یا ثامن الحجج ما کفش می‌شویم، تحویلمان بگیر راضی شوی معامله‌‌ی منصفانه‌ای‌ست! من کفش می‌شوم که روم در رواق تو بوسه زنم به خاک کف پای زائران راستی یادتونه گفتم کفشام شب نیمه‌شعبان تو مسجد عوض شد دیروز خواهر جان آوردند. شعرم برایش کفش‌من‌نیست‌کجایش‌برده‌اند؟ کفش‌هایم را بیاور عمر مهمانی کم است کفش را گم کرده بودم پشت درب مسجدی من دلم تنگ بود برات خوش آمدی پا به کفشم کرده‌ای شاید که هم‌پایم شوی کفش من را زار کردی از گشادیِ، ای هَوار آه این کفش مرا یاد حسین انداخته جگرم تکه و پاره شود امسال نروم😓 دستهای کوچکی که واکس زد کفش مرا داشت از عشقت حکایت، اربعین یادش بخیر بالاخره آن مأموم متوجه جابجائی کفش ها شد و من که در این مدت بی‌صبرانه در انتظار بازگشت آنها بودم، هرازگاهی در خیال خود، بسان روح که پس از خلع از جسم، سَری به او می‌زند، سَری به خاطراتی که با کفشهایم داشتم می‌زدم. کفش های خوبم من با شما امسال مشهد، مجالس علم و... رفته بودم. شما هنوز نو بودید وقت رفتن تان نبود اصلا همیشه خرید و تعویض کفش برایم تداعی گر مرگ است؛ مرگی که فنا و نابودی نیست. فقط تعویض لباس است. انتقال از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر است نظیر نوزادی که پا به عالم دنیا می‌گذارد ما هستیم که هستیم که هستیم من تا بینهایت زنده‌ام پس توشه می‌خواهم الهی 🌸گفتم ندارم توشه‌اے 💕🌸گفتے عطایت می‌ڪنم فقط ای کاش آن فردی که کفش‌های مبارک مرا برده بود می‌دیدم تا بهش بگم قابل نداشت کفش سبزی بود و تحفه‌ی درویش☺️ ✍ نویسنده:مرضیه‌رمضان‌قاسم @ramezan_ghasem110🌱