می کردند که در حال نماز خواندن است. ناصر را بلند کردیم، آن عزیز خیلی سبک بود. بوی خوشی می داد، صورتش غرق نور بود. رویش را بوسیدم و با حزن و اندوه فراوان، او را بالا گذاشتیم. 🔻همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸پدر بر سر مزار فرزند شهیدش 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در سن ۷ سالگی نماز را ادا می کرد و روزه را می گرفت و تا نیمه های شب قرآن را تلاوت می نمود. حسین در سن ۷ سالگی خواب می بیند که ملائکه الله او را به آسمان الهی می برند، جایی بسیار سرسبز و معطر که با میوه های بهشتی از او پذیرایی می کنند و بعد از پذیرایی او را از پلکانی بالا برده و در جایی که قبلا مشخص شده بود می نشانند و دو دفتر بزرگ جلوی او قرار می دهند و به او میگویند یک دفتر مربوط به پدربزرگش می باشد و یک دفتر مربوط به مادربزرگش. حسین می گوید: دفتر پدربزرگم را برداشتم دیدم تمام صفحاتش با خط خاصی نوشته شده و هیچ صفحه خالی از دفتر باقی نمانده بود و فهمیدم که دفتر پدربزرگم مدت زیادی است تمام شده و به رحمت ایزدی شتافته است. اما از دفتر مادربزرگم هفت برگ دیگر باقی مانده بود. از خواب بلند شد و قضیه را برای ما تعریف کرد و ما با شنیدن این خواب عجیب آن را برای سردار تعریف کردیم و او به ما سفارش کردند که احترام حسین را نگه دارید که مقامی بلند در انتظار اوست. اما ناگفته نماند که بعد از هفت سال دیگر طبق خواب شهید مادربزرگش از دنیا رفت. و بعد از این خواب بود که حسین پیش هر مریضی می رفت، مریض شفا می یافت. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در اين یک سالى كه اوج فعاليتش بود، باور كنيد ما يک غذاى درست و حسابی با هم نخورديم. از زمان شروع جنگ و رفتن او به جبهه تا موقع شهادتش بيشتر از يك سال نگذشت. وقتى به ديدار ما مى‌آمد، مى‌گفت: «نمى ‌توانم در شهر بمانم!» و به همين خاطر هم سريع بر‌مى‌گشت و ماه‌ها در جبهه مى‌ماند. يكبار به او گفتم: «مادر جان! درس‌هايت چه مى‌شود؟ و او گفت: «نمى‌توانم در پشت نيمكت بنشينم! من آرزوى نشستن پشت سنگر و گونی‌های خاكی را دارم و در آنجا آرامش مى‌گيرم!» 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
InShot_20240509_102913628_09052024.mp3
3.59M
🔊 وصیت‌نامه شهید خداخواست خدرزاده 🔻گوینده: خانم روایی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸جمعی از دوستان شهید که از بوشهر برای زیارت مزار شهید علی برقی راهی جم شدند... ✍ ۴ یا ۵ نفر در عکس شهید شدند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸| شهید یوسف زینبی هفدهم اسفند ۱۳۳۳ در روستاي زيزار از توابع شهرستان دشتی به دنيا آمد. يازدهم آذر ۱۳۶۰ در بستان بر اثر اصابت ترکش مجروح شد. سی‌ام آذر ۱۳۶۰ در بيمارستان نمازی شيراز بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسيد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید یوسف زینبی.mp3
2.6M
🔊 وصیت‌نامه شهید یوسف زینبی 🔻گوینده: خانم تقوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهادت محمد فشنگ ساز ✍ شب شعر و خاطره به یاد و ، ۱۱ آذر ۱۳۹۷ 🔻راوی: محمود باشی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 شهید عبدالرسول بیخوف یازدهم فروردین ۱۳۳۷ در شهرستان بوشهر به دنیا آمد. تعمیرکار خودرو بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نهم آذر ۱۳۶۰ در بُستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر شهید شد. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شب حمله به اتفاق دو نفر از دایی هايش کنار هم بودند که فرمانده عمليات به على تذکر داده بود که شما سنتان کم است و بايد برگرديد عقب. على در جواب گفته بود: من از کدامين رزمنده‌ها ناقص ترم؟ و من تا لحظه آخر کنار دایی‌هايم مى‌مانم. دایی‌اش مى‌گفت: على شب حمله رو به طرف کربلا مى‌کرد و نوحه‌خوانی مى‌کرد و سينه مى‌زد و در تاريخ ۱۳۶۰/۹/۸ کنار دایی‌اش و جمعى از همرزمانش به شهادت رسيدند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
على در اوايل انقلاب در راهپيمايی‌ها شرکت مى‌کرد و در مجالس مذهبى نشريه­ ها و عکس­ هاى امام در بين مردم پخش مى کرد و در انجمن اسلامى عضو فعال بود. شب‌ها شعارها را بر عليه شاه روى ديوارها مى نوشتند و نمازهايش را هميشه در مسجد مى خواند و بعد از نماز تعقيبات وارده و هر شب سوره واقعه را مى.خواند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir