🕌🕌🕌🕌🕌🕌 🕌 🕌 صدای مدیر کاروان گنبد و گلدسته‌های امامین عسکریَین از دور همچون خورشید نورافشانی می‌کند و زائران با مشاهده‌ی آن صلوات می‌فرستند. ‌ از اتوبوس پیاده که شدی شماره‌ی اتوبوس را حفظ می‌کنی، یا با گوشی موبایل از آن عکس می‌گیری و قدم در مسیر خانه‌ی مولایت می‌نهی. هنوز وارد کوچه‌ی اصلی نشده، می‌بایست بار اضافی را تحویل امانات دهی و همچون پرستوی مهاجر سبکبال می‌شوی؛ در مسیر تجدید وضویی انجام می‌دهی و باز به راهت ادامه می‌دهی. اکنون باید تفتیش شوی حالا خودت نیز در وجودت گشتی بزن تا مبادا از ناخالصی‌های باطنی چیزی همراهت باشد، به سلامت از این گذر نیز عبور می‌کنی، به ایستگاه وسائط نقلیه‌ی حرم میرسی، اختیار با توست که بنشینی تا کریمانه تو را به حریم یار برسانند و یا عاشقانه تکبیر گویان، با طمانینه به مسیر عشق ادامه دهی و تو پیاده روی را برمی‌گزینی. در این مسیر کام سالکان طریق عشق را با چای عراقی شیرین می‌کنند. چای را می‌نوشی و با نو‌شیدن آن، گرمای عشق در وجودت صد چندان می‌شود؛ اکنون تشنه تر شده‌ای پس هروله‌کنان می‌روی. راه، راه معرفت است می خواهند امام شناس شوی پس می‌بایست بار دیگر خودت و کیف دستی‌ات موشکافانه وارسی شوید زیرا ورود ابزار دنیایی در بهشت ممنوع است. باید خالی خالی، تهی از منیت و انانیت به محضر امامت حاضر شوی، از اینجا به بعد گنبد نمایان می‌شود، در برابر امامت سر تعظیم فرود می‌آوری و خاضعانه سلام می‌دهی. یک پیچ به سمت حرم می خوری و با این پیچ، پیچیدگی‌های افکارت یک آن، در هم می‌پیچد و ساده و بی غل و غش به نشان تواضع دست ادب بر سینه می‌گذاری و کمی سرت را خم می‌کنی و باز سلام می‌کنی اما این‌بار خاضعانه‌تر، زیرا هیبت امام سراسر وجودت را قبضه کرده‌است. از صدای مدیر کاروان به خود می‌آیی آنگاه که می‌گوید: یه زیارت بکنید و نماز جماعت بعد هم برای صرف غذا به مضیف بروید و ساعت ... وعده‌ی ما همین جا. پس از عهد با یاران باز به راهت ادامه می‌دهی، زیارت و نماز و طعام و باز به حرم بازمی‌گردی، زیارت جامعه می‌خوانی و اعتقاداتت را به امام عرضه می‌کنی و سپس نمازی و قدم در مسیر سرداب می‌گذاری هر چند به ظاهر قدمهایت رو به پائین است اما صعودی داری به سمت آسمان. یکمرتبه از خاطرت می‌گذرد که اینجا خانه‌ی امام عصر است و مکان غیبت امام پس مثل کودکی که تا وارد منزل می‌شود سراغ والد را می‌گیرد و در جای جای خانه دنبال او می‌گردد تو نیز به دنبال گلِ گمگشته‌ات می‌گردی و غرق در مناجات با پدر مهربانت می‌شوی، بناگاه صدایی تو را از عرش به فرش می‌آورد و نجوای تو با امام قطع می‌شود - مسافران کاروان زیارتی جوادالائمه‌ی اصفهان حرکت کنند به سمت درب خروجی - من نابــلدم ولی تو هــــــادی هستی هادی که تویی بلد نبودن خوبست شعر از اندیشه ی سبز هادی تویی و گمشده در جاده‌ها منم چشمم به لطف توست که پیدا کنی مرا شعر از نیّرۍ ✍نویسنده: مرضیه رمضان قاسم نویسندگان حوزوی https://eitaa.com/howzavian/7123 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈• 🆔 @ramezan_ghasem110 •┈┈••✾•🌺•✾••┈┈