در سكوی نفتى آبشار مشغول كار بودم به من اطلاع دادند كه تلفن با شما كار دارد.
سيد مجيد بود كه میخواست با من براى رفتن به جبهه خداحافظی كند.
من به او گفتم: صبر كن تا من برگردم و بعد برو.
شب همان روز از تلويزيون مصاحبه يك نوجوان ۱۵ ساله يزدی در جبهه را پخش مىكرد.
با خودم گفتم: مگر اين نوجوان پدر و مادر ندارد و از اين كه مانع رفتن سيد مجيد شدهام پشيمان شدم و تصميم گرفتم به محض رسيدن به خانه به او اجازه بدهم ولى وقتی من به خانه رفتم تا سيد مجيد به جبهه رفته است و نامهاى هم براى من گذاشته است.
در نامه براى من نوشته بود:
پدرجان!
عذر مرا بپذير كه منتظر بازگشت شما نماندم چون حس كردم كه در آن جا به كمك مانند من نياز بسيار دارند و اميدوارم كه مرا بخشيده باشى.
من هم از رفتن او بسيار خوشحال شدم و خدا را شكر كردم.
🔻راوی:
پدر شهید
#شهید_سید_عبدالمجید_حسینی_زاده
#بندرامامحسن #دیلم
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir