🌿🌺
"دعای مادر"
قبل از اینکه تاج طلبگي بر سر نَهَم؛ هرگز به مخیلهام نمیخورد روزی طلبه شوم
خداوند دعای مادر که بهشت مفتخر به قدومش گردیده را بدون جواب نمیگذارد
آری دعای مادر اکسیر اعظم و کبریت احمر است.
دعای مادرم قبل از طلبه شدنم این بود:
خدایا دخترم را کنیزحضرتزهرا قرارده
و بعد از طلبه شدنم دعای مادرم
" خدایا بر علم و ایمان دخترم بیفزا..."
مادر جان اگر همچون شیخ صدوق به دعای امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) به دنیا نیامدهام اما خاطرتان جمع باشد، نگاه رحیمانهی ایشان و دعای مادر آفرینش حضرت زهراءمرضیه -سلاماللهعلیهما- بدرقهی مسیر طلبهگیام بوده و هست.
در روایات، شاخصهای فراوان برای یاران امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) برشمرده شده است که در این نوشتار به سه شاخصه اکتفا میگردد.
امام صادق -علیهالسلام- میفرمایند: « هركس دوست دارد از اصحاب قائم باشد بايد
منتظر باشد،
ورع پيشه سازد
و به محاسن اخلاق عمل كند.»
(بحار الانوار ،ج۵۱،ص۱۴۰)
من هیچ راهی میانبرتر از طلبگی و سربازی امام زمان، برای نیل به این سه مهمی که حضرت -صادقعلیهالسلام- برشمردند سراغ ندارم...
✍به قلم مرضیه رمضان قاسم
سایت ثبت نام حوزه خواهران: 👇
paziresh.whc.ir
خیر دنیا و قیامت در دعای مادرست
🌿🌺
مادر به زیرلب گفت یاربحسینیَشکن
اینگونه روزگارم با یک دعا عوض شد🌿🌺
به پیش پای تو مادر سجود باید کرد
درون قلب لطیفت ورود باید کرد
بجز دعای تو زهرا مرا امیدی نیست
به آیه های اجابت سرود باید کرد
#شعر
#مهدویتو
#دلنوشته_هایم
#دعوتنامهی_سربازی_امام_زمان
🍃🌹@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سلام...
یا امام رئوف🍃🌺
پیش تو محتاجها
در حال رفت و آمدند
تا که آهو میرود
پشتش کبوتر میرسد
🕊🌹🕊
به غیر گوشهی بامِ تو،
ای امامِ رئوف
کبوترِ دلِ من
جَلدِ هیچ جایی نیست🍂🍂
#چهارشنبه_های_امام_رضائی
#کلیپ
#شعر
@ramezan_ghasem110
سلام ارباب بینظیرم
واجب شده صبـحها
کمی دربزنم
قدری به هوایحرمتـ
پـ🕊ـربزنم
لازم شده
درفراق ششگوشهتان
دیوانهشوم
به سیمآخر بزنم
سلام صبحتون کربلایی✋🌞
اللهم ارزقنا کربلا
#مقیم_حرم
#شعر
@ramezan_ghasem110
🍃🌼🍃
با مهر تو هر دلی شرف میگیرد
عشق تو دلِ مرا هدف میگیرد
هرکس که به ذکر یاعلی دلگرم است
از فاطمه ایوان نجف می گیرد…
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
آقاجون اجازه هس خودمونی بگم؟
دلم برای نجفت تنگه
برا ضریح و گنبدت تنگه
خودِ خدا گواهه که خیلی
دلم برای مرقدت تنگه
آه – بزار بیام به محضرت پابوس
نکنه که منو کنی مایوس
ای که بوده لطف و نگاه تو
همیشه توی زندگیم ملموس
هنوز به یادمه وفای تو
قشنگی ایوون طلای تو
یادش بخیر نشستنم شبها
میون اون صحن و سرای تو
آه – یادم نمیره صحن مادر رو
یادم نمیره حاجتم دادی
درست کنار ناودون طلا
چند شبه که هوای تو دارم
ذکر علی علی شده کارم
ببین که از دوری تو آقا
از تو چشام ستاره می بارم
آه – یعنی میشه مسافرت باشم
منم میون زائرات جاشَم
"علیجانم"(۴)
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#یکشنبههای_علوی_و_فاطمی
#شعر
@ramezan_ghasem110
☕️
خوبه مثل عراقیها چائیمونو شیرین کنیم البته با شِکَرِ محبت،
پس بیا کنار چایمون،
بجای قند، لبخند
بگذاریم
بر ما برسانید ، دوایی لطفاً
از غصه مریضیم ، شفایی لطفاً
در نسخهی ما به جای دارو بنویس
یک چای غلیظ کربلایی لطفاً...
اربابم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
دل من بیتاب کوچهپسکوچههای
منتهی به حرمت شده...
و من طعم بهشت را در ورودی بابالقبله چشیدم همانجا که تمام خواستهها رنگمیبازد.
کاشعاشقی راه فرار و یا میانبرداشت...
کاش آدم همانجا بود که دلش هست...
کاش فاصله معنایی نداشت...
کاش تا حرم تو راهی نبود...
کاریبرایتانندارد مرا زائر بهشتکنید🕊
✍نویسنده:مرضیه رمضان قاسم
#شعر
#مقیم_حرم
#دلنوشته_هایم
#شب_زیارتی_اربابِ_بیکفنمان
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌙شبهنگام قلممان را برداریم وحلاجوار تمام واژگان و افکاری که چونان پنبههای ناصافِ بالش، ذهن را آشفته و بال پروازمان را چیده، با چوب حلاجی صاف کنیم و با ضربات قلم بر قلب کاغذ بکوبیم و گرد و غبار کینه، حسادت، ریا، دشمنی و هواپرستی را بتکانیم.
موم را برداریم و بر ریسمان حلاجی بکشیم. آنگاه که ریسمان محکم شد دریچهی ورودی قلب را با کوکهای ریز بخیه بزنیم تا مبادا کینه و...
فیلشان دوباره یاد هندوستان کند.
اگر چنین کردیم مطمئن باش هنوز سرمان به بالش نرسیده پا در مسیر ملکوت مینهیم.
🌞و صبحگاه
به چشمانمان التماس کنیم بهـــــترینها را ببیند.
از قلبمان قول بگیریم خـطاها را ببخشد.
به ذهنمان بسپاریم بدیها را فراموش
کند.
از دستمان بخواهیم دست دست نکند و دست دیگران را بگیرد.
چرا که
دل به دست آوردن
از كشورگشایی
بهتر است
✍نویسنده: مرضیه رمضان قاسم
جانا سخن از زبان ما میگوئی👇
رهرو عشقم و از خرقه ی مَسند بیزار
به دو عالم ندهم روی دل آرای تو را
قامت سرو قدان را به پشیزی نخرد
هر که در خواب ببیند قد رعنای تو را
مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسینیست مرا
شعر از امام خوبیها امام خمینیره
#دلنوشته_هایم
#سواد_عاطفی
#شعر
🍃🌹@ramezan_ghasem110
🕊
قفس گشودی و اختیار بخشیدی
همین که از قفست پرزنم، زمین خوردم...
🌱
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست
دیدی که گشودی در و من پرنگشودم
#چهارشنبه_های_امام_رضائی
#شعر
@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.....🕊
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
💫💫💫
چــه شود که نازنیـنا
رُخ خـــــود بـه مـــــن نمـائی
بـه تبسّمی، نگـــــاهی
گـــِــرهی ز دل گـشائی
صبـر است علاج هجـر، دانم
امّا چهکنـم، نمـیتوانـم
✨ ادركنييابقيةالله
✨اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
#شعر
#جمعه_های_انتظار
@ramezan_ghasem110
🕊
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی
نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی
شکرِ خدا همیشه دلِ نیمه جانمان
احیا شده به برکتِ جریانِ عاشقی
ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن
محکم ترین گزارهی برهانِ عاشقی
بر سفره غیرِ عشق طعامی نیاورید
یک عمر خوردهایم فقط نانِ عاشقی
از بارگاهِ قبلهی حاجاتِ عاشقان
هر کس نصیب بُرده به میزانِ عاشقی
دستِ ادب به سینه غزل نذر میکنیم
صلّ علی غریب خراسانِ عاشقی
با حسرتِ کشنده ی لمس ضریح تو
داریم روز و شامِ غریبانِ عاشقی
گاهی قطارِ خاطره بیوقفه میرود
مشهد، پلاکِ روضه، خیابانِ عاشقی
شعر از: مارال_افشون
#چهارشنبه_های_امام_رضائی
#دههی_کرامت
#مقیم_حرم
#شعر
🆔 @ramezan_ghasem110
3898393597.mp3
6.38M
🌸🕊
گفتی سه جا، ولی همه لحظه ها مرا
لطفت نکرده است فراموش یارئوف
پر زد دل من زمشهدت، سوی حسین🕊
من می شنوم ز مرقدت بوی حسین🌸
دانم که کلید کربلا دست شماست🔑
از لطف رضا مشرفم ، کوی حسین💫
شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل قبر خودت خیز که مهمان داری!
ماسراسیمه بپرسیم که آنمهمانکیست؟
و بگویند که مهمان ز خراسان داری...
#چهارشنبه_های_رضوی
#مقیم_حرم
#شعر
🌸🕊@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچه هستیم خاک پای توئیم
تو جوادی و ما گدای توئیم
خاکستر وجود مرا می دهد به باد
سنگینی عزای تو یا حضرت جواد
تشنه، میان خانهی خود
دست و پا زدی
زهری که ذره ذره تنت را مذاب کرد
خونی به قلب فاطمه و بوتراب کرد
پاره جگر شدی و کنارت
طبیب نیست
اینجا کسی به فکر امامِ
غریب نیست
وقتی که پای بغض علی
در میان بُوَد
جسم امام و هلهله،
اصلاً عجیب نیست
گرچه به لب رسیده نفسهای آخرت
لب تشنهای، شبیه لبِ جدّ اطهرت
اما هنوز یاد گل یاس پرپری
یاد مدینه کردهای
و یاد مادرت
از تو جواد بودن و از ما گدا شدن
آن از تو بر بیاید و این کار هم زِ ما
جواد گر که تو باشی گدا نمیماند
توسفره پهن کنی بینوا نمیماند
🏴 شهادت دردانه حضرت رضا علیهالسلام رو به همهی شما
تسلیت میگویم.
#مرثیه
#شعر
[زنگ بیداری رو میخواستین؟]👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
4_6001156669382331705.mp3
17.14M
⚫️باذکریاجوادتوحاجتگرفتهایم...
پر میزند کبوتر قلبم به کاظمین
خواهد گرفت دانه ز دست شما جواد
ای مهربان امام که در طول عمر خود
از خصم خویش دیده هزاران بلا جواد
در عنفوان عمر خزان شد بهار تو
ای ارغوانِ گلشن سبز رضا جواد
از کین فتاد شعله به جان مطهرت
با تو چه کرد آتش زهر جفا جواد
▪️ شهادتحضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد 🥀
#شهادت_حضرت_جوادالائمة
#مداحی
#شعر
[زنگ بیداری رو میخواستین؟]👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
زندگی به اصفهان بازگشت.
اصفهان احیا و
دلها شاد شد...
مثل آب که باشیم همه پروانهوار دورمان جمع میشوند.
خدا آن روز را نیاورد که مرداب شویم...
مدتها بود صدای خندهی همشهرییانم را نشنیده بودم.
با مشاهدهی آب
چه برق امیدی در چشمانشان موج میزد...
آری همانگونه که آب مایه حیات است، امام نیز مایهی حیاتِطیبه است.
الهی بر ما منت گذار و
"ماء معین" را به ما بازگردان...
مولای من
دنیایِ بیظهورت،
یک خوابِ پریشان، بیش نیست.
حقیقتاً،
دنیا دلگیر میشود؛
وقتی دلت، گیر کسی است که به ظاهر نیست.
او حضور دارد
نکند آنقدر دور شده باشیم
که حضورش را درک نکنیم و
خیال کنیم بیصاحبیم و صاحبی نداریم!
او نزدیکِ ماست و این مائیم که از او دوریم...
✨اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
✍نویسنده:مرضیه رمضانقاسم
چــه شود که نازنیـنا
رُخ خـــــود بـه مـــــن نمـائی
بـه تبسّمی، نگـــــاهی
گـــِــرهی ز دل گـشائی
صبـر است علاج هِجـر، دانم
امّا چهکنـم، نمیتوانم
#دلنوشته_هایم
#زاینده_رود
#شعر
[زنگ بیداری رو میخواستین؟]👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
آقا جان فقط دستان دلتنگ شبکههای ضریحتان نشدهاند
بلکه کفشایم نیز بیتاب کفشداری حرمتان است😭
راضی شوی، معامله ی منصفانهایست
ما کفش می شویم، تو تحویلمان بگیر
#شعر
#چهارشنبه_های_رضوی
[زنگ بیداری رو میخواستین؟]👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
هدایت شده از (🌼بوی باران🌼)
🌼🌟🌺
قطره ام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقَدر در یاد او غرقم که اصلا نیستم
بر قلم آنکس که میراند سخن من نیستم
بیعلی در فکر یک پایان روشن نیستم
بی خود از خود میشوم تا نام او را میبرند
قدسیان این ذکر را تا عرش اعلی میبرند
قطره بودم آمدم مبهوت دریایم کنند
موجها فکری برای تشنگی هایم کنند
ذره باشم تا غبار راه مولایم کنند
سخت مجنونم بگو مردم تماشایم کنند
با مفاتیح الجنان چشم او در باز شد
یا علی گفتم صد وده بار وعشق آغاز شد
ابر مبهوتش شد وبا جوهر باران نوشت
باد هو هو کرد وبا یادش هوالقرآن نوشت
ماه او را چارده بار از صمیم جان نوشت
نوبت خورشید چون شد نور جاویدان نوشت
ابر وباد وماه وخورشید وفلک کاتب شدند
خوشنویسان علی بن ابی طالب شدند
ذکر او را گفته حتی کوه ودریا ودرخت
یا علی گفتن چه آسان ! باعلی بودن چه سخت
جز علی از هر چه در دنیاست بر بستیم رخت
سال وفال وحال ومال و اصل ونسل وتخت وبخت
نیست در این شهر یاری جز علی یک شهریار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
اولین مظلوم عالم بعد پیغمبر علیست
عاقبت این عشق انسان را الهی میکند
باعلی هر کس که باشد پادشاهی میکند
او جمالی دلربا را دیده در صبری جمیل
صبر او ایمان او ورد زبان جبرئیل
هست راه پیچ در پیچ قیامت را دلیل
داستان آتش ودستان محتاج عقیل
عارفان غرقند در ژرفای اقیانوسی اش
مایه ی فخر ملائک میشود پابوسی اش
در حریمش میوزد گویی نسیم از هر طرف
هم کبوتر میپرد هم یاکریم از هر طرف
میرسد بانگ صراط المستقیم از هر طرف
هم فقیر وهم اسیر وهم یتیم از هر طرف
هر که باشد هر چه باشد او پناهش میدهد
صاحب این خانه بی تردید راهش میدهد
نقطه ی آغاز در این عشق عام الفیل شد
با ولایت بعد از این دین خدا تکمیل شد
جبرئیلی که چنین شایسته ی تجلیل شد
از کلاس اول او فارغ التحصیل شد
سالهای سال میگردد جهان دنبال او
بشنو از نی چون حکایت میکند از حال او
احمد حسین پور علوی
#شعر
@booyebaran313
🥀 سوره توحید
سرودهای از استاد حکیمی در رثای اباعبدالله
سوره توحید در طشت طلا افتاده بود
عرش گویی از مقامِ کبریا افتاده بود
سر،میان طشتِخون،تا خون حق جوشدهمی
تن، به روی خاکِ داغِ کربلا افتاده بود
آتش اندر خیمهی توحید افکندند، چون
آتش اندر خیمهی آلِعبا افتادهبود
چهرهی ماه بنیهاشم عیان از نوکِ نی
دست عباسِ رشید آیا کجا افتاده بود
رحمت بیانتها گردد شفیع مذنبان
بحر رحمت، اینچنین، بیانتها افتاده بود
📝از کتاب ساحل خورشید
#شعر
@ramezan_ghasem110
من از کودکی....
بار دیگر قلب من میل خراسان کرده است
میل لمس و دیدن آن صحن و ایوان کرده است
شوق وصل و دیدنش بخشد جلا این قلب را
غار تاریک دلم را این چراغان کرده است
گرچه باشد راه دور و سخت این وصلت بسی
راه دور و سخت را این عشق آسان کرده است
حرفها دارم بگویم در حریمی دنج و امن
میل این دیدار را این دل فراوان کرده است
ضامن آهو نظر کن راه بگشا، مقتدا
قلبها را فاصله بسیار نالان کرده است
هرکه شد دور از درت فانی شد اندر یادها
نام تو هر نوکری پر نام و عنوان کرده است
هرکه آید سوی تو از آب رحمت سیر شد
آن بیابان دلش را همچو رضوان کرده است
همچو مرغی در قفس این دل کند زاری بسی
میلوشوق وصل را این دل هم الان کردهاست
#شعر
#چهارشنبه_های_رضوی
🌺 @ramezsn_ghasem110
720.5K
یابنالحسن
دوستانت همه سرگردانند
🔈 مرضیه رمضانقاسم
#شعر
⏰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روی تو را دوباره ندیدم، غروب شد
بغضم گرفت، تا که شنیدم، غروب شد
آقا به ندبهات نرسیدم مرا ببخش
شرمنده تا ز خواب پریدم، غروب شد
آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم
جمعه به پای نفس پلیدم، غروب شد
از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو
این بار هم تو را ندیدم، غروب شد
روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت
مثل همیشه تا که رسیدم، غروب شد
#شعر
#کلیپ
⏰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥣
لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِاالزّهرا، نمیدانم
شب قدر است او یا لیلةُ الٳسری نمیدانم
من از سُبّوح و از قدّوس گفتنهای یک انسان
به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمیدانم
رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی
اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمیدانم
من از إنسیّه و حوریّه میفهمم عباراتی
ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمیدانم
امامان "حجّةُ اللهِ علَی الخلقند"، سلّمنا
"وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمیدانم
ندانمهای بسیار است در صدّیقهی کبری
نمیدانم نمیباید بدانم یا نمیدانم!
#شعر
#نذری
#حضرت_زهرا
⏰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
🕌🕌🕌🕌🕌🕌
🕌
🕌
"با من همراه شو، چشم سر ببند، چشم دل باز کن"
گنبد و گلدستههای امامین عسکریَین از دور همچون خورشید نورافشانی میکند و زائران با مشاهدهی آن صلوات میفرستند.
از اتوبوس پیاده که شدی شمارهی اتوبوس را حفظ میکنی، یا با گوشی موبایل از آن عکس میگیری و قدم در مسیر خانهی مولایت مینهی.
هنوز وارد کوچهی اصلی نشده، میبایست بار اضافی را تحویل امانات دهی و همچون پرستوی مهاجر سبکبال میشوی؛ در مسیر تجدید وضویی انجام میدهی و باز به راهت.
اکنون باید تفتیش شوی حال خودت نیز در وجودت گشتی بزن تا مبادا از ناخالصیهای باطنی چیزی همراهت باشد، به سلامت از این گذر نیز عبور میکنی، به ایستگاه وسائط نقلیهی حرم میرسی، اختیار با توست که بنشینی تا کریمانه تو را به حریم یار برسانند و یا عاشقانه تکبیر گویان، با طمانینه به مسیر عشق ادامه دهی و تو پیاده روی را برمیگزینی.
در این مسیر کام سالکان طریق عشق را با چای عراقی شیرین میکنند.
چای را مینوشی و با نوشیدن آن، گرمای عشق در وجودت صد چندان میشود؛ اکنون تشنه تر شدهای پس هرولهکنان میروی.
راه، راه معرفت است می خواهند امام شناس شوی پس میبایست بار دیگر خودت و کیف دستیات موشکافانه وارسی شوید زیرا ورود ابزار دنیایی در بهشت ممنوع است. باید خالی خالی، تهی از منیت و انانیت به محضر امامت حاضر شوی، از اینجا به بعد گنبد نمایان میشود، در برابر امامت سر تعظیم فرود میآوری و خاضعانه سلام میدهی.
یک پیچ به سمت حرم می خوری و با این پیچ، پیچیدگیهای افکارت یک آن، در هم میپیچد و ساده و بی غل و غش به نشان تواضع دست ادب بر سینه میگذاری و کمی سرت را خم میکنی و باز سلام میکنی اما اینبار خاضعانهتر، زیرا هیبت امام سراسر وجودت را قبضه کردهاست.
از صدای مدیر کاروان به خود میآیی آنگاه که میگوید: یه زیارت بکنید و نماز جماعت بعد هم برای صرف غذا به مضیف بروید و ساعت ... وعده ی ما همین جا.
پس از عهد با یاران باز به راهت ادامه میدهی، زیارت و نماز و طعام و باز به حرم بازمیگردی، زیارت جامعه میخوانی و اعتقاداتت را به امام عرضه میکنی و سپس نمازی و قدم در مسیر سرداب میگذاری هر چند به ظاهر قدمهایت رو به پائین است اما صعودی داری به سمت آسمان.
یکمرتبه از خاطرت میگذرد که اینجا خانهی امام عصر است و مکان غیبت امام پس مثل کودکی که وارد تا خانه میشود سراغ والد را میگیرد و در جای جای خانه دنبال او میگردد تو نیز به دنبال گلِ گمگشتهات میگردی و غرق در مناجات با پدر مهربانت میشوی، بناگاه صدایی تو را از عرش به فرش میآورد و نجوای تو با امام قطع میشود - مسافران کاروان زیارتی جوادالائمهی اصفهان حرکت کنند به سمت درب خروجی -
من نابــلدم ولی تو هــــــادی هستی
هادی که تویی بلد نبودن خوبست
شعر از اندیشه ی سبز
هادی تویی و گمشده در جادهها منم
چشمم به لطف توست که پیدا کنی مرا
شعر از نیّرۍ
✍نویسنده: مرضیه رمضان قاسم (رها)
#امام_هادی_علیه_السلام
#شعر
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•
🆔 @ramezan_ghasem110
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈
هر صبح به آوای جلی می گویم
از فاطمه و عشق ولی میگویم
تا کور شود دو چشم شیطان لعین
تا شب به لبم علی علی می گویم
✍نگین نقیبی
#شعر
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
🕌🕌🕌🕌🕌🕌
🕌
🕌
صدای مدیر کاروان
گنبد و گلدستههای امامین عسکریَین از دور همچون خورشید نورافشانی میکند و زائران با مشاهدهی آن صلوات میفرستند.
از اتوبوس پیاده که شدی شمارهی اتوبوس را حفظ میکنی، یا با گوشی موبایل از آن عکس میگیری و قدم در مسیر خانهی مولایت مینهی.
هنوز وارد کوچهی اصلی نشده، میبایست بار اضافی را تحویل امانات دهی و همچون پرستوی مهاجر سبکبال میشوی؛ در مسیر تجدید وضویی انجام میدهی و باز به راهت.
اکنون باید تفتیش شوی حال خودت نیز در وجودت گشتی بزن تا مبادا از ناخالصیهای باطنی چیزی همراهت باشد، به سلامت از این گذر نیز عبور میکنی، به ایستگاه وسائط نقلیهی حرم میرسی، اختیار با توست که بنشینی تا کریمانه تو را به حریم یار برسانند و یا عاشقانه تکبیر گویان، با طمانینه به مسیر عشق ادامه دهی و تو پیاده روی را برمیگزینی.
در این مسیر کام سالکان طریق عشق را با چای عراقی شیرین میکنند.
چای را مینوشی و با نوشیدن آن، گرمای عشق در وجودت صد چندان میشود؛ اکنون تشنه تر شدهای پس هرولهکنان میروی.
راه، راه معرفت است می خواهند امام شناس شوی پس میبایست بار دیگر خودت و کیف دستیات موشکافانه وارسی شوید زیرا ورود ابزار دنیایی در بهشت ممنوع است. باید خالی خالی، تهی از منیت و انانیت به محضر امامت حاضر شوی، از اینجا به بعد گنبد نمایان میشود، در برابر امامت سر تعظیم فرود میآوری و خاضعانه سلام میدهی.
یک پیچ به سمت حرم می خوری و با این پیچ، پیچیدگیهای افکارت یک آن، در هم میپیچد و ساده و بی غل و غش به نشان تواضع دست ادب بر سینه میگذاری و کمی سرت را خم میکنی و باز سلام میکنی اما اینبار خاضعانهتر، زیرا هیبت امام سراسر وجودت را قبضه کردهاست.
از صدای مدیر کاروان به خود میآیی آنگاه که میگوید: یه زیارت بکنید و نماز جماعت بعد هم برای صرف غذا به مضیف بروید و ساعت ... وعده ی ما همین جا.
پس از عهد با یاران باز به راهت ادامه میدهی، زیارت و نماز و طعام و باز به حرم بازمیگردی، زیارت جامعه میخوانی و اعتقاداتت را به امام عرضه میکنی و سپس نمازی و قدم در مسیر سرداب میگذاری هر چند به ظاهر قدمهایت رو به پائین است اما صعودی داری به سمت آسمان.
یکمرتبه از خاطرت میگذرد که اینجا خانهی امام عصر است و مکان غیبت امام پس مثل کودکی که وارد تا خانه میشود سراغ والد را میگیرد و در جای جای خانه دنبال او میگردد تو نیز به دنبال گلِ گمگشتهات میگردی و غرق در مناجات با پدر مهربانت میشوی، بناگاه صدایی تو را از عرش به فرش میآورد و نجوای تو با امام قطع میشود - مسافران کاروان زیارتی جوادالائمهی اصفهان حرکت کنند به سمت درب خروجی -
من نابــلدم ولی تو هــــــادی هستی
هادی که تویی بلد نبودن خوبست
شعر از اندیشه ی سبز
هادی تویی و گمشده در جادهها منم
چشمم به لطف توست که پیدا کنی مرا
شعر از نیّرۍ
✍نویسنده: مرضیه رمضان قاسم (رها)
نویسندگان حوزوی
https://eitaa.com/howzavian/7123
#امام_هادی_علیه_السلام
#شعر
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•
🆔 @ramezan_ghasem110
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
🕌🕌🕌🕌🕌🕌
🕌
🕌
صدای مدیر کاروان
گنبد و گلدستههای امامین عسکریَین از دور همچون خورشید نورافشانی میکند و زائران با مشاهدهی آن صلوات میفرستند.
از اتوبوس پیاده که شدی شمارهی اتوبوس را حفظ میکنی، یا با گوشی موبایل از آن عکس میگیری و قدم در مسیر خانهی مولایت مینهی.
هنوز وارد کوچهی اصلی نشده، میبایست بار اضافی را تحویل امانات دهی و همچون پرستوی مهاجر سبکبال میشوی؛ در مسیر تجدید وضویی انجام میدهی و باز به راهت ادامه میدهی.
اکنون باید تفتیش شوی حالا خودت نیز در وجودت گشتی بزن تا مبادا از ناخالصیهای باطنی چیزی همراهت باشد، به سلامت از این گذر نیز عبور میکنی، به ایستگاه وسائط نقلیهی حرم میرسی، اختیار با توست که بنشینی تا کریمانه تو را به حریم یار برسانند و یا عاشقانه تکبیر گویان، با طمانینه به مسیر عشق ادامه دهی و تو پیاده روی را برمیگزینی.
در این مسیر کام سالکان طریق عشق را با چای عراقی شیرین میکنند.
چای را مینوشی و با نوشیدن آن، گرمای عشق در وجودت صد چندان میشود؛ اکنون تشنه تر شدهای پس هرولهکنان میروی.
راه، راه معرفت است می خواهند امام شناس شوی پس میبایست بار دیگر خودت و کیف دستیات موشکافانه وارسی شوید زیرا ورود ابزار دنیایی در بهشت ممنوع است. باید خالی خالی، تهی از منیت و انانیت به محضر امامت حاضر شوی، از اینجا به بعد گنبد نمایان میشود، در برابر امامت سر تعظیم فرود میآوری و خاضعانه سلام میدهی.
یک پیچ به سمت حرم می خوری و با این پیچ، پیچیدگیهای افکارت یک آن، در هم میپیچد و ساده و بی غل و غش به نشان تواضع دست ادب بر سینه میگذاری و کمی سرت را خم میکنی و باز سلام میکنی اما اینبار خاضعانهتر، زیرا هیبت امام سراسر وجودت را قبضه کردهاست.
از صدای مدیر کاروان به خود میآیی آنگاه که میگوید: یه زیارت بکنید و نماز جماعت بعد هم برای صرف غذا به مضیف بروید و ساعت ... وعدهی ما همین جا.
پس از عهد با یاران باز به راهت ادامه میدهی، زیارت و نماز و طعام و باز به حرم بازمیگردی، زیارت جامعه میخوانی و اعتقاداتت را به امام عرضه میکنی و سپس نمازی و قدم در مسیر سرداب میگذاری هر چند به ظاهر قدمهایت رو به پائین است اما صعودی داری به سمت آسمان.
یکمرتبه از خاطرت میگذرد که اینجا خانهی امام عصر است و مکان غیبت امام پس مثل کودکی که تا وارد منزل میشود سراغ والد را میگیرد و در جای جای خانه دنبال او میگردد تو نیز به دنبال گلِ گمگشتهات میگردی و غرق در مناجات با پدر مهربانت میشوی، بناگاه صدایی تو را از عرش به فرش میآورد و نجوای تو با امام قطع میشود - مسافران کاروان زیارتی جوادالائمهی اصفهان حرکت کنند به سمت درب خروجی -
من نابــلدم ولی تو هــــــادی هستی
هادی که تویی بلد نبودن خوبست
شعر از اندیشه ی سبز
هادی تویی و گمشده در جادهها منم
چشمم به لطف توست که پیدا کنی مرا
شعر از نیّرۍ
✍نویسنده: مرضیه رمضان قاسم
نویسندگان حوزوی
https://eitaa.com/howzavian/7123
#امام_هادی_علیه_السلام
#شعر
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•
🆔 @ramezan_ghasem110
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈
آقا میبینید حال و روز مرا؟!
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم
دو رکعت درد دل از دوریات پیش خدا کردم...
تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود
تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم
هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت
نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم...
سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشکهایم شد
شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم
به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست میآیی
بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم
به سوز نالههایم نی زدم آهسته آهسته
فضای خانۀ خود را شبیه نینوا کردم
دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمیدیدم
و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم
غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله
تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم
و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را
غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم
شعر از اعظممعارفوند
#شعر
#امام_زمان
╔ ⃟🌸๑
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110