"ذهن بی‌قرار" آقا مسعود دانشجوی ترم یک کامپیوتر بود، دم‌دمای اربعین که آقا مسعود و دوستانش داشتند با تعدادی از دانشجویان برای رفتن به کربلا خداحافظی می‌کردند یکی از دانشجوها گفت: مطمئنم که شما خبر ندارین امام حسین کینه توزیش با یزید سر ازدواج با یه دختر بوده‌. مسعود و دوستانش چون جوابی برای او نداشتند فقط عصبانی شدند. هرچند می‌‌دانستند حرف او بی‌ربط است اما ذهن‌شان آشفته شده بود. یک روز که آقا مسعود از دانشگاه برمی‌گشت، ماشینی مقابلش توقف‌کرد. دوست پدرش بود، آقای مهدوی با لبخند همیشگی گفت: بفرما بالا مستقیم هم می‌ریم. آقای مهدوی دبیر معارف بود، حلّال مشکل از غیب رسیده‌‌بود. مسعود هر موقع سؤال اعتقادی داشت تماسی با آقای مهدوی می‌گرفت و به جواب می‌رسید، اما این سوال را خجالت می‌کشید مطرح کند، آقای مهدوی از نگاه مسعود پی به قضیه برد و گفت: مثل اینکه یه چیزی می‌خوای بگی ولی نمی‌گی، راحت باش مسعود مِن مِن کنان گفت: آخه چی بگم؟ آقای مهدوی خندید و گفت:خجالت نکش. مسعود: یکی از بچه‌های دانشگاه میگن هدف قیامِ امام‌حسین عشق و عاشقی بوده، درست میگن؟ آقای مهدوی: این یکی از شبهاتیِ که این روزا جوانها زیاد می‌پرسن. جوابش هم خیلی ساده‌س. چون در منابع معتبر شیعه و سنی به قدر کافی در رابطه با دلایل زمینه‌ساز عاشورا بحث شده که جایی برای قبول این جریان ساختگی باقی‌نمی‌ذاره. منبع این جریانِ ساختگی، کتاب الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوریِ که از مصادرِ اهل سنتِ، سند نداره و معتبرم نیست. تو این روایت مورادی به امام‌ حسین‌ نسبت داده شده که چون با فقه شیعه در تعارضِ خودش دلیل خوبی بر ساختگی بودن این جریانِ آقا مسعود نفس راحتی کشید و از آقای مهدوی تشکر کرد و گفت: آقای مهدوی باز هم مثل همیشه گل کاشتین. آقای مهدوی خندید و گفت:هذا من فضل ربی. دل‌ مسعود آرام گرفت و دیگر از رژه رفتن‌های سؤال در ذهنش خبری نبود حالا باز دلش هوائی کربلا شده بود. از آقای مهدوی هم حلالیت طلبید، آقای مهدوی گفت: شما هم ما رو حلال کن چون ما هم امشب راهی کربلا هستیم، خدا قبول کنه خادم موکب علی‌بن‌موسی‌الرضا هستم وقتی اومدی عمود 548 یادت نره. مسعود به آقای مهدوی التماس دعایی گفت و از ماشین پیاده شد و به این فکر می‌کرد که چقدر خوب شد که آقای مهدوی را دید. گوشی را از جیبش بیرون آورد تا پاسخ آقای مهدوی را به گوش دوستانش برساند. آیا شما هم در زندگی یه آقای مهدوی دارید؟ اگر ندارید از همین لحظه دست به کار شوید. نویسنده: مرضیه‌ رمضان‌قاسم @ramezan_ghasem110